دریای کویر

۱۷ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

پیرمرد رومیشناسم ..همیشه برای ثبت نام سوخت موتور باغش یا کارهای دیگه اینترنتی پیش خودم میاد یادمه چن ماه پیش که اومده بود بپرسه کی  ثبت نام سوخت شروع میشه .... وجعبه بسکویتی هم داشتیم که من بهشون تعارف کردم ..زن پیرمرد همراش بود ولی داخل دفترنیومد دم دروایستاد ..پیرمرد چن تا که برداشت گفتم برا خانمت هم بردارگفت : پس فکرمیکنی بدون اون پایین میره ؟...همه خندیدیم .....

امروز دوباره پیرمرد وزنش رودیدم که اومده بودن از روستاشون توشهر یه مقدارخرید وکار داشتند ...اومدن دفترازم سئوالاتی رودرباره کاری پرسیدن تا اونجا که تونستم راهنماییشون کردم ....پیرمردروبه همسرش گفت : گفتم بیایم پیش خانم .....هم بلده با سیستم کارکنه هم با بیسوادی حرف بزنه که ما بفهمیم .....

با خنده گفتم پدرمن یعنی من بیسوادم ؟.پیرمردوزنش هردو خندیدند پیرمرد گفت نه ..یعنی بلدی جوری حرف بزنی که ما بیسوادها هم بفهمیم ......گفتم :پدرمن ؛ تجربه ودرایتی همون عاقلی؛  که شماها دارید ده تا من وامثال من ندارند ....ما باید ازپیش شما درس یاد بگیرم که بدونیم خوب وبد زندگی چیه .....

همسر پیرمرد گفت : جوونهای حالایی ؛جواب سلام  نمیدن دیگه گپ مارو گوش میکنن..وادامه داد نگاه خودت نکن احترام ما داری هم کارت هست که باید با مردم خوب رفتارکنی وهم اینکه نوه ...هستی .......ادم بزرگی بود....خوشم اومد اززنه ....پیرمرد دوروبر ۷۰به بالا داشت و زنش هم فک کنم ۱۰-۱۵سال کوچکترازخودش بود ...گفتم  : من جدی گفتم  جوونهای حالایی باید ازشما یاد بگیرن...بعدبه پیرمرد گفتم یک دفعه که بیشتر ازدواج نکردی ؟ همین یه زن رو داری ؟

پیرمرد خندید وزنش زودترجواب داد نه دیگه زن نداره ....گفتم افرین به شماها ..جوونها باید ازشما یادبگیرند که تا این سن وسال بازم باهم هستید و باهم کارهاتون روانجام میدید ....زن پیرمرد تندی گفت : من باهاش میام جایی نیفته ..بمیره ....پیرمرد نگاهی به زنش انداخت وگفت : هاااااااا...من تورو باخودم میارم شهر رو ببینی دلت وا شه .......زنه  پشت بندش گفت : ادمای اینجا که دیدن ندارن تو هوای گرم ...سرم خراب نیست که بیام ( اصطلاح دیوونه نیستم که بیام ).....

زدم زیر خنده ...گفتم وای دعوا نکنید زشته ....انگارچشمتون زدم .....پیرمرد گفت : ۵۰ساله این زن همینجور سک سک میکنه (غرغر).....کاری به تو نداره .....دوباره زنه شروع کرد من کجا سک سک میکنم ..تو پیر شدی باید یه نفر مراقبت باشه ..تنهایی بری ..یه جایی بیفتی کیه جمعت کنه ....و.......

پیرزن غرغرمیکرد ومن وپیرمرد با دهن پرخنده نگاش میکردیم ..نگاهم افتاد به نگاه پیرمرد ...پیربود صورتش ....    دستاش ..پرازچین وچروک .......پوست افتاب سوخته و تیره ....ریشی سفید وکم پشت .....چشمان کم سو ...ولی با همه این اوصاف ....چشماش که خیره به زنش بود برق خاصی داشت ...یه جور الفت دیرینه ...یه جور عشق .....یه جور دوست داشتن ......وشاید هم یه جور خواستن با همه وجود..........

*پیرزن کناردستم نشسته وداشت حرف میزد ....دوتا چیز از دل میره ..شو و شیر ....شیر هرچی بخوری همه رقمش طعمش یکیه ..شوهر هم همشون مثل همند ..بگی اون خوشگله بهتره دروغه ....اون یکی پولداره بهتره ..دروغه ......همشون مثل همند ...بدرد نمیخورن ...با همین مجردیت عشق کن .........

