دریای کویر

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است


ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

* علی اکبر عقب مونده ذهنی هست وبسیارتا بسیارشیطون هست با یه تیکه اجر زده کله یه پسربچه روشکسته میگم علی اکبر چرا سرش رو شکستی ؟ میگه میخواستم بزنم تا گنجشکا اومدن بالا بگیرمشون کبابشون کنم بخورم !..متوجه نشدم منظورش چیه ..بعدا خاهرش برام توضیح داد توکارتن دیده  سنگ خورده تو سر شخصیت کارتونی پرنده دورسرش چرخیده اینم زده کله پسره روپکونده تا گنجشک ها بیان واونم شکارشون کنه ....تازه بالاسر پسره وایستاده دستاش روبازکرده که گنجشکه اون یهویی بگیره تش......

همیشه گفتم تولدهرکسی یه روزخاص ومنحصربه فرد برای اون ادمه ...ولی گاهی افراد بدلایلی دوست ندارند روزتولدشون رو که امسالم من همین درد رو دارم ..ادمها باهم متفاوت هستند یکی شاید در طول کل سال منتظر تولدش باشه وبراش برنامه ریزی کنه ویکی شایداصلن براش مهم نباشه ..تولدسال قبلم که تموم شد باخودم عهدی بستم ولی امسال نتونستم به عهدم وفا کنم ودلیل های فرواونی کنارهم قرار گرفت که بیخیال تولد وتبریک هدیه هاش بشم ..تواین ده روز اخر اردیبهشت چه خانواده وچه اشناها وچه دوستان وبلاگی وخواننده های وب میپرسند چرا تولد نمیخوای؟

هرچی هم بگم که امسال روزتولدم رودوست ندارم نمیخوام ازش حرفی بشنوم فکر میکنند دارم خودم لوس میکنم یا بقولی برخی کلاس میزارم ولی اعتقاددارم هرچیزی باید حس وعلاقه اش باشه تا سراپابشه وجون بگیره ..یکی مثل من که وارددهه سوم زندگیش هست تولد گرفتن وکادو گرفتن بیشتر شبیه یه زنگ تفریحه..

من خودم بخودم بدهکارم یه نگاه که پشت سرم میکنم می بینم علیرغم اینکه افرادزیادی میگن موفق قدم برداشتم ولی خودم میدونم کمی وکاستی هایی داشتم ودارم مثل همه ادمها ..ما ادمها معصوم نیستیم همه مون به نحوه های مختلف اشتباهاتی رو درزندگیمون داشتیم ..ومن بخودم بدهکارم که نتونستم اونچه که به خودم قول دادم طی این یکسال عمل کنم ونتیجه اش هم این شده که دل دماغی برای تولد ندارم ...

روزتولد یه تلنگرمحکم به ادمه که بدونه با خودش چه کرده ومیخوادچیکارکنه ...البته ما ادمها هرسال روز تولدمون بخودمون قولهای زیادی میدیم ولی درعمل تعدادکمی ازماها به قول هایی که به خودمون میدیم عمل میکنیم ...

باوجوداینکه گفته بودم نه تبریک میخوام نه کادو ..ولی چند تن ازدوستان وبلاگی زحمت کشیدن وباهدیه یا تبریکات خودشون مثل همیشه منو شرمنده مهربونی هاشون کردند...بچه ها ادم یه وقتایی به مرحله ای از زندگی میرسه که با هدایای مادی نمیتونه خوشحال بشه برای خوشحال شدن باید به یک تغییر روحی تن بده ...امیدوارم قبل ازاینکه دیربشه همه ماها به این تغییر روحی دست پیدا کنیم ...

این روزها بجای هرهدیه مادی ازهمه دوستانم دعا میخوام چندوقته نامردی هایی رودیدم ازبرخی ازادمها که سخت دلم روبدرد اورده وامیدوارم هرکدوم ازماها بتونیم برای همدیگه باخلوص نیت دعا کنیم تا همگی مون ارامش نصیبمون بشه ..هیج ثروتی بالاترازارامش نیست ...

درگوشی1:عذرخواهی میکنم ازهمه دوستانی که پیگیرنوشته هام هستند وگله میکنند که دیربه دیرمینویسم  من شرمنده هستم نوشتن وبلاگ انگیزه وحس میخواد که این چند وقته ندارم امیدوارم بتونم بهتربشم .......

