دریای کویر

سلام

اول بسم الله بذارین یه واقعیتی رو بگم ....قدیم ترها که هنوز وارد بطن اصلی جامعه نشده بودم ..بقول قدیمهای ادا اطوارم زیاد بود ...نه فکر کنید اهل کلاس گذاشتن و ریز دیدن بقیه بودم نه به اون صورت ..ولی واسه خودم تفکراتی داشتم که هر کسی رو تحویل نمی گرفتم با هرکسی دمخور نمیشدم هرچیزی رو تحمل نمیکردم ....تو ذهنم جامعه مون رو مدینه فاضله  وآریایی تصور میکردم ..

ولی یه مدت که گذشت و تو جامعه حل شدم ..اونم با انواع واقسام ادمهاش .....فهمیدم نمیشه تو این جامعه زندگی کنی و خودت رو بخوای جور دیگه نشون بدی پس سعی کردم خودم باشم وتحمل کنم حتی خیلی از چیزهایی که خوشم نمیاد رو تحمل کنم و خوب ببینم ...

حالا که چند سالیه از قاطی شدنم با همه نوع ادمی میگذره یاد گرفتم از خیلی چیزا بدم نیاد....... یادگرفتم  و سعی کردم و میکنم که بدم نیاد ....

وقتی پیرزن کنار دستم میشنه و بوی پهن گاو گوسفند میده صورتم رو برنگردونم و دماغم رو نگیرم ..چرا که شاید این پیرزنم شب تو اغل کنار گوساله وگاوش خوابیده تا مبادا جوونکی از روی فشار جن سی بیاد به گوساله اش تجاوز کنه و گوساله اش حروم بشه .......

وقتی پیرمردی با دستای سیاه و پراز پینه اش و البته کبره بسته اش  میوه ای رو تعارفم میکنه دستش رو رد نکنم ..چرا که میدونم پیرمرد واسه اینکه خرج 7سر عائله اش رو بده روز شبش رو تو باغ می گذرونه .......وقتی که جوون 20ساله یا مرد 30ساله داره باهام حرف میزنه هی دستش رو لای روناش میبره  و خودش رو میخاره بدم  نیاد و تو دلم فحشش ندم ...چون میدونم یادنگرفته که اینکار زشته ....

وقتی که پسر بچه 9ساله گوز میده و مادرش بوسش میکنه وپسرک وقیح تراز قبل کارش رو تکرار میکنه بدم نیاد چون هنوز تو این جامعه فرهنگ مرد پروری هستش .....وقتی مرد مسنی با گفتن ضعیفه کارش رو ازم میپرسه ناراحت نشم چرا که هنوز تو این جامعه زن مغضوبه ......

وقتی که  میخندم ...عمه بلقیس هایی سر میرسند و به باد نصیحتم میگیرند و بی حیا خطابم می کنند که چرا کمی  بلند خندیدم ناراحت نشم چرا که هنوز تواین جامعه دختر توسری خوره .... وقتی می بینم  مادری بزرگ شدن دخترش رو نشونه شوهر دادنش میدونه نه بزرگ شدن ودرک خواسته هاش ..ناراحت نشم ..چرا که هنوز شناختن و احترام گذاشتن به دختر لوس بازیه ...

وقتی تحصیل کرده این مملکت شعور حرف زدن رو بلد نیست دو کلمه حرف میگه 4تاش خودنمایی و توهینه ...ناراحت نشم چرا که  خیلی از دانشگاهها مدرک میدن نه درک ......وقتی دروغ می شنوم  ..تهمت می شنوم ..ریا می بینم ..وخودنمایی ..چرا ناراحت باشم ..وقتی که  خیلی از ادما این مملکت کارشون اینه ..........

وقتی که زن متاهلی رو می بینم  که واسه 40-50تومن خودفروشی می کنه ... ته دلم نترسه ..نگران نشم چرا که ..هنوز تو این جامعه خیلی از زنها نمی دونند کار کردن چیه ...وقتی که مرد متاهل  برای ارضای شه.وت  هرروز دنبال یکی غیر از همسرشه نگران نشم چونگه هنوز تو این جامعه خیلی از زوج ها نمی دونند زناشویی یعنی چه ........

وقتی دخترهایی رو میبینم که خودشون رو با نشون دادن اندام  و سر و تنشون؛  نشون میدن ...ناراحت نشم ..چون توجامعه ای هستم که  دختر رو  دارن با زیبایی جسم میسنجند نه درون .....

میخوام ناراحت نشم .........میخوام  بدم نیاد ...فقط یه چیزی هست اونم اینکه خسته تر میشم و روحم پیرتر میشه  از این  ناراحت نشدن ها ..........

میخواستم درباره افطاری معلولین بنویسم راستش خیلی خسته ام سرفرصت مینویسم وتوضیحاتش روبه دوستانی که منتظرن میدم ...بازم ممنونم ازهمگی که هستیددرکنارم ...(رمضون رفت هاااااااااا..بهمین سادگی داره تموم میشه یه حس تلخی داره این رفتن ها ....)

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....



http://mj10.persianfun.info/img/92/10/Ax-Neveshteh-Mafhoumi1/27.jpg

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۱
دریا

سلام ...امشب دوداستان کوتاهم  رو میذارم ..درسته خوب بلدنیستم بنویسم ولی خو عادت دارم به نوشتن  ...

بخودم میگم من اینجا چیکار میکنم .....تواین روستای دور...صدای زوزه شغال ها رو میشنوم هوا سرده ..خودم رو بیشتر تو لباسام مچاله میکنم ......ای لعنت به تو دختر اینجا حالا باید بیای نذری بدی .......اونم تواین روستای دور تو این هوای سرد ... تورو میبینم که سر دیگ رو گرفتی با نرگس داری میای ... بلند میشم میام طرفتون ...معلومه که ازدیدنم خوشحال شدی اخه تو چشات یهو برقی رو میبینم ...نرگس میگه : دکتر این طرفا کار داشت منو دید وایستاد قرار شد امشب باهاش برگردیم زنگ زدم  دیگه رضا دنبالمون نیاد.....

وتو با لبخندی برلب محجوبانه سلام میکنی وخوش بش ....تو دلم به زمین وزمان فحش میدم ...چرا باید تو در مسیرمون بیای..نماز تمام شده مردم این روستای کوچک هم در مسجد جمع شدن؛ غذاها رو سریع در ظروف ییکبار مصرف اماده میکنیم ودست به دست به مردم نشسته برسر سفره یکبار مصرف می رسونیم ....لحظه ای بعد بزرگ وکوچک با ظرفی ..سطلی در دست وایستادن که غذا بگیرن .....

میخوام تو ظرفی خورشت بکشم که ظرف غذا واژگون میشه رو انگشتام ...ازسوزش ودرد بخودم می پیچم ..سریع میای و منو به گوشه خلوتی میبری به نرگس اشاره میکنی که چیزی نیست ازتو وسایلت پمادی میاری با باندی و دستم رو پانسمان میکنی چشمام بسته است و دستم درمیان انگشتان تو ........

تو و نرگس مهربانانه غذا رو تقسیم میکنید ...ساعت نزدیکه ۹داره میشه هنوز خودمون افطار نکردیم ...تمام غذا تقسیم میشود سه ظرف غذا درظروف یکبار مصرف با بخاری که ازشون بلندمیشه در دستان نرگس میبینم ...نرگس ظرف غذاش رو برمیداره به بهونه ای میره..من وتو می مونیم ...درهوای سرد، تو حیاط مسجد غیر ازمن وتو کس دیگه ای نیست ...

