دریای کویر

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

 
سلام دوستان وبلاگ روهرشب نمیتونم چک کنم وفقط برا پست گذاشتن میام اینجا برای همیشه خوندن ودرتماس بودنم به کانال وبلاگ مراجعه کنید اونجاهرشب سعی میکنم به روزکنم

 

https://telegram.me/qapdarya

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

گاهی وقتا نوشتن سخت میشه اونم وقتی میخوای ازدیگران بنویسی ...دوربرهمه ماها ادمهای متفاوتی وجودداره کما اینکه هرکدوم ازماها برای دیگری یه ادم متفاوت هستیم ولی برخی ازادمها بعلت یه خصلت که باعث شهرت ومعروفیت اونهاشده ادمهای متفاوت تری هستند بقولی ادمهایی شناخته شده یا مارک دار هستند ...حالا این ادمها که میتونند تورشته وکارهای متفاوتی معروف ومشهورباشند چون پزشکی ..بازیگری ..سیاسی و.....خودشون باز به دسته های متفاوتی تبدیل میشند اما من میخوام ازادمهایی بگم که مارک دار هستند اما نه بوسیله رشته ..هنر یا کارشون ..بلکه ادمهایی که دنبال معروفیت بخاطر مارک هستند...

یه سری ادمها هستندکه توزندگیشون دنبال اجناسی هستندکه مارک دارباشند حتی خیلی وقتها کاررایی اون وسیله براشون مهم نیست مهم اینه که مارک گرونی باشه که بتونند پزبدن وبگن که فلان وسیله مارک دار رودارند... من ازاین سری ادمها زیاد دیدم که مثلا تو مجلسی نشستیم طرف درمیاد اول حرف ازپیراهن مارک دارش میزنه بعدمیگه شلوارم کتان فلان مارک هست اینقده قیمتش هست بعد حرف از ادکلن مارک دارش وهمینجورهرحرفی که میزنه از هروسیله ای که میگه مارک وقیمت روهم میگه ...

من نمیگم اجناس مارک دار بد هستند ولی میگم استفاده ازاجناس مارک دارهمیشه هم خوب نیست البته اینم نباید فراموش کردکه جامعه جهان سومی ما به اجناس مارک دارتوجه خاصی نشون میده مثلا طرف میره تی وی میخره اخرین مارک سامسونگ و استفاده اش فقط دیدن شبکه های داخلی هست حتی یه فلش هم به تی وی نمیزنه چراکه از قابلیت های تی وی که داره اطلاع نداره ..کلا دنبال مارک هست نه کیفیت کالا...

نمونه های زیادی ازاین دست وجودداره توهرزمینه ای میشه مثالهای متفاوتی زد یادمه یبار خانومی فرهنگی ازقشرجامعه همیشه معترض فرهنگیان؛ بهم گفت یکبار شلوار لی خریدم 25هزارتومن (دوسه سال پیش ) وفقط دوساعت تونستم بپوشم  چون شلوارم ارزون بودمارک دارنبود بدم می اومد بعددادم به یکی؛  توی تن خیلی شیک بود ولی من نتونستم بپوشم چون مارکدارنبود....دروغ نمیگم من وافعن حیرت کردم ازاینهمه وابستگی به مارکداربودن ...

مثال هاوحرفهای زیادی میشه زد ولی اینهارومحض نمونه گفتم تا براتون بگم که اینهمه حرف زدم تا خدمت اون دسته ازعزیزانی که گفته بودن چرا برای سبدکالای خانوارمعلولین از موادغذایی مارک دار استفاده نکردید؟ مثلا چرا ازبرند چای گلستان یاشهرزاد استفاده نکردید؟ یا روغن اولا نگرفتید و......

