دریای کویر

سلام125..سهم بوسه من کو؟...

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۹ ق.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

وقتی رسیدم بچه ها دم خونه بازی میکردند ...به حامدکه دم درخونه اشون بودگفتم مادرت هست ...حامد با دو رفت که با مادرش بیاد من ومریمی غرق درحرف زدن بودیم ...مادرحامد اومد...همون دم درخونه زیر سایه درختی نشستیم روی حصیری وشروع کردیم به حرف زدن ...حامد هرزچندگاهی می اومد نزدیکم و به بهانه ای حرف میزد ...

چندین باراومد یه لحظه تو دلم گفتم ..گیرداده بچه امروز ول نمیکنه ...مادرحامد ازشوهر معتادش گفت ازفقری که دارند از ناتوانی دختر معلولش ..از زجری که میکشه ..میگفت واشک می ریخت ...به دستاش نگاه کردم زنی سی وچن ساله ولی دستان زبر وپرپینه ...برای خرج ومخارج  زندگیش مجبور تن به کار بده ...

از کارکردن ابایی نداره ..میگه که ازوقتی مردم یارانه بگیر شدن ...تنبل شدن ...فلانی رو که میشناسی یارانه میگیره ..میکشه میخوره میخوابه ...میگم مگه یارانه چقد میشه ..میگه دوگاو دارن 7-8تا بچه یارانه اشون زیاد میشه ..تو نمیتونی ...ما 4نفریم  یارانه نداریم ...خرج همین دختر معلولم هم نمیشه ...

هرلحظه هم که سرم رو جایی میچرخونم باز نگاه حامد رو میبینم که به روم لبخند میزنه ...میخوایم برگردیم ..حامد روکه خیره نگاهم میکنه صدا میزنم ومیگم ببینم حامد چته امروز همش دخترای مردم رو دید میزنی ...مریمی میخنده ...حامد میگه چی گفتی ؟...میدونم درک جمله ام براش کمی سخته ..

میگم  مدرسه تعطیل شد؟ کارنامه ات رو گرفتی ؟  میخوام بپرسم چن تا بیست گرفتی یادم میاد اینا بیست ندارن با خوب وخیلی خوب نمره بهشون میدن ( سیستم جدید اموزشی بنظرمن مسخره اس ) ... ادامه میدم خب شاگرد اول شدی ؟

حامد با خنده دستاش رومیبره بالای سرکچلش ...دستاش روکه میبره بالا پیراهنش بطرف بالا کشیده میشه وشکم با پوست تیره اش  با نافش مشخص میشد ...با خنده میگه اره من خیلی خوب شدم ...میگم افرین پسر خوب ...یادم باشه برای بچه زرنگ یه جایزه خوب بگیرم ...میخنده ...ماشین اومد میخوایم سوار ماشین بشیم مریمی با مادرحامد ویه زن دیگه داره حرف میزنه ...

میخوام بشینم تو ماشین که نگاهم میخوره به حامد ..چشمای درشت وقهوه ای اش  ...پوست تیره صورتش که عرق کرده ...پلک هاش رو محکم بهم میزنه ..پره های دماغش میلرزه ...منتظرم که اشکش رو ببینم ...ولی تونگاهش چیزی هست که وادارم میکنه پیاده بشم ...مریمی هنوز یا زنها مشغول حرف زدنه ...درجالیکه درب ماشین روبازکرده و میخوادسواربشه ..

ازماشین پیاده میشم ومیرم کنارش ...روی دوپا میشینم ومیگم چرا میخوای گریه کنی ؟ ...اشک هاش میریزه ...میگم منکه نمیدونستم توشاگرد اول شدی دفعه بعداومدم برات جایزه میگیرم ...دستای خاکی اش رو می ماله به چشماش ...میگم نکن اینجوری دستات کثیفه ..نمال به صورتت ..

دستاش روازروی چشماش میارم پایین ونگه میدارم ...قطرات درشت اشک ازچشمانش جاری هست دماغش رومیکشه بالا .میگم حامد نگی چرا گریه میکنی  ناراحت میشم اصلن باهات قهرمیکنم ...همینجورکه اشک میریزه ودماغش روبالا میکشه بریده بریده میگه ..من شاگرد اول شدم تو بغلم نکردی  ...تو من بوس نکردی...

سحر (خواهرعقب افتاده اش) شعر خوند توبغلش کردی گفتی افرین....من شاگرد اول شدم  تومحلم ندادی ..تو ...تو...بغضش میشکنه ...اله اکبر ....چن ماه پیش ... اومده بودن دفتر خواهرش شعر که نه یه ضرب مثل یه جمله نمیدونم چی بود رو خوب خوند ..منم تشویقش کردم ...بعد الان توذهن این بچه مونده بود....

دستاش رو که گرفته بودم کشیدم طرف خودم ...به اغوشش کشیدم ...گفتم معذرت میخوام پسرخوب ..اصلا حواسم نبود که بوست کنم ...معذرت میخوام ..پیشونیش رو بوسه ای زدم ...خودش رو ازبغلم کشید بیرون دسش رو جلو دماغش گرفته بود وگفت خب بسه ..چادرت فینی میشه ...وبدو رفت طرف شیر اب ...

شیراب زیادازم دور نبود نگاهش کردم که خنده ام گرفته بود ..دماغش روکه گرفت صورتش رو ابی زدو سرش رو بالا اورد ...ونگاهم کرد خندیدم اونم خندید ..بلند گفت جایزه توپ فوتبال برام بخر ..خب ..خندیم وگفتم باشه پسرخوب ...

درگوشی1:دوستان خوبم یکی ازدوستان خوب خواننده مشکلی براش پیش اومده همه باهم براش دعاکنیم که به حق ماه رمضان خدا بدادلش برسه یادمون نره هردعایی برای دیگران کنیم  بخودمون برمیگرده ....

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj6.persianfun.info/img/93/6/Naghl-Ghol14/353147_157.jpg


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۸
دریا

نظرات  (۱)

آخی...
بچه ها خیلی احساسات پاک و نیرومندی دارن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">