روی شن های کف مسجد می نشینم سرم رو میندازم پایین هنوزلقمه اول رو نخوردم که میبینم پسربچه ای با کاسه ای دردست وارد میشه ...تو زودتر ازمن بطرفش میری و ظرف غذات رو که هنوز بازهم نکردی بدستش میدی ...واز در مسجد خارج میشی .......میخوام بخورم ولی نمی تونم ......میام بیرون ...تورو می بینم که توی ماشین نشسته ای بطرف ماشین میام شیشه سمت شاگرد رو میزنم ازخلوت خودت بیرون میای ... و درب ماشین رو میزنی درب رو باز میکنم ومی شینم گرمای مطبوعی تو تنم میدوه .....

ظرف غذا رو  وسطمون میذارم ..درحالیکه سرم پایینه قاشقی رو بطرفت دراز میکنم .... و تو اروم میگی : من افطار کردم .....با تعجب سرم رو بالا میبرم ومیگم : با چی ؟ زل میزنی تو چشام ومیگی :با بوسه سرانگشتان تو .........

*

پشتم به بقیه بیماران  بود به بیرون زل زده بودم ، تو اتاق  هم همه ای به پا  بود بحث سر بی حجابی  بود و زیادی روزافزون  اون.. .....از پشت شیشه نگاهی به اسمون پرازدود انداختم و نالیدم: خدا چرا من اینجام ؟ چرا باید بین اینا باشم ..نیم نگاهی به هم تختی هام انداختم همه زن هایی بودن با سن سال های بالا ....یه نگاه از تو شیشه به خودم کردم یکی از ملاقات کننده ها که زن چهارشونه وقد بلندی بود با حرارت حرف میزد  : دخترهای این دوره موهاشون رو رنگ می کنند با هزار قر و فر میریزن تو صورتشون  ..نگاهی به طرفم کرد و  ادامه داد: با همین کارشون هست که پسرها رو گول میزنند وشوهر پیدا می کنند  ........ 

طاقت شنیدن نداشتم  گره شل روسریم رو بازکردم  روسری اروم از سرم  لیزخورد و افتاد رو شونه هام   سکوتی فضای اتاق رو پر کرد ....  سرم رو گذاشم رو شیشه پنچره و بغضم  ترکید ....دلم برای موهای سیاه وبلندم  تنگ شده بود .......

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....


http://mj11.persianfun.info/img/92/11/Daricheh4/1005394_685220398196593_1131949423_n.jpg


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۲۳:۳۷
دریا
سلام...

وقتی میگن راهپیمایی  یه چیزی ته دلم رو چنگ میزنه دقت کردین چقدر راهپیمایی داریم تو سال ؟ .... میشه گفت 13ابان سرفصل راهپیمایی هایی هستش که دراون نسل اینده این جامعه بیشتر حضور دارن .بعد... 22بهمن ..روز قدس ...و............از وقتی من دهه 60تی یادمه ازاین راهپیمایی ها بوده ......تنها تفاوتش این بود زمان مدرسه ما زوری واجبار نبود ولی حالا ......

 اینهمه راهپیمایی که مثلا اومدیم تو خیابونا و چند تا شعار دادیم و نشون دادیم که در صحنه ایم .اما کدوم صحنه ؟ .نمی دونیم نگید می دونیم ....هیجکدوم ماها نمی دونیم برای چی داریم راهپیمایی می کنیم ..هیچکدوممون نمی دونیم اصل راهپیمایی چیه ....عادت کردیم یه روزای خاصی بریزم بیرون  وشعار بدیم مرگ بر امریکا بگیم، تا مثلا مشت زدیم تو دهنشون ....وقدرت خودمون رو اینجوری نشون دادیم ....اونم چه قدرتی ؟...قدرتی که شعاره ...

توجامعه مون واسه نسل ما خیلی چیزها رو شرطی کردن اطاعت از سنت هایی قدیمی ...اطاعت از ادمهایی که مایه تزویر ودروغ اند ...ولی ماها رو شرطی کردن به این رسم ورسوم وحالا این راه پیمایی های چندین وچند ساله برای نسل بعد رو دارن شرطی می کنن غافل ازاینکه نسل اینده سرکش ونافرمانه .......یه نگاه به تلویزیون کنید ...تو روزای راهپیمایی بچه تازه دهن وا کرده میگه مرگ برامریکا ..بدون اینکه بدونه امریکا چیه وکیه وچه کرده ...وبعدها وقتی یاد این روزاش میافته بر حماقت خودش میخنده .......

ما جامعه ای هستیم که میگیم  شعارمون صلحه ..عدالته ..بدون کشت وکشتار..ولی روزی هزاران بار برامریکا واسرائیل لعنت میفرستیم ..غافل ازاینکه اونا می بینند و میخندن برمردم کشوری که هنوز دریک دایره بسته از تفکرات کهنه و سنتی محصور شدن ........فکر میکنید با مرگ بر گفتن امریکا ..اسرائیل ..انگلیس...با گفتن وداد زدن از ته گلو ...چقدر اونا رو شکست دادیم ؟ چقد انسانیتی که ادعا می کنیم اونا ندارن رو فریاد کردیم ؟ انسان بودن خودمون رو چقد نشون دادیم ؟ و اونا چقد ترسیدن از این شعار تکراری ؟

خودمون رو گول نزنیم با این مرگ برگفتن ها ..چیزی به شعورو انسانیت جامعه مون اضافه نشده ...و با این زور اجباری که اکثریت مردم برا این راهپیمایی ها دچارش هستند ومهم تراز همه با طغیان نسل های متفاوت همون کم واندک هاشون ...دانایی مردم افزایش پیدا کرده نه بواسطه گفتن شعارهای تکراری ....بواسطه ستم وفشار بی عدالتی حاکم برجامعه .......

تو روزای متفاوتی از سال تو راهپیمایی های اجباری با شعارهای تکراری روبرو هستیم ...دقت کردین تو این چند سال اخیر هرروز وهرروز با چه شعارهایی برای خود اقایون روبرو هستیم .......این روزا خیلی از مردم مرگ برامریکا نمیگن ...چون فهمیدن امریکا غاصب باشه ..زورگو باشه ..بی دین باشه ..بازم از ما سرتره ..چون اونا انسانیتی رو فهمیدن که هنوز جامعه ما دنبال واژه برای انسانیت هست و نتونسته هضمش کنه ........

اقایون ..عظما...ریس های بالادست ..با مرگ بر امریکا گفتن ..شکم این مردم سیر نمیشه ..سرپناه واسه شون ساخته نمیشه ...ارزونی نمیاد ...دخترکان فاح شه نمیشن ...کودکان دزد نمیشن ........اقایون ...هر جامعه ای یه دوران تاریخی داره حفظ ویاد اون دوران تاریخی مهمه ..ولی قرار نشد مردم رو اینگونه عروسک بازی دست خودتون کنید ......

مرگ بر کشور های غربی شعاراقایونه ... ولی براشون دایه مهربان تراز مادر هستند ... میتونید گشتی تو خبرها بزنید و از دادن کمک به کشوری که برامرگ دشمن هشت سال دفاع مقدس ما سه روزعزای عمومی اعلام میکنه یا فلسطینی که نمیزاره خون ایرانی بهش تزریق بشه چون ایرانی رو.نجس میدونه ..باخبرمیشید ........داریم چندساله سنگ کسایی روبه سینه میزنیم که دردی ازمارودوا نمیکنند ودرحقیقت چراغی که به خونه رواست روونه مسجدمیکنیم ...اونم توجامعه ای که  زنان جامعه شون برای تکه ای نان  عفت می فروشند ومردانش برای نان دادن شرف و مردانگی رو به باد می دن ........