من ادم مارک داری نیستم درهیج زمینه ای دنبال مارک نیستم (جدا از بحث شغلم) تومواد غذایی هم دنبال مارک وبرندنیستم چون موادغذایی که تهیه میشه بیشترخشکبارهستند وتوهمه مواردموادغذایی تنوع بسیار بالایی هست وهمینطورتنوع قیمت؛ وچون میخوایم افراد هرچه بیشتری   رو تحت پوشش قرار بدیم پس سعی ام براین بوده که دنبال مارک نباشم دنبال اونچه که مارک دارنیستن ولی عموم مردم طبقه متوسط بیشتراستفاده میکنند وقیمت مناسب تری دارند انتخاب کنم ...

مثلا من چندین مغازه سئوال کردم که بیشترکدوم ماکارونی رومیخرن؟ وقیمت هارومقایسه کردم درمورد روغن وچای وبرنج وکنسروها هم همینطور ...ویه بحث دیگه هم هست که مردم تامین بشن مهمترازاینه که یک مارک یا برند ببینند مثلا دربرخی ازخانواده ها توروستاهای دورافتاده تاحالا ازمایع دسشویی استفاده نکردن ومن ترجیح میدم که مایع دسشویی دلیت که عموم مردم بیشتراستفاده میکنند روبه ده تاخونواده بدم تا اینکه مایع دسشویی اکتیو رو بگیرم که به دوخانواده بدم ...

 مارک داربودن یک وسیله همیشه دلیل برخوبی وباکیفیت بودن اون نیست گرچه همگی میدونیم  برای یک جنس نصف پولی که خریدارمیده بخاطر  اسم اون برندیا مارکش هست وبیشتراوقات یک برندناشناس یا پایین ترکیفیت وکارایی بهتری روداره ..وبنظرم هیجوقت نباید زندگی افراد روبا مارک اجناسی که استفاده میکنند سنجید ...ادمها رو باید با مهربانی ومعرفتشون نگاه کرد با خوش قلبی و خوش زبونی که دارند نه با مارک ماشین ..وسایل خونه یا..........

درگوشی1:عذرخواهی میکنم ازدیرنوشتنم ...واقعن معذرت میخوام ولی خداروصدهزارمرتبه شکرکه هنوزاین وبلاگ خوانندگان ودوستان خوبی داره که هواش رودارند.....واینکه توی این ماه مبارک همه مون حتی اونهایی که اهل روزه گرفتن نیستن هرکسی روکه میشناسن یانمیشناسن برای همه ادمهایی که حاجتی دردل دارند دعاکنید من جمله من حقیر که حس میکنم خدا فراموشم کرده ..(کفرنمیگم فقط ازخدا گله دارم ) .امیدوارم دعای خیر همه ادمهادرحق همدیگه راهگشای خودمون باشه...

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

khas asheghane (10)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۱
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

ماه رمضون هم اومدمعمولا رمضان که بیاداول حرف اینه یک ماه روزه وایییییی..ولی خب چن روزکه بگذره دیگه برا مردم عادی میشه واین وسط کلی هم خوشبحال خانمهای خونه میشه که از پخت وپز صب وظهربنوعی راحت میشن گرچه این چندسال اخیرامار افرادی که روزه میگیرند توکشورخیلی کمترشده ...بگذریم میخوام خلاصه وار حرفایی از رمضان امسال بزنم ..

1- ازبرنامه ماه عسل خوشم نمیاد مجری خوبی داره ولی برنامه ای که با اشک واه باشه خوشم نمیادچراکه جامعه ما خودش افسرده وغم زده اس حالا این  برنامه اشک مردم رو بیشتردرمیاره گرچه منکر علاقمندان زیاد اون نیستم  اما میخوام ازبرنامه دوم ماه عسل بگم که یه انتخاب خوب داشت معرفی یک بازیگرخانم که مجرد بود ودختربچه ای روبه فرزندخوندگی گرفته بود..مدتی هست که توکشورقانون فرزندخوندگی توسط دختران مجردبالای سی سال تصویب شده واین بازیگراولین خانمی هست که تونسته دختربچه ای روبه فرزندی قبول کنه ...این ماجرا رورسانه ای کردن و به سمع ونظر مردم رسوندن شکستن یک تابو هست شکستن یک خط قرمز هست شکستن یک سری از تفکرات قدیمی درمورد دختران مجرد وکودکان پرورشگاهی هست