*داشتم  یه دستگاه رو سرویس میکردم همکاری داشت اقایی رو ثبت نام میکرد ازش پرسید تاریخ تولد ؟ گفت ۱-۹-۶۵...اقاهه طرفای دهه ۴۰بود گفتم تو اگه ۶۵باشی ..پس همکاری هنوز بدنیا نیومده .....دفتر رفت رو هوا ازخنده .مرده گفت ..یعنی شما خون ندارید نمیشه اذیتتون کرد .......

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

گاهــــــــــی  گله میکنم از دنیایی که دارم  ..دنیایی که تکرار میشه با کارهایی روزمره ....با وجود دیدن وبوجوداومدن ماجراهای تلخ وشیرین ولی گله میکنم که دچار روزمرگی شدم .....ولی  وقتی برخی ها رو میبینم  نمیدونم  چی بگم من ازاونا خوشبخترم .....یا اونا با دنیای خودشون خوشبخت ترند........

مش سکینه ..زنی ۶۰وچن ساله ..همسرش فوت شده ..خودش تنهاست ..فرزندی نداره ...روزها میره باغ ..شبا خسته وکوفته میاد خونه ودوباره فردا همین برنامه .......میدونید مش سکینه تا حالا مشهد هم نرفته .....فقط یه بار رفته تا شهری یخورده بزرگتراز شهرمون اونم توچن کیلومتراون ورتر واومده .......

مش سکینه پیتزا رو نشینده چیه ؟....تلویزیون رنگی نداره .....اصلا تلویزیون نداره .....یه رادیو داره که اونم همش با خش خش صداش میاد .....گاهی اخبار رو گوش میکنه ......جمعه و شنبه نداره .....روزای تعطیل براش روزای عید ومحرم وصفره .....دیگه همش توباغه .....مش سکینه ...گاهی با زنای همسایه میره مراسم ختمی ....خیلی کم ولی گاهی مراسم عروسی اشنایی هم میره ......میگه وقتی توعروسی ها دختربچه هارو میبینم سرخاب سقیداب مالیدن ..سرم باد میکنه ...(همون دود ازکله ام بلند شدنه ) ......

مش سکینه اینترنت نمیدونه چیه ......کامپیوتروتبلت هم نمیدونه چیه ....بهترین اختراع رو برق میدونه با کولر ویخچال .....مش سکینه یه دونه خر داره .......میگه خر من جوونه یک میلیون دویست الان قیمتشه ...نمیفروشه ..چون وسیله زیر پاشه ......مش سکینه خرش رو دوس داره  انگاری که یه ادم محترم باشه باهاش خوب رفتارمیکنه وحرف میزنه ........

مش سکینه با گاوهاش هم خوب رفتارمیکنه یه گاو یه گوساله داره ...توباغش هستند ..البته باغ مال خودش نیست مال شوهرخدابیامرزش  بود که با دو تای دیگه شریک بود الان هم بعدشوهرش مش سکینه جاش روگرفته ......اذون مغرب  روکه خوندن چیزی میخوره ومیخوابه ....ساعت ۹نشده مشدی خوابه ..وفردا اذون صب مشهدی بیدارمیشه باهمون کارای روز قبلش ....تقریبا همه روزا مثل هم ....

ارزوداره قبل مردنش بتونه قبر شش گوشه اقا رو زیارت کنه .....میگم حج ......میخنده ...میگه حج برای من نیس سوادش روندارم ....همین کربلا برم خیلیه ....میگم شبا زود میخوابی ..هرشب مثل هم ..بدون اینکه بدونی دنیا چه خبره ..توشهرهای دیگه مردم چطور زندگی میکنن ..اصلا درباره زندگیت فکرمیکنی ؟...

میگه فکر چی کنم جاهای دیگه مردم زندگی میکنن منم مثل بقیه زندگی میکنم اخرش میمیرم ...دارم زندگی میکنم تا نوبتم بشه وبمیرم .......میگم ارزوی کربلات ؟..میگه اون روهمینطوری گپ ش رو میزنم منکه نمیتونم برام ....فقط میگم تا دل خودم رو شاد کنم .....

مثل مش سکینه زیاد دیدم .....ادمهایی زنده که انگاری مرده اند....زندگی میکنند ولی منتظر مرگ هستند ...بدون هیج تفریحی ..مسافرتی ....دیدن دنیایی .....حسرت دارند ولی با حسرت های من وامثال من خیلی فرق داره ...وشایداونهابااین فرق داشتن ها خوشبختی رولمس کرده باشند ...حنس خوشبختی ادمها فرق داره ....امثال مش سکینه ارزوهاشون دیگه تموم شده ....چون بقول خودشون عمرشون روبه اخره .....اینچنین پیرمردها وپیرزن هایی رو که میبینم ..یه حس غریبی بهم دست میده حس اینکه ..چقد تنهایی هست .....