با این مرگ بر گفتن ها..راه امام ادامه داده شده ؟ دین بیشتر شده ؟مردم خوشحال ترن ؟ اصلا زندگی ها تکونی خورده ؟ جامعه مون پیشرفت کرده ؟ کسی ترسیده ؟ کسی حساب برده؟ و.....همه حرفهای کهنه رو بگذاریم کنار ...جواب کلیشه ای به همدیگه ندیم ...واقعیت جامعه رو همه می بینیم ...تو دنیا برامون کسی ارزش قائل نیست چون تو مملکت خودمون کسی برای مردم ارزش قائل نیست ...مامردم متحدوهمفکری نیستیم ...روزایی که میتونست تودنیا بهترین نگاه روبدنبال خودمون داشته باشیم امروزبرخی هامون ریختیم بیرون راهپیمایی نکردیم بلکه نشون دادیم ما مردم ایران ادمهای جنگ طلبی هستیم همش دنبال سرنگونی دیگرکشورها هستیم ...

پولمون ارزش نداره ...کشورمون به کشوری جنگجو و خونخوار معروف شده ..ما به اونا میگیم اونا به ما میگن دلایل اونا بیشتر از ماست و منطق تره ..اونا واقعیت رو می بینن میگن ..ماها به اجبار زوری که بالا سرمونه داریم داد میزنیم ...خیلی از جوامع مختلف دیگه ازادی ندارن مثل ما ....ولی اونا اگه ازادی بیان واندیشه ندارن ..حداقل برای مردمشون کاری میکنند...فرهنگ درست زیستن ..خوب زیستن رو شعار نمیدن بلکه درکنار همدیگه یاد میگیرند ...ولی ماها ...........یه کم فکر کنید این خودتون هستید که  تشخیص میدین چی درسته چی غلطه ..فقط می خوام میگم جای مرگ کهنه بر امریکا گفتن .. باید کاری کرد .... ..جامعه مون درد داره .....جامعه مون خسته است ...... جامعه مون داره زجر میکشه .....باید کاری کرد ........کاری کرد....

* ازاین نوشته برداشت های متفاوتی می تونیدداشته باشید ولی لطفا اون دسته از همشهری هاوخواننده ها که ادعای روشنفکر بودن دارن ..تراوشات ذهنی و سنتی خودشون رو قاطیش نکنن  ...این صرفا یه نوشته اس .خوشتون میادیانمیاددیگه دلیلی نداره بخوایدمنو ارشادکنید والا........(میگن هرجای بدن دردکنه وادم دردبکشه ثواب میبره من موندم چه حکمتی درکارهست که دندون دردش ازهمه بیشتره ولی ثواب هم نداره ...الان معلومه دندون دردداشتم  والااااااااا)......

هرجا دهنمون سرویس شد گفتن : امتحان الهی است ...ملت ایران الان همه " دکترای الهیات دارند!چطوری دکتر؟!.....

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت..خدایا شکرت...



http://mj11.persianfun.info/img/92/11/Daricheh4/1533955_684033908315242_1342784052_n.jpg

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۰
دریا

سلام ....

بچه که بودم دوران ابتدایی ......مدرسه امون یه حیاط خیلی بزرگ داشت که یه ابخوری  داشت با چندتا شیر که ازبین اون ۶-۷تا شیر فقط ۴تاشون درست بودند روی یک سکوی بلندی کنار یه درخت کنار  و نزدیک درب حیاط قرار داشت سایبون نداشت درخت کنار  نهال کوچکی بود که چندقدم اون ورترش چن تا کهور میانسال بود .......ماه رمضون که میشد بچه ها زنگهای تفریح همه جلو ابخوری بودند از سوم به بعد خیلی ها روزه بودند اونایی  که روزه بودند هی سرشون رو زیر شیر اب میکردند و مقنعه ولباسشون هم خیس میشد واینجوری به اصطلاح خنک میشدن ......

برخی ها که طاقت تشنگی رو نداشتن همونجور که کف دستشون رو زیر شیر اب میگرفتن و صورتشون رو زیر دستشون که اب ازشیر بریزه تو دستشون از تو دستشون بریزه تو صورتشون ...سعی میکردن یواشکی از اب گرم شیر بخورند .....توتموم دوران مدرسه چیزی به اسم اب سردکن نداشتیم حتی حالا هم خیلی یعنی اکثریت مدارس شهرما ابسردکن ندارن ......همین اب گرم شیر که تو روزهای همیشه خدای افتابی  شهرمون داشتنش کلی نعمت بود .....اخه بعضی ها همینم نداشتن .......

میگفتم ماه رمضون که میشد بچه های سوم به بعد دیگه روزه دار میشدن  وقتی که تغذیه میدادن یا میخوردن وبعدش دادمیزدن اخ یادم رفت من روزه بودم ........با اینکه با غرور خاصی تغذیه رو میذاشتن تو کیفشون ومیگفتند میذارمش بعداز افطارمیخورم ... یواشکی خوردن ها ...تنهایی خوردن ها ....چرت زدن ها وقت کلاس درس .ضعف کردن ها و.......توماه رمضون همیشه داشتیم واینکه ماه رمضون تموم که میشد یه چندوقت بعدش  بازرس می اومد تومدرسه وهرکسی که تونسته بود ماه رمضون رو همش روزه بگیره یه جایزه میدادن ...وچقد حسرت میخوردیم که گاهی شاگرد تنبل کلاس جایزه میگرفت ....

یادمه خودم هم پنجم ابندایی بودم صب از خواب که بیدارشدم یراست رفتم سریخچال ..پارچ ابی رو برداشتم و خیلی شیک یه دل سیر اب خوردم .....که بعدش یادم افتاد ای وای منکه روزه بودم .....وحالا حکایت ادم بزرگا...بنظر من وقتی کاری رو باور داشته باشی با همه وجودت اون رو بپذیری این فراموشی و حواسپرتی بیشتر شبیه یک بهونه است یا همون کلاه شرعی گذاشتن سر خدا ......

هرکسی رو بقولی تو قبر خودش میذارن نه من مسئول اونی که روزه نمیگیره هستم نه دیگری رو بابت روزه گرفتن من بهش مدال میدن .دین اختیاری هست وقتی خود فرد با همه درک وشعوری که داره نتونه انتخابی داشته باشه دیگه هیجکدوم ازاین اجبارها براش فایده ای نداره .....خیلی ها هستند که براشون اهمیتی نداره بودن یا نبودن ماه رمضون ..تکلیف ایت ادما مشخصه ..قبولش ندارن انجامش هم نمیدن ولی یه عده هستند که پشت نقاب وچهره دروغین مسلمونی  وروزه دار بودن دین ومذهب رو خدشه دار میکنند درد ومشکل اینا هستند .....

البته روزه داربودن به نخوردن ونه اشامیدن نیست ....به انجام ندادن کار ودائم تو نمازخونه ادارات پهن شدن نیست ....روزه دار شدن یک باور داره وقتی به اون باور رسیدی میتونی معنای نخوردن ونه اشامیدن رو بفهمی ....نه مثل برخی ازاین ادمهایی که مثلا به اون درجه خودباوری رسیدن که میگن خدا رو ما جور دیگه ای شناختیم که نیازی به این نخوردن ها ونه اشامیدن ها نداره ..نیازی به روزه گرفتن ونماز خوندن نداره ......ولی خدا رو تو فلان مارک لباس می بینند ....

خدا رو تو ادعا کردن می بینند خدا رو تو عطوفت کردن با منت می دونند تو کمک کردن با غرور ...تو همنشینی فقیران با ریاکاری .......هرکدوم ماها بنا بر گذر زمان و نوع تربیتی که داشتیم ومقدار مطالعه ای که داشتیم خدا رو یکجور میشناسیم برخی به همین خم راست شدن های شرطی شده ونخوردن ونیاشامیدن  عادت وار هرساله .......