بنظرم بایدافرین گفت به این خانم بازیگر که اینقدرشهامت داشته که علنی اظهارکنه که خودش هم درکودکی سرراه گذاشته شده و اینکه از پیردختربودن ابایی نداره واینکه دختربچه ای رو به فرزندی گرفته ...کاش همه ما ادمها اگه نمیتونیم بچه ای پرورشگاهی رو به فرزندی قبول کنیم اینقدر شعور ودرک داشته باشیم که اونها رو متفاوت ازبقیه ندونیم .....

2- پیرمرد اسمش رمضان هست پدرمعلولی که قبل ماه رمضان  چندسالی بودمیدیدمش ویکبار چن روزی به رمضان مونده بودکه دیدمش بهش گفتم چندسالته؟ گفت دوهفته دیگه تا رمضان مونده که من بدنیا بیام .....سن وسال بالایی داره و مهربان ودل رئوف ؛ بزرگترین غصه اش معلولیت فرزندش هست واینکه اگه بمیره فرزندش چیکارمیکنه ...مدتها بود ازش خبرنداشتم ... واین روزها اینقدر گرفتاری ومشکلات هست که ادمها رو یادمون میره ..

شماره ایرانسلی به گوشیم زنگ میزد میگم بله پیرمردادمیزنه خالو به همین شماره زنگ بزن نوه ام شارژنداره ...قطع میکنه زنگ میزنم تامیگم الو میگه سلام دخترم میدونستم ادب داری زنگ میزنی ..نمیشناسم بعدازکمی حرف زدن میگه ازخودت نپرسیدی امسال رمضون اومد ولی مشهدی رمضون چرا نیومد؟..یادم میاد معلوم میشه پیرمردبه بسترافتاده ...وچون تو این چند سال سبدکالا روخودش میاومده ومیگرفته وامسال نیومده فکرکرده که همه گرفتن واون بی نصیب مونده .....

بهش توضیح میدم که هنوزسبد کالایی برای معلولین نداریم وسبدکالایی که ازطریق خیرین اماده میکردیم هنوزاماده نشده پولمون کمه میگه منو بزار اول اسمها (همون اول لیست) .به امیدخدا که پولدارها کمک میکنن ...وبعدازکلی گله وشکایت ازاوضاع خراب مالی و گرفتاری ها ...میگه میشه چن تا شیرینی  منو هم برام بفرستی ؟ میگم شیرینی تو ؟ میگه اره خالو ..میگه زول بابانیه ....خنده ام گرفت گفتم زولبیا بامیه ..گفت چه میدونم چه کوفتیه اره همون؛ این دیوونه اکم .. ( منظورهمون فرزند عقب مونده اش هست ) هرشب بهونه اش رو میگیره ....

درگوشی1:دوستان خوبم یکی ازدوستان خوب خواننده مشکلی براش پیش اومده همه باهم براش دعاکنیم که به حق ماه رمضان خدا بدادلش برسه یادمون نره هردعایی برای دیگران کنیم  بخودمون برمیگرده ...

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372270_591.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۵۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

وقتی رسیدم بچه ها دم خونه بازی میکردند ...به حامدکه دم درخونه اشون بودگفتم مادرت هست ...حامد با دو رفت که با مادرش بیاد من ومریمی غرق درحرف زدن بودیم ...مادرحامد اومد...همون دم درخونه زیر سایه درختی نشستیم روی حصیری وشروع کردیم به حرف زدن ...حامد هرزچندگاهی می اومد نزدیکم و به بهانه ای حرف میزد ...