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


http://mj11.persianfun.info/img/92/11/Daricheh4/1524999_686640391387927_1432553047_n.jpg


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۴
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

1- بچه که بودم  روزی که میخواست عیدفطر بشه خیلی اوقات مشخص نبود بعد صب که برا نماز صب بیدارمیشدیم متوجه اومدن عید میشدیم ........البته اون روزا رمضون هم حال هوای مخصوص خودش رو داشت ......رمضونهایی که تو زمستون بود وسحری هایی که توهوای سرد از خواب بیدارمیشدیم و دوباره میخوابیدیم .....یا سحر هایی که تا مسجد سرکوچه امون بدو بدو میرفتیم وجلدی برمیگشتیم ..افطاری هایی که فقط منتظر الله اکبر موذن پیر با صدای مهربونش بودیم .......خیلی ساله که ازاون محله دورشدم ولی هنوز طنین صدای موذت پیر توذهنم هست ........هنوزمزه افطاری های دورهمی ودسته جمعی زیر زبونم هست رمضونهایی که از اول رمضون تا روزعید فطرش همش مزه عشق میداد ومهربونی......

شبهایی که غصه درس ومدرسه داشتیم خدا خدا میکردیم بگن عیدشده وفرداش تعطیل میشدیم  کلی دلشوره داشتیم که نکنه عیدنشه ...مابچه ها که ازاخبارهای طولانی متنفربودیم فقط بخاطر عید تحمل میکردیم که زودخبرداربشیم عیدمیشه یانه ... واخرشبا که ترانه عید آمد عیدآمد ..روپخش میکردند انگاری که یه جایزه توووپ گرفته باشیم میرفتیم که بخوابیم ..اما چندسالی هست دیگه اون حس وحال اون هیجان عید شدن رونداریم عیدهامون هم همه تقویمی شده ...بدون هیج هیجانی ...هیجی دیگه مثل قبل مزه که نداره هیج ......حتی اون زیبایی ها روهم نداره .........

*هفته اول رمضون بود حاج اغایی اومد دفترماشالا قدبلندچهارشونه نوهیکلی ..گفت خانوم میشه بشینم چن لحظه اینجا بیرون گرمه ..اخروقت بود وخلوت ...گفتم بفرمایید ..اومدروصندلی نشست گفت خواهرروزه هستید انشاله؟ گفتم بله حاج افا..گفت تواین گرما چطورمیتونیدالبته شماعادت کردید ..بعدگفت بااجازه اتون ..دراورد اززیر عباش ..یه نایلون ..ابمیوه وکیکی ازاون هم بیرون ودرمقابل چشمان متعجب من زده تورگ .......(اومده بودبراتبلیغ طاقت گرمارونیاورده بود همون هفته اول رفت )...

*حاج اغا اومده گزارش کارثبت کنه ..درمقابل تعدامربه معروف ونهی ازمنکر میگه بنویس 3000نفر..میگم شماتویه ماه 3000نفررو امربه معروف کردید ؟ گفت بله دخترم من یه منبر میرم مثلا دویست نفرنشستن میگم فلان کاربده این میشه دویست نفریه منبردیگه سیصدنفر...گفتم والا نمیدونستم با خدا هم  چرتکه میندازید والا ......

*حاج اغا اومده کاری براش انجام دادم میگه پول همراهم نیست یه باردیگه میام هزینه رومیدم ..همکاری میگه اشکال نداره حالا که هستی بجاش یه روضه بخون ...

2- اخرای ماه رمضون وعید فطر که میشه چیزی که زمزمه اش بلند میشه بحث دادن فطریه هست ..اینکه باتوجه به نوع موادغذایی که ماه رمضون  خورده مقداری پول تعیین میکنن که به ادمهای مستحق بدن ..توجامعه ماهم که فطریه دادن دیگه تقریبا میشه گفت نوعی اجباره حتی اونایی هم که روزه نمیگیرن میدن این مبلغ پول رو ..

وروزای اخرماه رمضون که بحث فطریه هست دوتا اداره نقششون پررنگ میشه وتقریبا سرگرفتن پاکت های مخصوص فطریه که بین مردم پخش کنن بحث میشه کمیته امداد و بهزیستی ...هرکدوم ازاینا فطریه ها رو جمع میکنن وبین مددجوهای خودشون تقسیم میکنن حالا غیرازاینا بازم هستش دفترها ومکان هایی که فطریه رو جمع اوری میکنن که این دوتا معروف تر وبنام ترهستن ..امسال که بصورت انلاین هم میشد فطریه روپرداخت کرد.. من عقیده شخصی خودم رومیگم  چن سالی هست که به کمیته امداد اعتقادی ندارم توکمک کردن ...که البته فکر میکنم اکثریت همین اعتقادمن رودارن حالا اونایی که ازدهه 50عمرشون رو رد کردن شاید معتقدبه کمک کردن به کمیته امداد باشن ولی بیشترمردم درموردکمیته امداد شک وتردید دارن ...