برخی به باوری که خودشون راحت ترند و به ارامشی که در پی شناخت خدا برا وجدانشون وروحشون در پی داره ....هرکسی یه جور خدا رو میشناسه ..خوبه که هرکدوم ماها تو شناختمون جوری خدا رو باور کنیم که حداقل شرمنده خودمون نشیم باهمه اینها بنظرمن تواین شبها یه احترام بایدبین همه اونایی که اعتقادوباور دارندیاندارند باشه اونم احترام به این شبهاست ...شبهای قدر برای مطلب فرستادن و لایک کردن نیست شبهای قدر برای اون باوری هست که هرکدوم ماها ازخدا داریم نذاریم احترام یک باور تواین شبها ازبین بره ...این شبها احترام رونگه داریم ....

* دراین شبهای قدر بیشتربه خودمان ..اعمالمان ..اندیشه هامان ..فکرکنیم ..بهشت جهنم هرکس درون خوداوست خودمان بشت وجهنمان را میسازیم ...بیاددوستانمان  اشناوغریب باشیم ...

* خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۳
دریا

سلام ...

مدتیه که وقتی میخوام  بنویسم نمیتونم ...از هرچی بخوام بنویسم شده حرف ممنوعه ... کمترین حرفی که بخوابم بزنم میشه از خط قرمزها گذاشتن .....اونم خط قرمزهایی که کسانی وضع کردن که فقط قدرت دارن همین دیگر نه درکی و نه شعوری  ........ ماه رمضان که میاد بدتر دلم میگیره از مردمانی که خوشحال اند ازاومدن رمضان چرا که نداری و نداشته هاشون کمتر به چشم میاد دووعده غذایی حذف میشه و خوشحال میشن که لازم نیست به فکر سه وعده غذا باشند ...

از کودکی که خوشحاله شبها بهونه ای برای خوردن نان وخرمای بیشتر یا نان وماست بیشتری داره ...از مردی  که پول داروی همسرش رو صرف خرید اذوقه میکنه نه برای خودش ..یا بچه ها و خونواده اش ..بلکه برای اینکه شیخ ماه رمضونشون رو دعوت کنه وحتما باید گوشت کیلو 25-30هزارتومنی  یا میوه های کیلو 4000تومانی به بالابخره چون آشیخ رژیمه و هر غذایی نمیخوره ...

ازاینکه مردهای خونواده غصه دارن که ماه رمضون تموم شد چی بدن برای سهمیه شیخ! ...اخه توروستاها رسمه وقتی شیخ ماه رمضان میخواد بره هرکسی هدیه ای ..پولی به شیخ میده بابت اینکه اومده از بهشت وجهنمی براشون گفته که اینها نمی شناسن یا غریبه اند باهاش ...واگه کسی رسم شکنی کنه ونده ..گاهی برخی از این اشیخ ها خودشون  طلب میکنند...

خسته شدم وقتی که هر رمضان چگونه درست وضو گرفتن تکرار میشه ....چگونه حجاب خود را حفظ کنیم تا مارهاوعقرب های جهنم قورتمون ندن ..دروغ نگیم تا اتش جهنم بدنمون رو نسوزونه ...خسته شدم ازاین حرفهای تکراری ..گویی اینها هرسال فرقی نداره جوان باشی یا پیر ...باید تکرار کنن حرفهایی که ابتدایی ترین مسائل یادگیری هستند حرفهایی که هرروز در مدارس از 6سالگی به خوردمان میدهند تا دانشگاه ...

خسته شدم که اینان از دزدی نکردن ودروغ نگفتن ..رشوه نگرفتن ..ریا کاری نکردن ..ومال حرام صحبت می کنند ولی در جامعه ای هستیم که صدر نشینان ان هم دروغ می گویند ..هم دزدی می کنند هم رشوه می گیرند و هم مال حرام دارن .....

یا نه ...مشهدی اصغر عمله باغ اتابک خان  که خرماهای پای درخت افتاده را جمع میکند و می شود افطاری و شام خانواده اش ...حرام خوار است ..ولی اتابک خانی که با رشوه و پارتی  وام 500میلیونی میگیرد و سفره انچنانی پهن میکند درشبهای رمضان و ضیافت می دهد ادمی نیکو سرشت و پرهیزگار است .......

 وقتی حسین اقا قسط78هزارتومانیش عقب می افتد چون دار وندارش را فروخت تا خرج عمل زنش را بدهد ولی زنش مرد واو مانده باچند بچه یتیم و بیکاری و بی پولی ...ونداری ..متهم میشود به کلاهبردار ...ولی توی ،حاج اقای پامنبر که برای ترویج دین حرف میزنی و برای حرف زدنت پاداش های میلیونی میگیری باخدا ومومن نامیده میشوی .........

خسته ام ازهمه تان ..ازاکثریت  شماها که منبرهایتان را به دروغ زینت میدهید ..ازاینکه دروغ به خورد مردمان ساده روستاها وشهرهای کوچک میدهید ازاینکه تعریف از مردی میکنید که درطول روزه 8ساله اش  مملکتم را به خرابه سرایی تبدیل کرد .....

ازاینکه تفکرات کهنه و پوسیده با تخیلات خودتان فریاد میزنید و برای اسکناس بیشتر حنجرهایتان را پاره می کنید وتبلیغاتی پر از دروغ را سر میدهید و جامعه پر ازدردم را بهشتی برین نشان میدهید .....ازاینکه سوتغذیه مرضیه 9ساله را میبینید ولی میگویید باید روزه بگیرد ..ولی روزه داری خودتان را بهانه بیماری به روزه خواری تبدیل می کنید .......

خسته ام ازشماها که درد را بیشتر بیادم می اورید بیشترازقبل ....شماهایی که به همه چیز ادم کار دارید شماها که ادعای خدایی دارید ...شماهایی که درد را نمی شناسید ..شماهایی که نصیحت میکنید حکم میدهید ... خودتان شرع می کنید وخودتان حرام ........

ماه رمضان که می اید خسته ترمیشوم وقتی لبان خشک و ترکیده پیرمردان و پیرزنانی را میبینم که خود بااب وشیر افطار میکنن ولی مسلمان نیستند وشماها که برای افطارباید میزبان سفره چندرنگ برایتان بندازد بنده ناب خدا هستید ...

خسته ام ازبرخی شماها که حرف میزنید ..حرف میزنید از علی میگویید که نه عدالتش ونه منشش  را ندارید ولی خود را پشت نام او پنهان می کنید و می کنند .......خسته ام از فقری که بیشترازقبل در جامعه ام میبینم ... ازتفکرات پوسیده و سنتی که شماها بیشتر رواج می دهید از دردی که هرروز بیشترازقبل مردمانم را میخورد وشما با لبخندی برلب نظاره میکنید ......

* ازهمه دوستانی که درافطاری امسال معلولین همراهم بودند بی نهایت سپاگذارم اگرپاداشی داردامیدوارم خودخدا هرچه زودتر نصیبتان کند ..دراین شبهای قدر بیشتربه خودمان ..اعمالمان ..اندیشه هامان ..فکرکنیم ..بهشت جهنم هرکس درون خوداوست خودمان بشت وجهنمان را میسازیم ...بیاددوستانمان  اشناوغریب باشیم ...

* خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۳
دریا

سلام ....