چندین باراومد یه لحظه تو دلم گفتم ..گیرداده بچه امروز ول نمیکنه ...مادرحامد ازشوهر معتادش گفت ازفقری که دارند از ناتوانی دختر معلولش ..از زجری که میکشه ..میگفت واشک می ریخت ...به دستاش نگاه کردم زنی سی وچن ساله ولی دستان زبر وپرپینه ...برای خرج ومخارج  زندگیش مجبور تن به کار بده ...

از کارکردن ابایی نداره ..میگه که ازوقتی مردم یارانه بگیر شدن ...تنبل شدن ...فلانی رو که میشناسی یارانه میگیره ..میکشه میخوره میخوابه ...میگم مگه یارانه چقد میشه ..میگه دوگاو دارن 7-8تا بچه یارانه اشون زیاد میشه ..تو نمیتونی ...ما 4نفریم  یارانه نداریم ...خرج همین دختر معلولم هم نمیشه ...

هرلحظه هم که سرم رو جایی میچرخونم باز نگاه حامد رو میبینم که به روم لبخند میزنه ...میخوایم برگردیم ..حامد روکه خیره نگاهم میکنه صدا میزنم ومیگم ببینم حامد چته امروز همش دخترای مردم رو دید میزنی ...مریمی میخنده ...حامد میگه چی گفتی ؟...میدونم درک جمله ام براش کمی سخته ..

میگم  مدرسه تعطیل شد؟ کارنامه ات رو گرفتی ؟  میخوام بپرسم چن تا بیست گرفتی یادم میاد اینا بیست ندارن با خوب وخیلی خوب نمره بهشون میدن ( سیستم جدید اموزشی بنظرمن مسخره اس ) ... ادامه میدم خب شاگرد اول شدی ؟

حامد با خنده دستاش رومیبره بالای سرکچلش ...دستاش روکه میبره بالا پیراهنش بطرف بالا کشیده میشه وشکم با پوست تیره اش  با نافش مشخص میشد ...با خنده میگه اره من خیلی خوب شدم ...میگم افرین پسر خوب ...یادم باشه برای بچه زرنگ یه جایزه خوب بگیرم ...میخنده ...ماشین اومد میخوایم سوار ماشین بشیم مریمی با مادرحامد ویه زن دیگه داره حرف میزنه ...

میخوام بشینم تو ماشین که نگاهم میخوره به حامد ..چشمای درشت وقهوه ای اش  ...پوست تیره صورتش که عرق کرده ...پلک هاش رو محکم بهم میزنه ..پره های دماغش میلرزه ...منتظرم که اشکش رو ببینم ...ولی تونگاهش چیزی هست که وادارم میکنه پیاده بشم ...مریمی هنوز یا زنها مشغول حرف زدنه ...درجالیکه درب ماشین روبازکرده و میخوادسواربشه ..

ازماشین پیاده میشم ومیرم کنارش ...روی دوپا میشینم ومیگم چرا میخوای گریه کنی ؟ ...اشک هاش میریزه ...میگم منکه نمیدونستم توشاگرد اول شدی دفعه بعداومدم برات جایزه میگیرم ...دستای خاکی اش رو می ماله به چشماش ...میگم نکن اینجوری دستات کثیفه ..نمال به صورتت ..

دستاش روازروی چشماش میارم پایین ونگه میدارم ...قطرات درشت اشک ازچشمانش جاری هست دماغش رومیکشه بالا .میگم حامد نگی چرا گریه میکنی  ناراحت میشم اصلن باهات قهرمیکنم ...همینجورکه اشک میریزه ودماغش روبالا میکشه بریده بریده میگه ..من شاگرد اول شدم تو بغلم نکردی  ...تو من بوس نکردی...