درگوشی2: زنگ زده تا میگم الو ..دادمیزنه پارسال گفتی هرکی کادو تولدبده میدی بهزیستی اینکارم کردی امسالم گفتی روزتولدنداری تومعلوم هست چه مرگته ..(تعجب نکنید این ادبیات حرف زدن یک خانوم مهندس واستاددانشگاه هست هههه) گفتم دخترخوب خب تولدنمیخوام کادوش هم نمیخوام ..هرچی گفت من یه چیزی گفتم تا دیروز که زنگ زدوگفت برات هدیه گرفته بودم ولی چون قدغن کرده بودی مونده بودم چیکارش کنم که چن روزبعد  رفتم بهشت زهرا یه خانم دیدم خیلی مظلوم بود یه زن جوون بودکه مرده شوربود فکری بذهنم رسید هدیه ات رو دادم به اون کلی هم خوشحال شد ..حالا باذوق برام تعریف میکنه بعدمن توفکرم کارخوبی کرده دل کسی روشادکرده ...اما مرده شور؟؟؟؟؟؟؟؟

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372270_591.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۰۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

درد کتک زدن نیست زخمی شدن نیست درد اصلی وقتی هست که حس کنی دلت داره مچاله میشه ،حس کنی گلوت پرازصداست ولی نمیتونی فریادبزنی ...ماایرونی ها هرکدوممون توزندگی هامون دردهای مختلفی رو حس کردیم وداشتیم دردجسمی گرفته تا دردروحی ...

اما یه وقتایی دردها درد شخصی نیست مختص من یاتو وخونوادگی نیست یه دردهایی ملی هستند یعنی تک تک ادمهای این مملکت اون درد رو دارند همگی توی یه دردهایی مشترک هستیم ودردهای مشترک خیلی سخته ..اینقدرسخت که میگیم بازم خوبه ما نبودیم ..درد ما نبود ..

هفته ای که گذشت  مثل همیشه بحث ها وحرفهای زیادی تواین مملکت شد ولی میخوام به دونکته اشاره کنم درحقیقت به دوتا درد که زیرپوست این جامعه بودندوترکیدن وسرباز کردند ..نکته اول تجاوز معلم درروستایی از استان زنجان به دختربچه 9ساله بود بقدری دردناک وناراحت کننده اس که زبان ازگفتنش ناتوانه  ...

همیشه گفتم خوب وبدهمه جا هست بین قشرمعلمان هم خوب وبدهست معلمی برای همدری باشاگردبیمارش خودش روکچل میکنه یا معلمی جونش روبخاطردانش اموزاش ازدست میده ولی معلمی درنهایت وقاحت وسنگدلی به کودک 9ساله شاگردش رحم نمیکنه وبارها وبارها نه تنها به جسمش تجاوز میکنه بلکه روح اون کودک رواسیب میرسونه ...

این سنگدلی وقساوت قلب منصفانه باهاش رفتارکردن؛ درست نیست ...ادم می مونه به چه  کسی دیگه میشه اعتمادکرد؟ وقتی که معلمی حرمت وعظمت معلم بودن رواینگونه زیرپامیزاره واقعن قلم هم یارای نوشتن نیست ...وقتی به ندی 9ساله فکرمیکنم که تاوقتی زنده هست تصویری از بیرحمی توذهنش نقش بسته ونفرت توقلبش اون رومتفاوت ترازبقیه کرده ..ازخودم میپرسم واقعن مسلمونی هست ؟ اصل بحث مسلمونی به کنار، ادم بودن وادمیت به کجارفته ؟

نکته دوم برنامه اکسبر و بیحرمتی مجری سرشارازغرور ونخوت اون هست  مردی روکه میتونست جای پدریابرادراون باشه به مسخره میگیره واون رو زرشک بارون میکنه وبا اعتراضات مردمی درفضای مجازی سعی میکنه ماجرا رو لاپوشونی کنه وبا عذربدترازگناه خودش روبخوادتبرئه کنه که نمیتونه ...جدا؛ ازکارتوهین امیز حسنی دراون برنامه بایدبه حال اون تماشاگرانی که دراون استدیو بودند وبه اراجیف اون خندیدندهم گریه کرد بحال اونهایی که از توهین به دیگری خوشحال شدند وخندیدند ...

میدونید نکته مشترکی که دراین دوموضوع هست یکی بی تفاوت بودن ما ادمها هست که درد رومیبینیم ولی بی تفاوت عمل میکنیم فقط خوشحالیم که برای ما اتفاق نیفتاد ...گرچه شاید میتونست بجای ندی دختربچه 9ساله اززنجان خواهر..برادر.. وهرکودک نه ساله دیگری ازهرکجای این مملکت باشه ..ویا بجای اون پیرمرد سرایدار درمانگاه دربرنامه اکسیر پدریابرادر هرکدوم ازماها درهرشغل یاسمتی باشه واونوقت وقتی که اینچنین توهین بهش میکردند ما چی میکردیم ؟..(شایدبرخی ها بگن که اون برنامه نمایشی بوده که مطمئن باشیدنیست واگه هم نمایش بوده باشه توهین کردن به شعور ادم چه نمایشی هست ؟)

نکته مشترک دوم دراین دوماجرا شکستن حرمتی هست که دیگه بین ما ایرونی ها نیست ..حرمت احترام به یکدیگر..حرمت نگهداشتن  انسانیت ...و لذت بردن از تحقیر  دیگران ولذت بردن از این ماجراها...واقعن چه بسرما ایرونی اومده ؟ چی اومده سرمون که به همدیگه رحم نمیکنیم ودراین دردهای ملی همه با هم مقصریم ...