روبروم ایستاد و زل زد تو صورتم وبا لکنت زبان گفت :ززززززن ن ن ممممممننننن ممییششییی (زن من میشی) وقتی پسرهایی چون مجید این حرف رو به دختری میزنند اونم جلو جمع ..ومعمولا دخترا حس بدی بهشون دست میده وناخوادگاه صورتشون قرمز میشه ولی من هیج حسی پیدا نکردم شاید برا اینکه مجید هرباری که منو میدید این حرف رو تکرار میکرد نگاش کردم زل زده بود به صورتم ...

نگاش با همه بی روحی که داشت انگار پراز حرف بود خندیدم وگفتم : بذار فعلا که زوده ..چندسال دیگه ...بعدشم توکه پسرخوبی نبودی اشاره به مادرش کردم وگفتم : مادرت گفت که داروهات رو نمیخوری ؟ اذیتش میکنی ..توقول داده بودی بچه خوبی باشی ...مجید مظلومانه سرش رو تکون داد وگفت : خووووببب مممییشششمم (خوب میشم ) و با لکنت ادامه داد : تتتتووو زززنن مممنن ششو ممییررمم تتهررااان پپپیییششش اااقققاا ررهههبببررر پپپوووللل مممییگگییررییمم هههمممهه چچچیییززز ممییخخرررییممم (تو زن من شو ، میریم تهران پیش اقا رهبر پول میگیریم  همه چیز میخریم) .........

کمترازدوماه بعد......

دوستم سرک کشید داخل دفتر گفت بیا بریم زود میایم ..دفتر رو سپردم به همکارم از دفتر زدم بیرون ..دوستم گفت : مادرمجید چندروز پیش اومده بود پیشم ..پسرش مریض شده اگه خونه اشون میری بهت بگم مجید مریضه ...رفتم سوپری ومقداری خوراکی وموادغذایی گرفتم ...که دست خالی نرم .......تواتاق بلوکی کنار رختخواب مجید نشستم ..درحالی که کمپوتی رو براش بازمیکردم بهش نگاه کردم که با چهره بیحالی  نگاهم میکرد با اینکه پوست تیره ای داشت ولی مشخص بود که تب شدیدی داره ...گفتم چطوری اقا مجید مگه قرار نبود داروهات رو بخوری ؟

لبخند بی رمقی زد مادرش بجای اون گفت : چندبار بردمش دکتر سوزن زدن ..قرص کپسول دادن خوب نمیشه ..دلش همش درد میکنه ......گفتم : بیا کمپوت بخور خوشمزه است و.....مجید نیم خیزشد ونگاهی به پلاستیک خوراکی ها انداخت وگفت چچچقققددررر(چقدر) ......گفتم خوب دوست داشتی برات گرفم به هرکسی هم دوست داری بدی .....باهمون بیحالی و لکنت زبون گفت : به همه میدم غیراز مش رحیم...........گفتم:چرا؟ ..........باهمون لکنت گفت:مش رحیم ازمشهد اومد با همه دست داد دست منو نگرفت گفت برو اونور دیوونه ..حتی اکبرک فلچ رو دست کشید رو سرش و بوسید دست داد ولی منو دعوا کرد گفت تو دیوونه ای ..برو خونه تون ...

گفتم : اشکال نداره ..مادرت خب تورهم بوس میکنه ..برادرات وخواهرات هم تورو بوس میکنه نازت میکنند دست میدن باهات ....تو باید قرصات رو زود بخوری تادلت (قلبت ) خوب بشه ...یهوبین حرفم اهسته گفت : دل مردا مال زناشونه ..توخوب زن من میشی دل من خوب بشه مال توئه...هنگ کردم موندم چی بهش بگم که خودش با همون لکنت همیشگی ادامه داد: زن من بشی منو بوس میکنی دست رو سرم میکشی ؟

یه لحظه تو ذهنم اومد مجید که عقب افتاده هستش درسته 15-16سال بیشتر نداره ولی ازنظر ذهنی اندازه بچه های 7-8ساله هستش اشکالی نداره دست نوازشی بسرش بکشم و پیشونیش رو بوس کنم ولی با دیدن قطرات ریز عرق روی پیشونی تیره اون واینکه عکس العمل بقیه چی میتونه باشه ...نمیدونم  یه حس خاصی که بهم دست داد بیخیال شدم ....برای اینکه حرف رو عوض کنم ام پی تری م که همراهم بود روشن کردم وگفتم یه اهنگ گوش کن تا با مادرت ما گپ میزنیم هدست رو گذاشت به گوشش وقتی خواستیم بریم مجید درحالی بخواب رفته بود که هدست تو گوشش بود وام پی تری رو تومشتش گرفته بود .....با ووجود اینکه ام پی تری م رو خیلی دوست داشتم نمیدونم چرا بیخیالش شدم ونذاشتم مادرش از دستش دربیاره وبهم بده ....ورفتم .......

سه چهارماه بعد.....

افتاب میخواست غروب کنه رسیدیم به روستاشون ....ازماشین که پیاده شدیم در حالیکه میخندیدم به دوستم گفتم : من اول برم سری به خاطرخواهم بزنم بعدش میام ...دوستم گفت : ببین دریا ...بعداز مکثی ادامه داد: مجید فوت کرده من خواستم بهت بگم ولی یادم رفت ......(مجید روماتیسم قلبی داشت وعلاوه بر عقب موندگیش از بیماری قلبی رنج میبرد..باید عمل میشد وتوفاصله زمانی که مادرش و بهزیستی بدنیال جمع کردن پول عمل اون بودن ..که البته تعدادی خیر پیدا شده بودن که هرکس به اندازه ای که درتوانشون بوده کمک کرده بودن ولی زودتراز وقت عمل بخاطر سرماخوردگی شدید.....مجید تاب نمیاره وفوت میکنه )...دلم خیلی گرفت ..خونه اکبرک فلج  بودم کودکی 5-6ساله که فلج هست که مادرمجید رو دیدم اومد برام یه نایلون اورده بود که سفت چیزی وسط اون پیچیده شده بود :بازش کردم ام پی تری بود پیرزن گفت : ببخشید خرابش کرد روشن نمیشه .....خراب نشده بود باطریش تموم شده .....گفتم خراب نشده باید شارژبشه ...

دیدم اکبرکوچولو نگاهش به ام پی تری هست :گفتم مال توئه هروقت خانم فلانی اومد میدم شارژ رش رو برات بیاره وداشتم درباره کارش بهش توضیح میدادم که اشکام فرو ریخت ..ازگریه من پسرک هم به گریه افتاد : با گریه گفت نمیخوام مال خودت گریه نکن ....بزحمت خودم رو کنترل کردم ..شب شده بود وتومسیر خونه بودیم توتاریکی غروب افتاب و سکوت ماشین من بیصدا اشک میریختم ...

گریه  کردم مثل زنی که شوهرش مرده .........مثل مادری که بچه اش رو ازدست داده...مثل .....مثل..... مثل یه معترض به خدا .......لعنت به من ..به تو ..به همه ما ایرونی ها که حرف میزنیم وعمل نمیکنیم ...به همه ماهایی که از انسانیت حرف زدنش رو بلد هستیم ..........لعنت به من که بهشت جهنم اینقدر برام بزرگ شده که گاهی انسانیت رو میذارم کنار........لعنت به من وهمه ماهایی که وقتی عقب مونده ای رو میبینم با توپ تشر باهاش برخورد میکنیم .....لعنت به من ماهایی که می بینیم این بندگان خدا رو ..ولی لحظه ای درکشون نمیکنیم ...ترحم میکنیم ..غافل ازاینکه اونا هم ادمند وازترحم بیزارن ........