اما بهزیستی خب بسته به نوع درگیربودنش با افراد ناتوان بیشتر کمک کردن ها وکارایی اون بچشم میاد برا همین این اداره روبیشترقبول دارم چون به نسبت اون اداره میدونم که اینجا مطمئن تره ورسیدن پول دست اون ناتوان احتمالش بیشتره ...البته میشه خودافراد به کسایی که میشناسن کمک کنند اینجوری هم خیالشون راحتره که پول جای درستی خرج شده ...

*ماه رمضون رفت تا رمضون سال دیگه هیجی معلوم نیست اینکه توشبهای قدر برای تقدیرمان چی رقم خورده غیرخودخدا هیشکی نمیدونه ولی خداکنه تونسته باشیم تواین ماه مهمون خوبی برای خدا بوده باشیم ...قبل ازاینکه مسلمانی خوب باشیم انسانیتی خوب داشته باشیم ...(پیشنهادویژه دارم شهرموشهای 2اومده توکلوب ها؛ دهه 50-60ها بخرید ببینید عیدی خوبی هست برای بزرگترهاوکوچکترها ) ....

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۸
دریا

سلام ...

ازسال87که بحث زنجیره مهراریایی پیش اومدوبین دوستام تشکیل شد وبه مرور بین دوستان همیشگی وبلاگی هم جا افتاد خب کارهای زیادی کردیم کارهایی که بقول برخی ها گفتنش شایدخوب نباشه چراکه اعتقاد داریم کارخوب رونبایدگفت ثوابش ازبین میره ولی واقعیت اینکه که وقتی یه حرکت های اجتماعی کوچیکی شروع بشه وگفته بشه خودش میتونه راه روبرای کارها وکمک های بزرگتری بازکنه ..

امسال هم مثل سالهای قبل ماه رمضون برنامه افطاری معلولین روداشتیم توچندسال اول توخوداداره معلولین رودعوت میکردیند وافطاری میدادند بعدگروه زنجیره که تشکیل شد سبدکالایی تهیه میکردیم ومیفرستادیم درخونه ها ...پارسال برخی عزیزانم گفتند که خودمون غذایی روتدارک ببینیم ودم افطار ببریم خونه های معلولین ...توگرمای جنوب کارسختی بودغذارو خونه یکی ازدواطلب های عزیزدرست کردیم رسما همه پوکیدیم ازگرما ...امسال دوستان گفتنداگربه روال قبلی برگردیم بهتره ..

چراکه اینجوری خودخونواده اون معلول راحترمیتونند هرغذایی دلشون خواست درست کنند وبصرفه اقتصادی بهتری براشون داره ..البته پارسال چون غذاها روبه معلولین روستاهای دورمیبریدیم عملا تا12-1شب سرگرم پخش کردن بودند دوستان ...چون روستاهادوربود و پخش کردن غذاها سخت بود..باوجوداینکه از4بعداظهر کارتوزیع رو شروع کردیم ..البته منکرشادی دل اون خونواده ها نمیشه نشد ...اما امسال تصمیم بر سبدخانوارشد ...پس زنجیره مهربانی ما که تشکیل شده ازدوستان وبلاگی وعزیزانی که دراطرافم هستند با جمع اوری 2000تومن تا صدهاهزارتومن ...تونستیم  سبدی ازموادغذایی برای تعدادی بیش از40خونواده معلول نیازمند تهیه کنیم ...وخوشبختانه بدست کسی که واقعن لازم داشت برسونیم ...(سبدکالا شامل برنج .شربت .روغن .ماکارونی.قند.چایی .رب گوجه .صابون )

امسال یه کاردیگه هم کردم ریس بهزیستی رو راضی کردم بجای اینکه توی اداره افطاری بده ومسئولین وتعدادی ازمعلولین که نزدیک اداره هستند وهمیشه توافطاری های اداره حضوردارند رودعوت کنه بیاد توروستاهای دور ، یک روستا رو مکان دعوت درنظربگیره و ازمعلولین روستاهای اطراف دعوت کنه برای افطار به روستای  موردنظردعوت کنه مثلا درمسجدروستای 1مابعنوان مکان دعوت شدگان درنظرگرفتیم حالا معلولین روستاهای اطرافش که نزدیک این روستابودند و میتونستندبیان رو شناسایی کردیم به اون معلولین وخونواده هاشون اعلام کردیم بعدازنمازمغرب وعشا تومسجدجمع بشن وخوشبختانه خیلی خوب اجرا شد کما اینکه فققط معلولین بودند و خونواده هاشون ...سفره  افطاری فقط برای معلولین وخونواده هاشون پهن شد..ورضایت فوق العاده ای هم بهمراه داشت هم برای افرادی که زحمت اجرای کاروداشتن وهم برای معلولین ...