معمولا راحترین کارحرف زدن هست امثال فرزادحسنی که با زبونشون وپول بیت المال وما مردم به اعتبارابرو رسیدن ؛ باید شعور ،ظرفیت داشته باشندکه ایشان ندارن وامیدوارم همچین افرادنالایقی باکارنامه سیاهی که دارند دیگه دررسانه ملی دیده نشن ...وامیدوارم معلم ندی اخرین معلمی  باشه  که اینچنین رذل وپست هست ودیگه هیج وقت هیج کجای نه تنها ایران بلکه دنیا همچین افرادی نه تنها معلم نباشندبلکه وجودنداشته باشند واین معلم خطاکارکه به قید وثیقه ازادهست به بالاترین حدمجازات محکوم بشه ..

درگوشی1:عذرخواهی میکنم ازهمه دوستانی که پیگیرنوشته هام هستند وگله میکنند که دیربه دیرمینویسم شما بذارید بحساب پیری ....

درگوشی2: دخترک معلول عقب  مونده ذهنی ازم پرسید: توبهشت شوهرا خوشگل ترن ؟...گفتم بهشت ؟!.ونگاهم خیره مونده به شوهرپیرمردش که گویی سالها قرن متولد شده ......

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj6.persianfun.info/img/93/6/Naghl-Ghol14/353147_157.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۱۴
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

اخرین فیلم علی عطشانی نقش نگار اسم داره فیلمی که سرمای گذاراولی اون بابک زنجانی بود ولی بعدازمتهم شدن بابک زنجانی خودش تهیه کننده این فیلم شداینجورکه نوشتن؛ هزینه ساخت فیلم بالای یک میلیارد ودویست میلیون تومن بوده وبعدازاومدن ناصر ملک مطیعی ازخارج کشور، اولین فیلم ایشون بوده..این فیلم بخاطر بودن بابک زنجانی بعنوان تهیه کننده اولیه ؛ وبازی ملک مطعیی سرصدای زیادی به پاکرد ولی فارغ ازاین موضوعات میخوام درمورد این فیلم حرف بزنم ونگاه تازه ای که این فیلم به بچه های بهزیستی داره ..

موضوع فیلم درباره دختری پرورشگاهی هست که فوق لیسانس داره وپسری که میخوادباهاش ازدواج کنه میخوادوقت خواستگاری، این دختردرخانواده ای باشه که پدرومادرش نفهمند اون پرورشگاهی هست تا ازدواجشون سربگیره ...واون خونواده علرغم اینکه بادخترخوب رفتارمیکننددررفتارها وبرخوردهای پدرخانواده تحقیر وجودداره واینکه میخوان بخاطر کارخیر اون دختر روبادروغ شوهربدن ...وپسرازخارج اومده اون خونواده؛  سعی میکنه که به دختربفهمونه ارزشش بالاترازاین حرفاست که خودش رو بدست حرف وتصمیم دیگران بسپاره وبخاطراینکه پرورشگاهی هست نباید شخصیت اون تحقیربشه واون  چیزی ازبقیه دخترهاکم نداره وباید اونچه که خودش دوست داره بدست بیاره ..وروزخواستگاری دخترقیدهمه چیزرومیزنه ومیره که خودش برای زندگیش تصمیم بگیره ....

موضوع ازدواج فرزندان بهزیستی اعم ازپرورشگاهی ها یا معلولین بحثی هست که درجامعه ما زیادبهش پرداخته نمیشه وبیشتردرپشت بقیه مسائل پنهان میشه دختران پرورشگاهی بیشتر مجبورن بخاطرازدواج ازقید بسیاری از علاقه ها شون بزنند تا بتونند ازدواج کنند ومشکلات روسختتراز بقیه تحمل کنند وچون پرورشگاهی هستند بقولی کسی روندارند فقط تحمل کنند ودم نزنند ...