سحر (خواهرعقب افتاده اش) شعر خوند توبغلش کردی گفتی افرین....من شاگرد اول شدم  تومحلم ندادی ..تو ...تو...بغضش میشکنه ...اله اکبر ....چن ماه پیش ... اومده بودن دفتر خواهرش شعر که نه یه ضرب مثل یه جمله نمیدونم چی بود رو خوب خوند ..منم تشویقش کردم ...بعد الان توذهن این بچه مونده بود....

دستاش رو که گرفته بودم کشیدم طرف خودم ...به اغوشش کشیدم ...گفتم معذرت میخوام پسرخوب ..اصلا حواسم نبود که بوست کنم ...معذرت میخوام ..پیشونیش رو بوسه ای زدم ...خودش رو ازبغلم کشید بیرون دسش رو جلو دماغش گرفته بود وگفت خب بسه ..چادرت فینی میشه ...وبدو رفت طرف شیر اب ...

شیراب زیادازم دور نبود نگاهش کردم که خنده ام گرفته بود ..دماغش روکه گرفت صورتش رو ابی زدو سرش رو بالا اورد ...ونگاهم کرد خندیدم اونم خندید ..بلند گفت جایزه توپ فوتبال برام بخر ..خب ..خندیم وگفتم باشه پسرخوب ...

درگوشی1:دوستان خوبم یکی ازدوستان خوب خواننده مشکلی براش پیش اومده همه باهم براش دعاکنیم که به حق ماه رمضان خدا بدادلش برسه یادمون نره هردعایی برای دیگران کنیم  بخودمون برمیگرده ....

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj6.persianfun.info/img/93/6/Naghl-Ghol14/353147_157.jpg


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۹
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

برخی حرفا گفتن اونها توجامه ما یک خط قرمزهست جزو نبایدها هست ودراین نگفتن ها ومحدودیت ها دردهایی هست که نمیشه انکارش کرد 28می روزجهانی بهداشت قاعدگی نام گذاری شده ...خب این یه نامگذاری وبزرگداشت برای کل مردم دنیاست مثل خیلی از نامگذاری هایی که دردنیا هست روز مبارزه باسرطان سینه یا روزهوای بی صداو هوای پاک و......

امااین نامگذاری درجامعه خودمون یک خط قرمزهای بزرگی داره که باوجوداینکه شایدبرخی از ازش حرف بزنن باز محدودیت های فراوانی داره ....راحترحرف بزنم من خودم که بعنوان یک خانم  دارم این مطلب رومینویسم هم ترس دارم ترس ازاینکه بعدازانتشاراین مطلب بهم بگن فلانی بی حیا یا بی چشم رو هست که حرف از عادت ماهانه وپریود میزنه ..چراکه توجامعه ایرانی خودمون زنها نباید ازاین عادت زنانگی خودشون حرف بزنند ..

خیلی از زنهای ایرانی نمیدونند که عادت ماهانه وتغییر هورمونها دراون چندروز فقط از عهده یک زن برمیاد هیج مردی نمیتونن این رنج وسختی روتحمل کنند مدتی قبل کلیپی رودیدم که فشارودردجسمی روانی عادت ماهانه رو برروی چند مردامتحان میکردند هیج مردی نتونست چند ساعت دووم بیاره ...حالا زنها کم ،کم ؛ شش روز درماه باهاش دست به گریبان هستند...

کاری به حسن وخوبی های  عادت ماهانه ندارم میخوام ازاین ممنوعه های این بیماری بگم بیماری که زن رو گاهی به مرز جنون میرسونه ولی باید تحمل کنه (توجامعه خودمون حرفش رودارم) زن ایرانی وقتی وقتی دچار عادت ماهانه میشه حق نداره حرفی بزنه اعتراضی کنه بایدسکوت کنه وتحمل کنه وتحمل کنه وتحمل کنه چراکه درجامعه ما این جزو خط قرمزهاست ...