بنظرخودم این روش بهتربودچراکه اینجورمعلولین روستاهای دورافتاده این ذهنیت براشون پیش اومدکه درسته دورازشهرواداره بهزیستی هستیم ولی بفکرماهستند ...وغذای گرم افطاری سرموقع وبه افطارکننده واقعی رسید ...امسال افطاری معلولین هم دوستان درزنجیره رو راضی ترکرد وخداروشکرخیلی خوب بود ...این گزارش افطاری معلولین رمضان امسال بودکه امیدوارم همونطورکه معلولین وخونواده های اونها خندیدند خداهم خندیده باشه که یقین دارم اینطورهست چراکه دست مهربون خدا رودرتمامی این لحظه ها حس کردیم ...

*  یه نکته دیگه که دوستان خواستندتوضیح بدم درمورد ردکردن برنامه ماه عسل هست ...والا فکرمیکنم من کاری نکردم ونمیکنم که لازم بوده باشه برم تواین برنامه ..دوستی لطف کرده ومنومعرفی کرده که تواین برنامه برم ودرموردکارهایی که انجام دادم ومیدم حرف بزنم بنظرخودم کارخاصی انجام نمیدم ..منم یه ادم عادی مث همه شماها (البته میشه گفت شایدخبیث ترازبرخی ها)...وقتی که تونستم یه کارخیلی عظیم انجام بدم یا یه حرفی برای گفتن داشته باشم خودم بی دعوت میرم خوووو....ضمن اینکه نوشته های من صرفا برای زدن یه تلنگرهست اول بخودم که یاداوری کنم چقدرنسبت به برخی ها خوشبخترم ..دوم اینکه شاید کسی دیگه هم بخونه وروحش تلنگری بخوره ......(بعدشم اینکه من چاخالو هستم تو تلویزیون جا نمیشم هههههه)

* ازطرف اداره کل بهزیستی هم مفداری موادغذایی داده بودندکه به خونواده های معلولین داده بشه سبدکالای زنجیره هم بود بعد ریس تعریف کردبه یه خونواده خیلی نیازمندازهردو سبددادم ولی مادرخونواده سبدکالای ماروکه صابون هم داشت برداشته بودواون یکی سبد روگفته بود بدید به خونواده ای که نیازمندترهستند بقیه گناه دارند به بقیه هم برسه.(هرکی فقیرتربخشنده تر)

 خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۸
دریا

سلام ...

دوراول حکومت رانی احمدی نژادبود خونه دوستم بودیم تواتاق چن تاروزنامه پهن بود واسامی کاندیدهای وزرای دولتش با عکس هاشون توتمامی اون روزنامه ها بود گرم حرف زدن بودیم پدربزرگش اومدتواتاق ...گوشه ای نشست نگاهی به روزنامه هاکرد گفت عکس ایناروچرا زدند ؟ گفتیم اینا قراره معرفی بشن برای وزیرای دولت ...پیرمردتمام عکسها رو بدقت نگاه کرد گفت هیجکدوم ازاینابدردنمیخورن ..همه ماها خندیدیم گفتم چرا پدرجان ؟ پیرمردنفس عمیقی کشید وگفت ادم وقتی میخوادغذایی رو بخوره قبل ازاینکه اون غذا شکمش روسیرکنه باید چشمم روسیرکنه ..یعنی اون غذا درست ومرتب سرسفره گذاشته بشه که ادم رومشتاق غذا خوردن کنه ...بعداشاره کردبه عکس وزرا وگفت اینامیخوان مملکتی روسیرکنند؟ ایناکه چشم ادم روسیرنمیکنند چطورمیخوان شکم مردمی روسیرکنند ...

اون روزماها همه خندیدیم ..خب یه پیرمردبیسوادچندان حرفش روجدی نگرفتیم ولی گذرزمان ثابت کرد که اون پیرمردکه (خدارحمتش کنه) حرف درستی رو زد اون وزیرا وبعدازاون تواون8سال سیاه نتونستند مردم این مملکت روسیرکنند نتونستند مرهمی بردارندبرعکس همش دردبودند وسیاهی وتباهی ...

اما امروزیه مرد که دیدنش با اون خنده های ظریفانه اش یه شادی یه موج مثبت رو به دل ادم میاره با توافق هسته ای کاری کردکه همه اذهان داشته باشندکه نه تنها ایندگان به احترامش قیام میکنند بلکه همیشه چشم دل مردم ایران رو ازامیدومهربانی وعزت ایرانی پرمیکنه ...