واما معلولین بهزیستی که متاسفانه جامعه ما نگاه خوبی به ازدواج اونها نداره بقول یک مادرمعلول، که دخترش معلول عقب مونده خفیف هست میگه دخترای خوب سالم شوهرپیدا نمیکنند واینها روکه مشکل دارندکی باهاشون ازدواج میکنه ..درسته همه چیز زندگی ازدواج نیست ولی بایدقبول کردیکی از شرط های پذیرفته شدن دراین جامعه؛ زندگی مشترک هست بخصوص برای دخترخانمها....اما همونطورکه گفتم معلولین ما فرصت های زیادی برای انتخاب وازدواج ندارند حداقل معلولین مردکمی بهتراوضاعشون هست ولی معلولین دخترمتاسفانه دربیشترمواقع حتی دیده نمیشن چه برسه به اینکه داوطلب ازدواجی باشند...

وبرخی ها بعنوان مثلا کارخیر وثواب  ازاین دختران معلول ومعصوم سواستفاده میکنند بذارید با مثال براتون بگم حاج اقایی هست که چندساله ازدواج کرده بود ولی فرزندنداشته وبادخترعقب مونده ذهنی برای رضای خدا ازدواج کرده که مثلا خیال مادربزرگ پیراون روراحت کرده باشه که نوه معلول ویتیمش بعدازاون سرپناهی داره ولی بعدازازدواج و بچه دارشدن اون عملا همسرجوان ومعلولش رو ازبچه وزندگیش دورکرده بااین حرف که اون معلول هست ازبچه چیزی نمیفهمه غافل ازاینکه درسته دخترمعلول عقب افتاده هست ولی مهرمادری قوی ترین غریزه درزنهاست ...بعداز حرفها وپیگیری های زیاد مردقبول کرده که همسرجوان ومعلولش بابچه پیش همسراول زندگی کنه ودرکنارش خدمتکارخونه هم باشه ...که بازم  البته این بهترازول کردنش بود...

یااینکه  دختروپسر جوانی که هردو اتفاقا بسیارشیک وخوشتیپ وبه اصطلاح باکلاس وخوشگل بودندچندباری به اصرارازم خواستن که دخترمعلولی روبرای ازدواج باپسر معرفی کنم اول خیلی تعجب کردم  پسرگفت نذرکردم بادخترمعلولی ازدواج کنم نذرعجیبی بود وراستش برام باورپذیرنبودهمچین پسری که نه ازقیافه کم داشت نه ازسواد ونه ازپول؛  بخوادبا دختری معلول ازدواج کنه اصرارکردم واقیت ودلیل روبگن .. بارسوم که پیشم اومدن دختر اعتراف کردکه ایشون نامزدمن هستند(قبلش گفته بودخواهرش هستم) وچون یک موقعیت کاری عالی برای پسرفراهم شده ولی چون سربازی نرفته نمیتونه اون کارروبگیره میخوادبا دخترمعلولی ازدواج کنه تابتونه پایان خدمت بگیره ...

خب ازدواج بادخترمعلول برای پسران جوان تعهدات خاصی هم داره  اونم برای پایان خدمت؛ یکیش اینه که حداقل بایدچندسال ازعقداونها بگذره اسم پسرحتمن توشناسنامه دخترواردبشه اگرطلاق بگیرند معافیت لغو میشه ...وپسرجوان علیرغم اونهمه اصراروقتی شرایط روفهمیدجاخوردشدید ؛ و رفتن که رفتند ..خداروشکرکه رفتند ولی من به این فکرکردم نهایتا اگرپسربا دختر معلولی ازدواج میکردوبعد تنهاش میذاشت چه  ضربات روحی .روانی روبجای میذاشت برای اون دختر..

وبعدازدیدن این فیلم که نگاه تازه ای برای ازدواج دختران پرورشگاهی یابعبارت بهتربچه های بهزیستی هست امیدوارشدم که نگاه جامعه اندک اندک به این گونه ازدواج ها تغییر کنه وبچه های بهزیستی اعم از معلول وپرورشگاهی رو متفاوت ترازبقیه نبینند وبه احساس وعزت نفس این افرادهم توجه کنند ...

درگوشی1: انگارنه انگاراردیبهشت هست؛ عروس فصل های سال ..ناگفته های تلخی داره ومرگ های لعنتی دراین ماه دلها روسخت بدردمیاره ...برای اسمانی های این ماه ازته دل دعا کنیم ...

درگوشی 2: پیرمردازلابلای کوله اش (لنگی که بردوش انداخته بود) انبه سبزو درشتی رودراوردوبطرفم درازکردوگفت اینم یه سوغاتی  برای تو..مخصوص برای توچیدم ....دوستم بلند خندید گفت مشدی برامن نداری ؟ پیرمردگفت نه دختری که بلندبخنده کوفت هم نبایدبهش بدن ومن اینباربلندترازاون خنده ام گرفت ...