هیج مردی نمیتونه تصورکنه یک زن یایک دخترایرانی فرقی نداره دانش اموزباشه یادانشجو یا کارمند ویا خونه دار وقتی که فشارروانی پریود روش هست چقدر داره زجر میکشه ...حالا دردهای جسمی وسکوتی که بایدداشته باشه هم هست ..

متاسفانه یا بدبختانه حتی برخی از اقایون تحصیلکرده ما هم درمورد فشار روحی روانی –جسمی که درایام پریود بر زن هست رونمی دونند وازش اطلاعی ندارند ..نمیخوام بگم که خانومها وقتی دچار عادت ماهانه هستند دادبزنند و همه روخبردارکنند میخوام بگم حفظ برخی ازخط قرمزها خوبه ..ولی درک ودانایی درمورد اون خط قرمزها هم خوبه ...

چن وقت پیش جایی خوندم خانمی فرماندار شهری بوده تومسجدی جلسه گذاشتن خانم فرماندارنتونسته واردمسجدبشه ویکی ازاصولگراها دادبیدادوجتجال راه انداخته وچون زن پریود شده اون رو مستحق ندونسته که فرمانداربشه ..این حرف واین اندیشه نادرسته ..پریودیک نشان زنانگی هست وزنها نبایدازش خجالت بکشند همه دردهای پریودیک طرف استرس اینکه وای کسی حتی پدریا برادربفهمه یک طرف ...

ومتاسفانه باوجودگذرزمان هنوزدرمدارس ماهم به دختران دراین مورد اطلاعات درستی نمیدن ودختران محصل ازپریود وحشت دارند ازاین تغییرناگهانی از خونی که برلباسشون نقش میبنده میترسند..نمیگم جارجنجال راه بیندازیم دراین مورد؛ بلکه میگم دانایی خودمون رو دراین موردبالاببریم فرقی نداره مردیا زن این یک مسئله ای هست که زن ومرد هردو باید درموردش اطلاع داشته باشند...مردان بایدبدونن چراکه ؛  بتونند زنها رودرک کنند بدترین حالت پریود جدا از دردهای جسمی اون ، دردهای روانی اون هست  یکیش افسردگی هست که بسمت زنها میره وحتی توجیه علمی داره وبازمتاسفانه دراین جامعه ایرانی کم هستند اقایونی که این افسردگی روبفهمند ودرک کنند ...

امیدوارم جامعه ما درکنار اون خط قرمزهایی که داره به اون سطح دانایی و شعوربرسه که بفهمند یک زن برای زنانگی اش دردها داره وهیج مرهمی نداره جزفهمیدن ودرک زن ....

درگوشی1:مطمئنم بعدازانتشاراین پست برخی ها خواهندنوشت کدوم دختریازن ایرانی وقتی دچار پریودهست میگه ؟اصلن خودت میگی؟ بایدبگم ماایرانی ها دراین موردهمیشه شرم وحیا داشتیم وداریم صرفا منظوراین نیست که اعلام کنیم  دچارپریودهستیم بلکه منظوراینه که دراین مورد بدونیم ودانستنی هامون رو بالا ببریم ....

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370350_617.jpg


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

یه چیزهایی هست که نمیشه گفت ...نمیشه حرفش رو زد حتی کهنه هم نمیشه ...حتی فراموش هم نمیشه یه زخم  که میمونه رو دل ادم ..همیشه هم تازه است ..هیج مرهمی روش سازگارنیست ...این روزا این زخم رو بیشتر میبینم ....نپرسید چیه ..بعضی زخم ها مال خود ادمه ..هیجکس نباید بفهمه ...بخودم که نگاه  میکنم میبینم چقد قوی هستم ..که دارم واسه خودم نقش بازی میکنم لبخندمیزنم  وازاین درد گله نمیکنم ....