یه وافعیت روبگم برای رگ ایرانی ام سه باراشک ریختم یه باردوراول رای اوردن خاتمی (دوردوم مطمئن بودم میاره) وقتی که روحانی رای اورد واشک امروزم دنباله اشکی بودکه ازتوافق لوزان مونده بود امروزاشک شوقم همش بخاطر توافق هسته ای نبود بلکه بخاطر گروه مسئولی بودکه برای رسیدن به این توافق تلاش کردند برای ظریف ..عراقچی ..صالحی و.... امروز برای همه ماها تاریخ جوردیگه ای رقم خورد امروز یک رویدادتاریخی داشتیم که تا سالهای سال درذهنها موندگارخواهدشد ودرکناردیگر سئوالات امتحانی میادتوافق هسته ای ایران کی وکجا وبدست چه کسانی منعفدشد وخودش بتنهایی میشه 20نمره ...

اما واما ...توجامعه ما درکنارهر اتفاق خوب یا بدی یک اما داریم ..واما توافق همه کارمانیست بااین توافق همه کارها درست نمیشه نبایدتوقع چندان وچشمگیری ازتوافق داشت چراکه مشکلات جامعه ما همه،بخاطرتحریم وعدم توافق نیست توافق حاصل شدبسیارخوب هست اثرات مثبت بی گمان بسیارخوبی داره اول ازهمه چیزی که بعدازتوافق توذهنم جرقه زد اعتباردارشدن گذرنامه ی ایرانی هست حداقل بااین توافق تودنیا یه اعتبارپیدامیکنیم که 4تاکشوردرست درمون بشه رفت ..بعدازاون برداشتن تحریمها ..بخصوص برای بازارداروهای سیاه ..که حداقل امیدداشته باشیم داروهای کمیاب راحتردست مردم  بیماربرسه ..وخیلی مسائل دیگه ...

اما مشکلات اقتصادی ما باقی میمونند چراکه اقتصادجامعه ما بیماره ..مشکلات تورم وگرانی برای تحریم نبودبلکه برای دزدی ها وبی کفایتی مدیران قبلی وشایدبرخی مدیران فعلی ماباشه ..بایدامیدواربود که این اقتصادبیماردرمان بشه واین درمانش دست خود مردم ومسئولین هست ...امیدوارم روزای خوب بیایند بوی بهار روازدولت روحانی استشمام میکنیم که پراز عطربوی مهربانی ،شعور وارامش هست ...

*صداوسیما ازظهرتاامشب که خبرهارونگاه میکردم کمی تغییررویه داده وبازارتبریک تبریکش گرم هست نه به  اخبارقبل تادیشبش که دلواپس بودنه به امروزش که خودش طعنه به دلواپسان میزنه ..روسیاهی به ذغال میمونه مثل خوبی برای این رسانه هزاررنگ ملی هست ...

* امشب درهمه جای ایران جشن ملی است ازمدیرکل فلان اداره بگیرتا وزیروکیل وکشاورزوکارگر خوشحالند شایدبرخی ها علتش روهم ندونند ولی خوشحالندچراکه عزت ملی رو در وجودشون حس میکنند ..ملت ایران تبریک ...تبریک به تک تک شماها حتی دلواپسان تبریک ..چراکه این شادی حق همه ایرانیان هست چه موافق چه مخالف ودلواپس...

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....

بعدا نوشت :ازدوستانی که دردنیای مجازی وسایت های خبری مجازی نوشته امشبم روانتشاردادند ممنونم ....


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۲۳:۴۶
دریا

سلام

اول بسم الله بذارین یه واقعیتی رو بگم ....قدیم ترها که هنوز وارد بطن اصلی جامعه نشده بودم ..بقول قدیمهای ادا اطوارم زیاد بود ...نه فکر کنید اهل کلاس گذاشتن و ریز دیدن بقیه بودم نه به اون صورت ..ولی واسه خودم تفکراتی داشتم که هر کسی رو تحویل نمی گرفتم با هرکسی دمخور نمیشدم هرچیزی رو تحمل نمیکردم ....تو ذهنم جامعه مون رو مدینه فاضله  وآریایی تصور میکردم ..

ولی یه مدت که گذشت و تو جامعه حل شدم ..اونم با انواع واقسام ادمهاش .....فهمیدم نمیشه تو این جامعه زندگی کنی و خودت رو بخوای جور دیگه نشون بدی پس سعی کردم خودم باشم وتحمل کنم حتی خیلی از چیزهایی که خوشم نمیاد رو تحمل کنم و خوب ببینم ...