درگوشی 3: کانل وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370350_617.jpg

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۱
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

والا فردا قراره احمدی نزاد بیادبه یکی ازشهرهای استان ما ،که ازالان برا سال دیگه خودش تبلیغ کنه وروزمعلم هم سخنرانی کنه اینکه ایشون طبق همه سالهایی که درمسندقدرت بوده بازهم بدون مدیریت وبرنامه ریزی دارن کاری روانجام میدن حرفی توش نیست چراکه اومدن ایشون بدون هماهنگی وگرفتن مجوز برا این گردهمایی بوده وحتی فرمانداراون شهرهم خبری نداره (تااین ساعت ) ولی برخی ها که چشماشون رو همه دزدی ها وبه خاک سیاه نشستن این مملکت تواون هشت سال سیاه بود نمی بینند ودرحقیقت خودشون رو به ندیدن میزنن دارن تبلیغ این سفررومیکنند بلطبع این اومدن وخبرها این روزها  همه جا هست ...

خیلی حرف دارم که ازاومدن ایشون بنویسم ولی پسنده میکنم به مطلب زیر..

مردنابودگر کشوراریایی ام ...چرا می ایی ؟...

 فشار اقتصادی ....ناعدالتی ....محرومیت ....خفه شدن ...هدیه تو درزمان هشت سال حکومت داریت بود اکنون برای چه میایی ؟ تویی که فقط شعارمیدهی وحرف میزنی ...

احمدی نژاد دردوران سیاهت زمانی که با خانواده و فامیلت  در  هتل شبی، چند میلیونی برای صندلی سازمان ملل نقشه میکشیدی  اینجا در  روستایی، دریک شهرکوچک ، زیرپنجه های خاک گرفته ؛ گربه مریض احوال کشور تحت سلطه تو .........

منیژه قطع نخاع شده با چشمانی که فقط  به سقف چوبی اتاق گلی اشان خیره مونده با پدر ومادر پیرش ..یک اندیشه داشتند که ای کاش سقف فروریزد و تمام شوند .تمام شوند بی انکه تو بدانی مردمدار خوبی نبودی .......

احمدی نژاد تو میان صفا ومرو دنبال هاله نور می گشتی ...و کژال میان چوبهای فرسوده وفروریخته خانه دنبال لنگه کفشی برای شبهای سردش میگشت ........احمدی نژاد  اصغرکوچک برای بدست اوردن یک دفتر مشق 1000تومان میدزدید وهمه دزدش خطاب می کنند و تو چشم بر روی همه دزدی ها بزرگ اطرافت بسته بودی ..اکنون چرا می ایی   ..........

وقتی که مشهدی اکبربرای دو بشکه گازوئیل 18بار مسیری 3کیلومتری را پیاده میرفت ومی امد ...وقتی که مرضیه  هر سال واحد کمتری برمیداشت  تا پول شهریه اش کمتر شود .وقتی که رضای لیسانسه ..برای خریدن یک جفت کفش 15هزار تومانی دست به قاچاق میزد ....

وقتی که محمد بیکار 26ساله خود را اماج گلوله کرد چون چاره ای نداشت جز قاچاق جنس، انهم برای اینکه ومادر پیرش کارگری نکنند با تن مریضشان ..توکه قدرت وپول را دردست داشتی کجا بودی ؟.. مردنابودگر کشوراریایی ام ...چرا می ایی ؟...

وقتی که زهرای 5ساله با مادر و خواهرش در دل شهری بزرگ(زاهدان) زندگی میکنند ولی شناسنامه نداشتن  .... وقتی که مادر زهرا تریاک جابجا میکند برای اینکه دخترانش سالم بمانند برای اینکه خودش فاح. شه نشود .....

ولی قانون .......مادر را روانه زندان ،ودختران اواره .....وشاید کمتر از هر زود دیگری ..فا.حشه هایی دیگر دراین جامعه ....شدند توکجا بودی ؟ که دم ازمردم داری وانسانیت میزنی ؟...

وقتی که امنه 14ساله برای خوردن  غذای سیری ،معصومیت کودکانه اش را می فروخت  ...و مادر می بیند چون "ندارد" از درون خون دل میخورد ومیگفت بگذارید تن خودش رابفرشدبرای لقمه نانی؛...توکه ریس جمهور بودی چه کردی وکجا بودی ؟

وقتی که مرد وزن پابه پای همه میدویدند ..جان می کندند ..زندگی نمیکردند ...فقط جان میدادن  برای پولی که گرسنه نمانند ولی ..روحشان ...فرزندانشان ،...گرسنه ارامش ومهر می ماندن ..توکه مسئوال ارامش وامنیت این جامعه بودی کجا بودی ؟..

وقتی ارین 22ساله برای فریاد ازادی  خفه شد..وقتی که  پیر وجوان ارامش نداشتند  .....ازادی اندیشه نداشتند .....ازادی روح جسم نداشتند ..هرکسی که فریادی از ازادی زد یا سخنی از ازادی گفت دربند وحصر گرفتارش کردی ..انسانیتی که دم میزنی کجابود؟...