میدونم همه ماها یه زخم هایی تو زندگی داریم که فقط خودمون ازشون خبر داریم یه زخم هایی که همیشه درداور هستن همیشه رعشه به دل میندازن ...برخی هامون باهاشون کنارمیایم ... مثل نفس کشیدن همیشه همراهمونه ...برخی هامون تاب نمیاریم فریادش میکنیم ...اینروزا میخوام بهش فکر نکنم به این فکرکنم که هنوز میتونم بخندم ...هنوز میتونم لمس کنم ..حس کنم ..لذت ببرم ازاین زندگی ..باهمه دردهاش ...

یه پیرمرد ریزمیزه که همیشه میادتقریبا هرروز میاد ویه سری دعا وایه میخونه وازاین طریق گدایی میکنه اومددفتر..بهش گفتم پول خرد ندارم  نگاهی بهم کرد وگفت چقد حرد میخوای گفتم 2000تومن پونصدی میخوام ...دست کرد تو جیبش یه بسته پول با انواع اسکناس کشید بیرون ...یعنی رسما هنگ کردم ...

گفتم اینکه ازدغل یه هفته من بیشتره ؟..خندید گفت نه اینا مال دیروزوامروزه ...بعداین دسته روگذاشت جیبش ازیه جیب دیگه اش یه دسته دیگه کشید بیرون وازتواون دسته یه پونصدی با کلی صدتومنی و دویست تومنی بطرفم درازکرد وگفت بیا اینم خرد

یکی ازبچه ها هست اصطلاحات  جالبی رو بکارمیبره ...همیشه هم که میاد برام موج مثبت داره باعث میشه بخندم ...امروز بهم میگفت ..تواینجا دفتر رودادی دست همکاری ...نشه یهو رضا ضراب .........بهش گفتم منم برسون خونه بعد برو ...میگفت زودباش بریم دیلیتت کنم دم خونه اتون ...... به دفترمن میگه شعبه شهرستان سازمان ملل ....بهم میگه ..دریا گفتن دیروز با موگرینی وظریف  فلافل زدی ...دیدنت ها.......مدارکش موجوده .....

درگوشی1:دوستانم یکی از دوستای خوبم شدیدا به دعای خیرهمه نیازداره براش دعاکنید تا کارش ختم به خیر بشه ...برای فرشته عزیزمون هم دعاکنید علاوه ناراحتی معلولیت پسرزیباش مادرش هم دربستربیماری هست دهن اشفته ای داره دعاکنید برای همدیگه دعاکنیم بلکه خودمون هم ازاین ارامش ودعا سهمی هم داشته باشیم ...

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۴
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

دوستی برام تازه ترین نوشته دریا صفایی فعال مدنی رو فرستاده بودکه دراون دریا صفایی فعال مدنی ساکن بلژیک نوشته بود:

تومدرسه پسرم معلما برای جشن 50سالگی مدرسه داشتن تمرین رقص میکردند که برنامه شادی روبرای دانش اموزان اماده کنند دریا صفایی ازحس وحال دوران مدرسه اش نوشته وبود واینکه کودکی نکرده ...راستش باخوندن این متن ذهنم پروازکردبه گذشته ..برخی ازخاطرات گذشته همیشه توی ذهن ادمی ماندگارهستند ..معلیمن همیشه توهرسال تحصیلی یه تابلو ازحرفها ورفتارهای معلمین تو ذهن مادهه شصتی ها هست ...(بگم خوب وبدهمه جا هست همه معلمین به خودشون نگیرند)...

سوم دبستان بودم شیفت بعداظهربودیم سرکلاس درس بودیم که معاونمون یه خانم لاغرریزمیزه وسفیدچهره ای بود همیشه خداهم دست بزن داشت اومد دم کلاس وگفت که فلانی بلن شوبروخونه اتون چایی دم کن بیا وفلاکس چای دفترمدرسه روکه دسش بودبطرفم درازکرد معلم سری تکون داد ومنم با بی رغبتی ازپشت نیمکت بلندشدم  فلاکس روگرفتم ..ازدرکلاس که اومدم بیرون گفت زودبیای دیرکنی انضباطت کم میشه ...