حالا که چند سالیه از قاطی شدنم با همه نوع ادمی میگذره یاد گرفتم از خیلی چیزا بدم نیاد....... یادگرفتم  و سعی کردم و میکنم که بدم نیاد ....

وقتی پیرزن کنار دستم میشنه و بوی پهن گاو گوسفند میده صورتم رو برنگردونم و دماغم رو نگیرم ..چرا که شاید این پیرزنم شب تو اغل کنار گوساله وگاوش خوابیده تا مبادا جوونکی از روی فشار جن سی بیاد به گوساله اش تجاوز کنه و گوساله اش حروم بشه .......

وقتی پیرمردی با دستای سیاه و پراز پینه اش و البته کبره بسته اش  میوه ای رو تعارفم میکنه دستش رو رد نکنم ..چرا که میدونم پیرمرد واسه اینکه خرج 7سر عائله اش رو بده روز شبش رو تو باغ می گذرونه .......وقتی که جوون 20ساله یا مرد 30ساله داره باهام حرف میزنه هی دستش رو لای روناش میبره  و خودش رو میخاره بدم  نیاد و تو دلم فحشش ندم ...چون میدونم یادنگرفته که اینکار زشته ....

وقتی که پسر بچه 9ساله گوز میده و مادرش بوسش میکنه وپسرک وقیح تراز قبل کارش رو تکرار میکنه بدم نیاد چون هنوز تو این جامعه فرهنگ مرد پروری هستش .....وقتی مرد مسنی با گفتن ضعیفه کارش رو ازم میپرسه ناراحت نشم چرا که هنوز تو این جامعه زن مغضوبه ......

وقتی که  میخندم ...عمه بلقیس هایی سر میرسند و به باد نصیحتم میگیرند و بی حیا خطابم می کنند که چرا کمی  بلند خندیدم ناراحت نشم چرا که هنوز تواین جامعه دختر توسری خوره .... وقتی می بینم  مادری بزرگ شدن دخترش رو نشونه شوهر دادنش میدونه نه بزرگ شدن ودرک خواسته هاش ..ناراحت نشم ..چرا که هنوز شناختن و احترام گذاشتن به دختر لوس بازیه ...

وقتی تحصیل کرده این مملکت شعور حرف زدن رو بلد نیست دو کلمه حرف میگه 4تاش خودنمایی و توهینه ...ناراحت نشم چرا که  خیلی از دانشگاهها مدرک میدن نه درک ......وقتی دروغ می شنوم  ..تهمت می شنوم ..ریا می بینم ..وخودنمایی ..چرا ناراحت باشم ..وقتی که  خیلی از ادما این مملکت کارشون اینه ..........

وقتی که زن متاهلی رو می بینم  که واسه 40-50تومن خودفروشی می کنه ... ته دلم نترسه ..نگران نشم چرا که ..هنوز تو این جامعه خیلی از زنها نمی دونند کار کردن چیه ...وقتی که مرد متاهل  برای ارضای شه.وت  هرروز دنبال یکی غیر از همسرشه نگران نشم چونگه هنوز تو این جامعه خیلی از زوج ها نمی دونند زناشویی یعنی چه ........

وقتی دخترهایی رو میبینم که خودشون رو با نشون دادن اندام  و سر و تنشون؛  نشون میدن ...ناراحت نشم ..چون توجامعه ای هستم که  دختر رو  دارن با زیبایی جسم میسنجند نه درون .....

میخوام ناراحت نشم .........میخوام  بدم نیاد ...فقط یه چیزی هست اونم اینکه خسته تر میشم و روحم پیرتر میشه  از این  ناراحت نشدن ها ..........

میخواستم درباره افطاری معلولین بنویسم راستش خیلی خسته ام سرفرصت مینویسم وتوضیحاتش روبه دوستانی که منتظرن میدم ...بازم ممنونم ازهمگی که هستیددرکنارم ...(رمضون رفت هاااااااااا..بهمین سادگی داره تموم میشه یه حس تلخی داره این رفتن ها ....)

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....



http://mj10.persianfun.info/img/92/10/Ax-Neveshteh-Mafhoumi1/27.jpg

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۱
دریا

سلام ...امشب دوداستان کوتاهم  رو میذارم ..درسته خوب بلدنیستم بنویسم ولی خو عادت دارم به نوشتن  ...

بخودم میگم من اینجا چیکار میکنم .....تواین روستای دور...صدای زوزه شغال ها رو میشنوم هوا سرده ..خودم رو بیشتر تو لباسام مچاله میکنم ......ای لعنت به تو دختر اینجا حالا باید بیای نذری بدی .......اونم تواین روستای دور تو این هوای سرد ... تورو میبینم که سر دیگ رو گرفتی با نرگس داری میای ... بلند میشم میام طرفتون ...معلومه که ازدیدنم خوشحال شدی اخه تو چشات یهو برقی رو میبینم ...نرگس میگه : دکتر این طرفا کار داشت منو دید وایستاد قرار شد امشب باهاش برگردیم زنگ زدم  دیگه رضا دنبالمون نیاد.....