حالا چرا میایی وسخن میگویی ...کاش حداقل میفهمیدی که مردم بیدارشده اند ..مردم  دیگر یارانه زیاد نمیخواهند مردم صداقت وارامش میخواهند ...مردم تحریم وفساد مالی وزیران ومدیرانت را نمیخواهند مردم ارامش وصلح را میخواهند ..مردم عزت اسلامی و شکوه اریایی را میخواهند ...برای که؛ برای چه می ایی ...مردسیاه دوران ..

میدانی احمدی نژاد خودم میدانم فایده ندارد هرآنچه می گویم چراکه تو شعارمیدهی از کلان دزدی ها دانه ای رابسوی مردم پرت میکنی وباحرفهای عوامانه، فریبکاری وظاهرسازی میکنی ولی اینبارمردم این جامعه بیدارند وبیدارمیشوند کسی تورا باور نخواهد نکرد ولی همه در ذهنشان ودریادشان توهستی که ریس جمهوری بود دراین مملکت؛ که سیاه ترین حکومت را داشتی و بدترینی بودکه ازدردمیگفتی ولی دردرا فقط درحد کلمه میشناختی ....

مردم نمیخواهند ونخواهندگذاشت که بازاین مملکت را به تاراج دهی وجیب خود همپالکی های خودرا ازثروت های این مردم پرکنی ...امدن ونیامدنت باخودت هست ولی بایدخودت را برای روزی اماده کنی که درمحضر ایزد بی همتا جوابگوی هزاران کودک ..مردوزنی باشی که هنوز رد تازینه های دوران هشت سال سیاه تورا بدوش میکشند....

درگوشی1: حالا من اینونوشتم کلی باس جواب پس بدم که چرانوشتم واخر حرف همه این باشه میگیرن میبرنت هاااااااا

درگوشی 2: مرحله دوم انتخابات مجلس هم تموم شد کاش یه بخشنامه صادرمیکردندتوهرشهرمیدون اصلی یه دوساعت فقط مردم دادبزنن سبزسبزم ریشه دارم .....

درگوشی 3: فردا روزمعلمه این روز روبه همه معلمین گرامی البته اونایی که غرنمیزنن وحقیقتاکارمیکنندودرمقابل همون 500تومن یا2تومن حقوقی که میگیرین وجدان کاری دارن تبریک وخسته نباشیداساسی میگم ...

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

 


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372278_103.jpg


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۱
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

این چند روزه هی خواستم بیام بنویسم از ستایش قریشی دختربچه افغان که بدست یه جوون 17ساله ایرانی بعدازتجاوز وازارجنسی وجسمی کشته شده ..میخواستم بیام بنویسم از اعظم زن مشهدی که شوهرمعتادش اون روتوی یه صندوق فلزی دست ودهن بسته زندانی میکرد وزیرصندوق روروشن میکردوزن بیصدا میسوخت وبچه اونا زیررگبارکتک های بیرحمانه پدرمعتادش شکنجه میشد وجایی ازبدنش میشکست ...میخواستم بیام بنویسم که این پدرمعتادشیشه ای باوثیقه 20میلیونی میخواد ازاد بشه ..

میخواستم بیام از مموتی بقول غرضی ازشیطان بزرگ ایرانی بنویسم که با وعده یارانه 250هزارتومنی میخوادباز سرمردم ساده لوح رو کلاه بزاره ودزدی های میلیاردری وخرابی های  این مملکت که درهشت سال دوران سیاهش رخ دادروپنهون کنه ...میخواستم بنویسم از روزهای خواب الود و بهاری اردیبهشت ....میخواستم ازسکینه ،مراد واصغر معلولان پرخنده بنویسم ..ولی...

ولی بقول برادرزاده 5ساله ام حسش نبود حس گفتن دردها نبود حس نوشتن ازتکرار دردهایی که سالهاست تواین جامعه به نحوه های مختلف روی میده نبود چراکه خود منم با همه وجودی که سعی میکنم دچار تکرار روزمرگی ها نشم ولی نمیشه گاهی اونقدر سرگرم روزهای تکراری زندگی میشی که وقتی برای گفتن دردهای دیگران نداری وگاهی حتی برای گفتن دردهای خودت هم وقتی نداری ....