لعنت برمن وماهایی که زورمون میادتو دنیای پاک اونا قاطی بشیم وازاونا برای مسخره کردن و اراجیف گقتن استفاده میکنیم .......لعنت براونایی که این عقب افتاده ها رو دیوونه خطاب میکنند غافل ازاینکه اینا ساده ان و بیگناه ..پاکن پاکترازخیلی ازاین روشنفکرو قلم بدستان  جامعه ما ......... لعنت به ادمایی که تواین جامعه اسلامی فکر میکنن اینا با 30-40هزارتومن بهزیستی و کمیته امداد میتونند خرج دوا ودرمونشون رو بدن .....لعنت بر لحظه هایی که ادمیت رو ازما میگیرن ........کاش دست نوازشی برسرش کشیده بودم ...



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۰
دریا

سلام ....

نمیدونم شماها چقد به بوهایی که به دماغتون میرسه یا بقولی به مشامتون میرسه توجه میکنید ..من بوها برام مهم هستند درحقیقت بعضی بوها رو دوست دارم ...هرادمی یه بویی داره ..نه اینکه صرفا بوی بد بده نه ادمها هرکدوم یه بویی دارن مثل اثرانگشت که مال هرکس با دیگری فرق میکنه ..بو هم همینطوره ...البته من دارم نظرخودم رومیگم ازنظرعلمی نمیدونم ...

ولی فکر میکنم که بوی هرادمی (حداقل تا اونجاکه من متوجه شدم ) با دیگری فرق داره برخی ها نمیذارن کسی بوی بدنشون رو بفهمه خودشون روغرق در عطر وادکلن های مختلف میکنند ...برخی ها بوی کارشون رومیگیرند ...بوی روغن سوخته ..یا بوی کاه وعلف ...یا حتی بوی وسایل مدرن ..بوی لاستیک نو ...ونو بودن ...

ولی یه بوهایی هست که یه حس خاصی رو به ادم میده مثل بوی نعنا ...بوی ریحون ..بوی بهارنارنج ..کلا بوی گل وگیاه بوی مهربونی هست دقت کردید برخی ازادمها بوی ریحون میدن .ویه حس خوب روبه ادم منتقل میکنند این ادمها پرازمهربونی هستند من خودم عاشق بوی ریحون ونعنا هستم ...

بوی گلها خوبه ..ولی بنظرمن بوی نعنا و ریحون یه چیز دیگه خود خود بوی مهربونی هست ..تازگی ها متوجه شدم برخی ها بوی اب میدن ...نخندید اب خودش بو نداره ...ولی دفت کنید وقتی کسی حموم بره وکنارش باشید اون حموم رفته ولی شما یه حس خنکی دارید یه حس خوب ..یه حس رها بودن ...اون سردی اب واون لذت اب روتن رومیتونید حس کنید ...

تازگی ها فهمیدم بوی اب وقتی تو تابستون به تن ادم بشینه بوی خوبی هست یه جور بوی رهایی هست بوی سبکی هست ..همونقدر که عاشق بوهای طبیعت هستم ازبوهای بد، هم بدم میاد مثل همه ادمها ..ازبوی عرق بدم میاد بقولی عزیزی که همیشه میگه ادم خودش باس حواسش به بوی بدنش باشه اخه ادم خودش بوی تن خودش روبندرت حس میکنه ولی دیگران راحت میفهمند برا همینه که ادم حتی وقتی که مطمئن هست باس باید خودش روخوشبو کنه ...

خوبه گاهی وقتا به حاشیه های زندگیمون هم نگاه کنیم بوها رو حس کنیم ..یه پیرزن میشناسم افتاب نزده وقتی نمازصبحش رومیخونه تسبیحی برمیداره وکنارخونه اش که اب وجاروکرده یه حصیرپهن میکنه ..چشماش رو میبنده وتودلش ذکرمیکنه ولی دقت میکنه بوها رو توریه هاش میکشه ..مثل توفیلم ها طلوع افتاب رو با خوردن نور افتاب به دس وصورتش حس میکنه ...با گوشاش میشنونه ..حتی رد شدن یه مورچه روحصیر رو حس میکنه ومیشنوه ...

میگه همه چیز بو داره ..حتی افتاب که میخوادسربزنه بوی خاص خودش روداره وشب هم بوی خودش روداره ظهروعصرهم همینطور..اوایل جدی نگرفتم ولی بوی شب رو حس کردم ..بوی افتاب رو ...وعصرها که پرازبوی انتظارهست ...بنظرمن صبح ها بوی امید دارن ...ظهرها بوی کار...عصرها بوی انتظار..وشب ها بوی فکر وسکوت ...

ومن امروز تومغازه عطرفروشی ارزو کردم کاش یه عطری بود که بوی خالص خوبی رو میداد یه عطری که بوی ریحون واب رو باهم داشت یه جور مهربونی همراه با رهایی ....

* برنامه افطاری معلولین طبق هرسال (برای پنجمین سال پیاپی دارم ) اگرزنده باشم وتوفیقش روداشته باشم ...دوستانی که میخوان کمک کنند شماره کارت عوض شده باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۷
دریا

ما ایرونی ها تو دزدی کردن هرکدوم مهارت خاص خودمون روداریم ..اگه نظرمنو بخواید بااطمینان خاطرمیگم ما ایرونی ها دزدهای وافعی و خوبی هستیم ...بطورکلی دزدی یه عمل و یه کار بد تو جامعه ما محسوب میشه .....ولی خود این دزدی و دزد بودن مهمه ...اگه یه پسر 18ساله باشی که با یه اسلحه قلابی بپری تو طلافروشی و دست به دزدی بزنی  کم کمش نصف عمرت رو تو یه چهار دیواری حبسی ؛ ولی اگه زرنگ باشی و شیک پیک باشی و مقام منزلتی داشته باشی دزدی کردنت  توچشم نمیاد مثل همین دزدی های میلیونی ومیلیاردی دولت فخیمه قبلی که این روزا صداهاش داره بیشترمیشه ....الیته دولت فعلی رومعلوم نیست چیکارمیکنند شایداگه قبلی ها چیزی رومیذاشتن اینابدترازاونامیشدن ...

بدبختی جامعه خودمون هم اینکه که ما ایرونیها نمی دونم از کی ولی عادت کردیم به دزدی ..... یه جوری این دزدی بخصوص تو این ده سال اخیر بیشتر رخنه کرده تو زندگیمون و کارامون ........دزدی در کار ..در وقت .. حتی در انسانیت .........حالا دزدی ازمال، اموال و نقدینگی شده یه مسئله طبیعی بهونه اش هم شده  فشاراقتصادی و بی پولی حاکم بر جامعه .....باید قبول کرد این فشار اونقدر زیاد شده که برخی طماع کار تر میشن ومیلیاردی میدزدن و برخی اینقدر محتاج وگرفتار میشن که شبونه میزنند به اغل ها و شیر گاوها رو میدوشن  و میبرن .........تعجب نکنید اینم یه دزدی هستش که از مرحمتی مدیریت صحیح جامعه توهشت سال گذشته باب شده بود الان گاونیست اونایی هم که دارند حسابی قفل زنجیرش کردند  .....

اونی که ریس اصلیه از سروته بودجه میزنه ....پیمونکاره از سروته فاکتورها میزنه ..کارمنده از سروته وقت وکارمیزنه کارگره ، از سر وته کار میزنه ..واین پروسه همچنان ادامه داره .......وماها ..ادمای عادی وبظاهر معمولی این جامعه هرکدوممون از سر وته چیزی میدزدیم ..از وقتمون ..از ادم بودنمون ..از انسانیتمون .......