دلم نمیخواست برم یه مسابقه ای بود که دلم میخواست باشم ، خلاصه من رفتم؛ خونه امون نزدیک مدرسه بود همیشه ازاین کارها بود خلاصه رفتم خونه بعداظهربود ساعت فک کنم طرفای سه اینابود همه خواب بودن رفتم تواشپزخونه کتری رواب کردم گذاشتم یه چن لحظه گذشت حوصله نداشتم کتری ابش جوش بیاد دیدم ابش داغ شده هنوزبه قل قل نیفتاده بود چایی رو ریختم توفلاکس واب هم روش ، تندی اومدم طرف مدرسه ...

فلاکس رودفترتحویل دادم  ودویدم سمت کلاس ..ولی اخرای کلاس بودتادم درکلاس رسیدم زنگ تفریح خورد همه ریختن بیرون ..هنوزتوبهت بودم که  من نبودم چی شد بچه ها رفتن برا مسابقه توسالن اداره یانه ..که معاون بلنداسمم روصدا زد حالا توراهرو دانش اموزا وتعدادی ازمعلمان هم بودندکه میرفتن طرف دفتر...معاون فلاکس بدست اومد طرفم ...دستش روبلندکرد محکم خوابوند پس کله ام وگفت این جایی هست ؟ بایدبزاری اب جوش بیاد قل قل کنه ...

خیلی ادعا داشتم پیش بقیه دانش اموزا ؛ حس کردم زیرنگاه وپوزخندهای بقیه دارم له میشم با بغض گفتم صبرکنید چایی رنگش درمیاد ازرو مقنعه ام گوشم روگرفت وگفت برو دوباره چایی دم کن برامن تز نده ...(این جمله تز نده اون موقع معنیش رونمیدونستم فکرمیکردم بهم فحش داده ههههه)...جرات چیزی گفتن رونداشتم ..همینجورکه دماغم رومیکشیدم رفتم خونه تو مسیر دکمه بالای فلاکس چایی رو فشارمیدادم وچایی میریخت بیرون چایی کمرنگ وداغ هم بود ولی بایدمیرفتم دوباره چایی دم میکردم ...اینبارکه رفتم خونه ..خواهربزرگم  بیداربود وچایی رو دم کرد ومن الکی برگشتنم روکش دادم که نیمی اززنگ کلاس گذشته بود رفتم سرکلاس...

ازاون روزبه بعداون معاون همیشه برام یه دشمن بود سالهاست مدرسه روتموم کردم  خاطرات قدیم گاهی بندرت بیادم میاد بخصوص خاطرات کودکی ...ولی این خاطره و رداون نگاه معاون واون بغض فروخورده ام همیشه گوشه ای ازذهنم هست ازش کینه ای بدل دیگه ندارم گذرزمونه بهم یاد داده که ادمها تولحظات مختلف واکنش های متفاوتی دارند وگاهی از سرکینه نیست ازخشم انی اونها هست ..ولی بقول معروف ما خانمها میبحشیم ولی فراموش نمیکنیم ...وحالا باخوندن متن خانم صفایی یه یه حس مشترک رسیدم حس مشترک ترس تمام دهه شصتی ها از مدرسه وبرخی معلمان و....درد اینه بعدازگذرسالها..دردهه نود بازهم ازاینگونه رفتارها هست و....

درگوشی1:ممنونم ازهمه دوستانی که با وجوداینکه چندروزه از تولدم گذشته ولی هنوز هم کامنت میزارن ومحبتشون رو نثارم میکنن چیزی ندارم بگم جزاینکه دوستتون دارم ...(تبریک ویژه به همه علاقمندان هنروهمه ایرانی های خوش ذوق برای جایزه شهاب حسینی و اصغرفرهادی درکن)

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایتام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372268_464.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۵
دریا