درعوض میخوام یه ماجرا تعریف کنم طبق معمول از پیرزن ها وپیرمردهایی که میبینم ... من به پیرمردها میگم پدرمن ..وبه پیرزن ها مادرمن ...حالا این وسط فردجوونی هم که بیاد دیگه همین صدا میکنم پدرمن ...امروز کاریه پسرجوون 19-20ساله ای روانجام دادم حواسم نبودگفتم پدرمن اقای ..این تاییدیه ات ....پسره زل زد توصورتم وگفت ..خداااا من جای داداشتم نه پدرت ...خندیدم وگفتم اشتباه شد گیر ندید ...یه پیرزن که کناردستم بود گفت توباید به جوون ها بگی اقا وخانم .به ما پیرها بگی عزیزم ....

یه پیرمرد سرزبون دارتودفتربودکه بلافاصله گفت عزیزم این طفلک چرا بگه؟  پیرمردخودت،(منظورشوهرخودت)  باید بهت بگه....دیگه ما روبگیرید غش غش میخندیدیم ...حالا پیرزن هم گیرداده بود ماپیرها سوادنداریم بلدنیستیم اینجوری حرف بزنیم این جوونها باید بگن ...پیرمردهم میگفت من میگم سوادهم ندارم ...یکی این یکی اون ...منم این وسط ریسه میرفتم ازخنده ...

پیرمرد دید حریف پیرزنه نمیشه روکرد به من وگفت تو هم بخند همش تقصرتوئه ..تو شر درست کردی ...میگم من چیکاردارم تو عزیزم میگی ...پیرمرد سری تکون داد گفت ای ای ای ازدس شما زنها .....حالا یه ربع بیس دقه ازبحث گذشته بود مثلا بحث تموم شده بود که یه پیرمرد دیگه به اون پیرمرد اولی گفت ...تو به زنت میگی عزیزم ؟ ...

پیرمرد اولی قاط زد رو بیست ...دادی سر اون کشید که نگوووو....خنده ام گرفته بود ولی جرات نداشتم بخندم میترسیدم چیزی بخودم بگه ..یه لحظه نگام افتادتوصورت پیرمرد اولی ...خودش که یه لحظه با اخم نگام کرد تا گفت این سیستم کی خوب میشه زدم زیر خنده ...هیجی دیگه خودش هم خندید ...حالا پیرمرد دومی هنوزول کن نبود میگفت نگفتی توبه زنت میگی عزیزم ...البته میخندید ومیپرسید ..حس کردم که میخواداذیت پیرمرد اولی کنه ..دیگه گفتم گیرنده واینا ...ولی تا وقتی که رفتن هردوسه دقه میگفت خب مشهدی تو به زنت میگی عزیزووووووم ......

درگوشی 1: هنوز برنامه روزپدرمعلولان رو داریم سعی میکنم تا هفته دیگه این برنامه رو باخریدهدایایی برای این پدران برای امسال فعلا تموم کنم ...... امیدواریم که بتونیم هوای پدران معلول رو داشته باشیم  به همون روال قدیمی دوستان هرکسی خواست دراین امر خیروخداپسندانه شرکت کنه میتونه ازطریق وبلاگم وتلگرام وبلاگ باهام درتماس باشه ...(  telegram.me/qapdarya)

درگوشی2:  برخی ازدوستان جملات ومطالب های چندخطی که درکانال وبم میزارم کپی میکنند وجاهای دیگه بدون اینکه اسمی ازکانال وبم ببرن به اسم خودشون منتشر میکنند این انصافه ؟!

درگوشی 3: اردیبهشت بهار کودکی های دل منه ...

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

 

http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370348_458.jpg

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۳۱
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

گاهی وقتها نوشتن خیلی سخت میشه وقتی که میخوای متفاوت بنویسی متفاوت حرف بزنی ازیک نگاه متفاوت ببینی وبگویی..این هفته همه ماها که دردنیای مجازی بسر می بریم نوشته های متفاوت در تعریف وتمجید ازپدران میشنویم وبیشترماها کپی میکنیم جایی دیگه انتشارمیدیم وپدر، پدر میکنیم وچالش عکس پدر رو راه می ندازیم وبقولی واردیک گروه که میشی عکس همه پروفایل ها مردان سبیلو ومسنی  هستند که حرف از  ستایش افغانی ، گشت ارشاد ،مدروز ورنگ لاک ناخن میزنند ...ولی برخی ها هستند که فارغ از این مسائل هستند..

پدرانی که کمتر دیده میشن پدران معلول هستند ازمادران معلول کم وبیش گفته میشه ولی پدران معلول رو کمترکسی بهشون پرداخته پدرانی که بظاهر استوار ومحکم اند اما شکننده تراز همه پدران هستند دردهاشون نامریی هست وغیرازخودشون کمتر کسی قادر به دیدنشون هست ...

پدران معلول بسیاری رو میشناسم برخی ها هیجوقت ندیدم خمی به ابرو بیارن وگله ای از معلولیت فرزندانشون کنند ولی برخی ها وقتی دیداری چند باره اتفاق بیفته حرف میزنند..برخی هاشون سیگاردود میکنند وبا هردود سیگار از معلولیت میگن وبا هرپک سیگار بغضی پراز حسرت رو قورت میدن ...