خیلی وقته که  شرم  دزدی از بین رفته ...خیلی وقته دیگه به دزدی ها با نگاه دیگه ای نگاه نمی کنند یعنی اینقدر تکرار شده تو جامعه مون دیگه واسه همه عادی شده . و انگاری عادت کردن به دیدن و شنیدن دزدی های کوچک و بزرگی که هرروز امارشون بیشترمیشه کافیه چشمامون رو باز کنیم و کمی نگاه کنیم .....وقتی که الکی تلف میکنیم و شادی که با اون وقت می تونستیم برا خونواده مون ببریم رو هدر دادیم این میشه یه دزدی ........

لازم نیست وقتی که اسم دزدی میاد ذهنمون بطرف پول ..طلا و.....بره ..کافیه یه نگاه به اطرافمون کنیم دزدی های زیادی اطرافمون رخ میده که خیلی از اوقات خودمون هم مقصیریم .....لازمه که گاهی بخودمون و ادمهای اطرافمون اجازه بدیم که صادقانه رفتار کنند تا دزدی هایی که خیلی اروم و بیصدا رخ میده برطرف بشه وگرنه به مرور زمان همین دزدی های بظاهر کوچک معنوی و روحی ..یادگارهای تلخی رو برخاطراتمون و روح روانمون بجا میذاره .........

ماها با حرصی که برای زندگی  مادی میزنیم ازخودمون دزدی میکنیم ..ازخنده هایی که ازخودمون دریغ میکنیم ..ازمهربونی هایی که بهشون پشت میکنیم ...از تنبلی هامون ...از لذت بردن هامون ...وقتی که خودمون رومحروم میکنیم ..یعنی از خودمون لذتهای زندگیمون رو دزدی میکنیم برای هوس های گذرا ..برای چشم همچشمی ..برای پول وقدرت ..برای  اسم وشهرت ....

کافیه چن لحظه باخودمون خلوت کنیم می بینیم که تو زمان های مختلف عمرمون؛ چقد حس های خوب رو ازخودمون گرفتیم درحقیقت خودمون رو ازخودمون دزدیدیم ...دزدیدن مال وپول نیست ..دزدیدن یعنی ندیدن ارامشی که حقته ..و برای شهرت ..قدرت ...وپول ازش میگذریم ...ارامش روازخودمون می دزدیم ...

* برنامه افطاری معلولین طبق هرسال (برای پنجمین سال پیاپی دارم ) اگرزنده باشم وتوفیقش روداشته باشم ...دوستانی که میخوان کمک کنند شماره کارت عوض شده باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۲۲:۳۲
دریا

ازظهر توذهنم بودکه درباره امروزم بنویسم من امروز کاندید بودم ؛کاندید بودم نه برای مجلس ونه برای سمت وعنوان ..کاندیدبودم که خودم رومحک بزنم و ببینم چقدر قوی هستم ...صنف کاری شغلی ما امروز انتخابات امورصنفی خودش روداشت ومن کاندید شدم (ههههه اگه نامزدفردی نشدم اینجا نامزد رای گیری شدم ههههه)  من با تنی ازهمکارام بقولی ائتلافی داشتیم برای یکسان بودن ویکدل بودن ...

نزدیک 3هفته هرروز حرفها داشتیم وبحث ها ...ومطمئن بودیم که رای همه مون تویک راستا ویک اندازه  هست ومثل هم هستیم ولی امروز وقتی که رای ها رواعلام کردند تفاوت رای هامون زیادبود درسته که گروهمون موفق شد ونتیجه دلخواه بدست اومد ولی ازنظر فردی غیرازفرد اول دیگه کسی راضی نبود چرا که نتایج یک دردداشت درد عدم صداقت ...وقتی که حرف از یکسان بودن میزدیم وقول داده بودیم یکی باشیم ولی یکیمون خلاف حرف وقول رو عمل کردواین  یعنی باوراینکه ما ایرونی ها هرجای دنیا که باشیم بازهم درذاتمون یک پلیدی هست بقول دوستی یک خبیثی ذاتی داریم ..باید بهرنحوی که شده خودمون رو برتربدونیم ....

رای اول یا دوم برای من مهم نبود چراکه هدف اصلی من بودن درگروه بود که درهرصورت امکان پذیرمیشد ولی اینکه وقتی مطمئنی؛  همه مثل خودت ساده ویگرنگ هستند وبرعکسش رومتوجه بشی درداورهست ...درنظربقیه این یه روال عادی ومعمولی هست توجامعه ما سیاست درهمه چیزدخیل هست ولی من حس میکنم یک توهین به شعورم به صداقتم کردند وهضمش برام سخته ...درسته که گذر زمان حلش میکنه ولی تا بگذره زمان میبره....

حالا ذهنم ناراحت بود توهین به شعور ، توهین به صداقتم برای من هضمش سخت هست بعدفکرکردم من چن باروقتی که واردمیدون کارزارشدم ازاین توهین ها بهم کردند ؟ باورتون میشه خیلی مرتبه شده که تعدادش ازدستم دررفته ...ولی باعث نشده که من کم بیارم برعکس منو قوی ترکرده ...توجامعه ای که مردانش برای رسیدن به مال وقدرت وشهرت همه چیزرو قربانی میکنند هم اینکه من زنانه ایستادم وهمه توهین ها واهانت ها روباگذشت زمان ردکردم وهستم وازپا ننشستم  بازهم یعنی من میتونم به جلو برم ...

عزیزی بهم گفت رسم جامعه ایرانی همینه که صداقت درکارشون ندارند درهرکاری سعی میکنند سرهمدیگه روکلاه بذارن وبنوعی برتری خودشون رو نشون بدند توبه این چیزا کاری نداشته باش بخودت نگاه کن که درعمل چقدرنسبت به افرادی که ادعای زرنگی میکنند بهترعمل میکنی یا بدتر؟...راستش وقتی نقبی به گذشته و  کارهام میزنم میبینم (حمل برخودستایی نذارید) من قوی ترازاونها هستم چراکه خودم هستم واگرجلو پیش میرم درکارهام با صداقت وجودی ام هست ...واینکه خودت باشی  ارامشی داره بی نظیر ...ومن باید بگم خداروشکر که من هستم فوی تر ومحکم ترازهمیشه ....(البته قوی بودنم رو بنابرچاخالو بودنم نذاریدهههههههه)

درسته گاهی کم میارم ..قاط میزنم ..بداخلاق میشم ..غرمیزنم ...ولی من خودمم ...باهمه خوبی وبدی هام ...باهمه زشتی وزیبایی هام ...من خودمم ....وبه خود بودنم ...به صداقت کاری ام ....به اعتمادی که خیانت نکردم   وحتی به تمام توهین ها احترام میذارم ...چراکه من  قوی هستم ....(دوستان قدیمی میدونند من مینویسم تاذهنم خالی بشه  واین نوشته هام دلیلی برتخریب کسی نیست لطفا برخی ها باچشمای من نگاه کنند لطفا)

عضوصنف شغلی ام شدن بنظرخودم تبریک نداره تبریک اصلی روچن وقت دیگه باس بهم بگید ..(به وقتش میگم ) ...این پست چون درباره امروزم هست ومیدونم  دوستان مختلفی نوشته هام رومیخونند لازم میدونم یه تشکروخسته نباشید صمیمانه کنم ازدوست سیب زمینی کارم ...که همه غرهاوبداخلاقی های منو باخنده جواب میده ....