مادران کودکان معلول غم خودشون رو بزبون میارن ولی پدران مثل همه مردان حرف نمیزنند ودرون خودشون میریزند ..راستش ذهنم پراز ماجرا واتفاق هست ازپدران معلول ها ولی واقعن نمیدونم چطور بنویسم وبگم ..پدران معلول تفاوت شگرفی دارند با بقیه پدرها ..یک اندوه دائمی بهمراه دارند خصوصا پدران معلول مادرزادی که بچه اشون ازکودکی معلول جسمی –ذهنی شده یک عذاب وجدان دارند حس میکنند که خودشون هم دراین مشکل مقصر هستند درسته که خیلی هاشون میگن قسمت بوده ،یا حکمت خدا بوده ، خدا خواسته ویا خدا داده ولی بازیک نگرانی عمیق همیشگی ازتنهایی فرزندانشون از اینکه وقتی نباشن فرزندمعلول اونها چه اینده ای پیدا میکنه دارند ....

مش رحمان هشتاد یک سال داره بچه اش ازبس مواد مخدر صنعتی  کشیده بدنش فاسد شده وازاون جوان رعنای قدیم مشتی پوست واستخون مونده که زمینگیرشده ومش رحمان خودش تروخشکش میکنه ..هردفعه که می بینمش بهم میگه میترسم بمیریم واین پسر تورختخوابش ازبی کسی بمیره ...یکبارخونه مش رحمان رفتم دیدم که لقمه لقمه غذا تودهن فرزندسی وچندساله اش میذاشت که بخاطراستعمال موادمخدرصنعتی معلول جسمی شده وحتی توان رفتن وحرکت کردن بدنش رونداره...

پیرمرد هم دخترمعلول داره هم پسر معلول ..سرشیرابی بود چندقدمی اون بودم که ماتم برد خیره به دستهاش شدم لباس های زیر دختروپسرمعلولش رومیشست ...اونم توهوای سرد زمستون توحیاط با اب شیرکه سرد بود پره های دماغم لرزید تند تند پلک زدم که اشکم بیرون نیاد پیرمرد انگاروجودم روحس کرده باشه صورتش روچرخوندطرفم ..منوکه دید گفت سلام..یااله خوش اومدی بفرمایید توخونه ..الان میام تموم شدن ..پیرمرد حرف میزد ومن خیره به دستهای تیره و پرازچین وچروک پیرمرد بودم واب دهنم رو قورت میدادم که بغضم نشکنه ....

پیرمرد اخی گفت وبلند شد گفت برو من اینا رو روبند میندازم میام ..باصدایی که ازته گلوم بزحمت بیرون می اومدگفتم شماچرا میشورید ؟ گفت ضعیفه (خانمش ) مریضه من نشورم کی بشوره این بدبختا که نمیتونن...وقتی دیدمن هنوز نگاهش میکنم گفت شاید همین کارا اخرت رو بهم بده (اخرت منظورهمون بهشت اون دنیا )....ومن چقدر دلم گریه میخواست روی اون دستها ...

شب تولد امیرمومنان (ع) نمیخواستم ازدرد وغصه بگم ولی روزپدر بهونه ای شد که از یک نگاه دیگه  حرف ازپدرانی بزنم که بظاهر راست قامتند ولی کمرشون ازمعلولیت خمیده ودردی همیشگی دارند ...امیدوارم هرکدوم ازماها بیاداین پدرها هم باشیم وهرزگاهی ازشون یادی کنیم ..انسانیت به همین مهربانی هاست ...

درگوشی 1: روزپدرروبه همه مردانی ایرانی وپدران تبریک میگم ...وامیدوارم همه پدران درپناه خدا باشند..

درگوشی2: دوستان خوبم ممنونم که ازنوشته هام استقبال میکنید راستش شلوغی کارواین زندگی روزمره پرتکراروشلوغ نمیذاره که زودبزود وبلاگ رو بروزکنم البته کانال روهرشب سعی میکنم مطلبی بزارم ...دیگه پیر شدیم خو اون جوون ده سال پیش نیستم که هرشب وبلاگ رو بروزکنم خووووووو........

امیدواریم که بتونیم هوای پدران معلول رو داشته باشیم  به همون روال قدیمی دوستان هرکسی خواست دراین امر خیروخداپسندانه شرکت کنه میتونه ازطریق وبلاگم وتلگرام وبلاگ باهام درتماس باشه ...(  telegram.me/qapdarya)

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj6.persianfun.info/img/93/6/Naghl-Ghol14/353144_820.jpg


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۱۵
دریا