ادمهای خوب توزندگی من زیادهستند همینطورادمهای خبیث ..مثل هرادم دیگه ای...وچقدمزه داره وقتی سرگرم کارهستی  گوشیت زنگ بخوره وازاون طرف خط صدایی بگه دریایی منویادته ..من خواننده وبلاگتم ..فلانی ام ....وتعریف کنه که  همشهری منو دیده وازش خواهش کرده که دفعه بعدازروتابلوشماره منو بنویسه وبراش بقرسته ..ادمهای خوب همیشه توذهنمون جادارند وتوقلبمون ..شایدخیلی ازدوستان مجازی هرگزهمدیگه روازنزدیک نبینیم ولی محبتی خالصانه وموندگارتودلهامون تااخرعمرهست

برنامه افطاری معلولین طبق هرسال (برای پنجمین سال پیاپی دارم ) اگرزنده باشم وتوفیقش روداشته باشم ...دوستانی که میخوان کمک کنند شماره کارت عوض شده باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۳:۳۶
دریا
توجامعه اسلامی ما حرف از مسائل کمر به پایین و پایین تنه بنوعی گذشتن از خط قرمزها و وارد شدن یه یه محدوده جرم  هستش  این پست میخوام اشاره ای کنم به یکی از مشکلاتی ج .نسی که تو مناطق محروم کشور بحثش هست ولی ........

پیرزن هربار که می اومد وحشتناک بدنش بوی کود حیوونی میداد بحدی که هردفعه با اخم وتخم کارش رو راه مینداختم  بنده خدا هردفعه هم که می اومد با محبت تموم دستش رو دراز میکرد و سلام میکرد هرچندسعی میکردم زود کارش رو انجام بدم که بره ولی گاهی نمیشد سایت کند بود ویا دیگران اعتراض میکردن ... از بوی بدنش کلافه میشدم ..

تا اینکه روزی وقت ظهر اخر وقت بود که اومد خسته و با چهره ای درهم ..چندنفری دیگه هم بودن وبحث سر قیمت گاو بود که مرد مسنی تعریف میکرد : گاوش رو فروخته 700هزارتومن واظهار داشت ارزون فروخته و........پیرزن گوش میکرد وچهره اش  بیشتر درهم میرفت که همون مرد ازش سئوال کرد : چیکار کردی مش زینب ..گوساله ات رو ول کردی ؟ ....

زن با ناراحتی سرش رو تکون داد وگفت چیکارش میکردم 12000هزارتومن کرایه ماشین دادم تا بردمش ........ولش کردم .....

زن نزدیکم بود گفتم چرا ولش کردین ؟ پیرزن سری تکون داد وگفت : یه گوساله نر داشتم چندماه بیشترش نبود که نصف شبی چند تا ازهمین جوونک ها مست می کنند اومدن وبهش تجاوز میکنن ..کسی خونه نبود ........

اینبارکه گاوم زایید همش مراقبش بودم 17شب  چندمتر اونطرف تراز گاو می خوابیدم که مبادا کسی بیاد اذیت گوساله ام کنه ..گوساله ام ماده بود چندوقت پیش رفتم خونه .......وسط ظهر گرفته بودنش و بهش تجاوز کرده بودن ..تا رسیدیم در رفتند ...خب حرومی شد بردم ولش کردم تو صحرا تا شغال ها بخورنش  خوب نیست و............

اون روز  واقعا ناراحت شدم ..چرا که سرمایه اون پیرزن همون گاوها و باغ کوچیکش هست با گرونی گازوئیل اکثر درخت هاش رو خشک کرده فقط مقداری نخل براش مونده و گوساله هاش هم که اینجوری ......

توذهنم واقعا سئوال پیش اومد مسبب این نوع بزهکاری تو جامعه اسلامیمون کیه ؟ نوع تربیت اون شخص ؟ قراردادن اینهمه خط قرمز و عدم اگاهیهای لازم در مورد اموش مسائل ج نسی وغریزی افراد ؟.....

فردی وقتی این موضوع رو شنید به شوخی گفت : خاک توسر اونی که به گوساله رحم نکرده ..یخورده پول خرج میکرد حالش رو می برد لازم نبود حیوونی رو به کشتن بده ....

تو جامعه مون اینقدر دراین گونه موارد خط قرمز ..ومحدوده ممنوع  قرار دادن و حرف زدن و گفتن ازاین مسائل موجب شده که مجرم وگناهگارشناخته بشی ...ولی براستی سکوت و ندادن آگاهیهای لازم به جوانان و مردم تا کی ؟

این عدم آموزش خودش موجب بروز اینچنین حوادثی و فسادهای اخلاقی درسطح جامعه شده و البته این پرهیزها و نگفتن ها همون حریص بودن  به گونه مسائل رو افزایش میده ......

این حرف نزدن ها و سکوت کردن دراینگونه مسائل موجب شده که حتی درمراکز اموزشی چون مدرسه و دانشگاه بازهم خیلی سریع ومختصر  ازاین مسائل بگذرن ..غافل ازاینکه یکی از علل های تکامل و رشد یک جامعه به عدم مشکلات اخلاقی و جن.سی اون جامعه بستگی داره ......

البته باگذشت زمان خیلی ازافراد اظهارمیکنند که نوجوان باوجود داشتن اینترنت .ماهواره .فیلم وسی دی خودش همه اینها رو یاد میگیره ولی یادگرفتن یک نوجوان ازمشکلات اینچنینی جامعه کم میکنه ؟

اموزش وطریق مهار نیازهای جسمانی و کنترل غرایز بایدبصورت علمی و منطقی باشه که ازمشکلات جن.سی و این چنینی جامعه کم کنه ...

حرف نزدن ...پنهان کردن ...دلیل بر شرم  و حیا داشتن نیست ..عدم اگاهی و عدم برخورد صحیح با اینگونه مسائل بیشتر وبیشتر زمینه بزهکاری افراد رو دراین زمینه فراهم میکنه ....ازنمونه های اون بالارفتن امار زنان خیابانی درجامعه و کمترشدن سن اینگونه زنان که اکنون به 10سالگی درجامعه مون رسیده ، فروپاشی خونواده ها ..لطمه وارد شدن به روح وروان کودکان ، امنیت نداشتن زنان در جامعه ..و.............

   ما وجامعه ما برخلاف اونچه که دینمون گفته از حرف زدن وارائه راهکارهای مناسب در این زمینه فرار می کنیم ولی واقعا چرا نباید درباره اش حرف بزنیم چرا نباید اموزش بدیم ؟ چون پرده حیا دریده میشه ؟ چون انوقت میشیم بی حیا  وبی چشم رو ؟

من اطلاعات دینی زیادی ندارم  دلم میخواد کسایی که اطلاعات دقیق تری دارن بگن چرا اون گوساله حرومی نامیده میشه ؟ یعنی حق حیات نداره ؟ و چرا شیر یا گوشت اون حیوون قابل استفاده نیست ؟ درسته تصورش مشمئزه کننده هست ولی میخوام دلایلش رو بدونم کامل .....

میگن امارها نشون میده پولی که یک زن خیابونی  یا همون فاحشه توجامعه اسلامی ما میگیره از 10هزارتومن تا 200هزارتومنه یعنی نرخش از قیمت یک گوساله هم کمتره ؟

 

* برنامه افطاری معلولین طبق هرسال (برای پنجمین سال پیاپی دارم ) اگرزنده باشم وتوفیقش روداشته باشم ...دوستانی که میخوان کمک کنند شماره کارت عوض شده باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....

(این هفته دوتاکارمهم درپیش رودارم دعاکنید نتیجه کارم اونطورباشه که ارزومه براتون مینویسم ودلم میخوادهمه دوستانی که ازطریق فیس نما وبوک وواتساپ وایبرلاین وتلگرام نوشته هام رومیخونن نظرشون رو درموردنوشته هام بگن باتشکرازهمکاری شما )

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372281_223.jpg



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۸
دریا