وتو با لبخندی برلب محجوبانه سلام میکنی وخوش بش ....تو دلم به زمین وزمان فحش میدم ...چرا باید تو در مسیرمون بیای..نماز تمام شده مردم این روستای کوچک هم در مسجد جمع شدن؛ غذاها رو سریع در ظروف ییکبار مصرف اماده میکنیم ودست به دست به مردم نشسته برسر سفره یکبار مصرف می رسونیم ....لحظه ای بعد بزرگ وکوچک با ظرفی ..سطلی در دست وایستادن که غذا بگیرن .....

میخوام تو ظرفی خورشت بکشم که ظرف غذا واژگون میشه رو انگشتام ...ازسوزش ودرد بخودم می پیچم ..سریع میای و منو به گوشه خلوتی میبری به نرگس اشاره میکنی که چیزی نیست ازتو وسایلت پمادی میاری با باندی و دستم رو پانسمان میکنی چشمام بسته است و دستم درمیان انگشتان تو ........

تو و نرگس مهربانانه غذا رو تقسیم میکنید ...ساعت نزدیکه ۹داره میشه هنوز خودمون افطار نکردیم ...تمام غذا تقسیم میشود سه ظرف غذا درظروف یکبار مصرف با بخاری که ازشون بلندمیشه در دستان نرگس میبینم ...نرگس ظرف غذاش رو برمیداره به بهونه ای میره..من وتو می مونیم ...درهوای سرد، تو حیاط مسجد غیر ازمن وتو کس دیگه ای نیست ...

روی شن های کف مسجد می نشینم سرم رو میندازم پایین هنوزلقمه اول رو نخوردم که میبینم پسربچه ای با کاسه ای دردست وارد میشه ...تو زودتر ازمن بطرفش میری و ظرف غذات رو که هنوز بازهم نکردی بدستش میدی ...واز در مسجد خارج میشی .......میخوام بخورم ولی نمی تونم ......میام بیرون ...تورو می بینم که توی ماشین نشسته ای بطرف ماشین میام شیشه سمت شاگرد رو میزنم ازخلوت خودت بیرون میای ... و درب ماشین رو میزنی درب رو باز میکنم ومی شینم گرمای مطبوعی تو تنم میدوه .....

ظرف غذا رو  وسطمون میذارم ..درحالیکه سرم پایینه قاشقی رو بطرفت دراز میکنم .... و تو اروم میگی : من افطار کردم .....با تعجب سرم رو بالا میبرم ومیگم : با چی ؟ زل میزنی تو چشام ومیگی :با بوسه سرانگشتان تو .........

*

پشتم به بقیه بیماران  بود به بیرون زل زده بودم ، تو اتاق  هم همه ای به پا  بود بحث سر بی حجابی  بود و زیادی روزافزون  اون.. .....از پشت شیشه نگاهی به اسمون پرازدود انداختم و نالیدم: خدا چرا من اینجام ؟ چرا باید بین اینا باشم ..نیم نگاهی به هم تختی هام انداختم همه زن هایی بودن با سن سال های بالا ....یه نگاه از تو شیشه به خودم کردم یکی از ملاقات کننده ها که زن چهارشونه وقد بلندی بود با حرارت حرف میزد  : دخترهای این دوره موهاشون رو رنگ می کنند با هزار قر و فر میریزن تو صورتشون  ..نگاهی به طرفم کرد و  ادامه داد: با همین کارشون هست که پسرها رو گول میزنند وشوهر پیدا می کنند  ........ 

طاقت شنیدن نداشتم  گره شل روسریم رو بازکردم  روسری اروم از سرم  لیزخورد و افتاد رو شونه هام   سکوتی فضای اتاق رو پر کرد ....  سرم رو گذاشم رو شیشه پنچره و بغضم  ترکید ....دلم برای موهای سیاه وبلندم  تنگ شده بود .......

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....


http://mj11.persianfun.info/img/92/11/Daricheh4/1005394_685220398196593_1131949423_n.jpg


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۲۳:۳۷
دریا
سلام...

وقتی میگن راهپیمایی  یه چیزی ته دلم رو چنگ میزنه دقت کردین چقدر راهپیمایی داریم تو سال ؟ .... میشه گفت 13ابان سرفصل راهپیمایی هایی هستش که دراون نسل اینده این جامعه بیشتر حضور دارن .بعد... 22بهمن ..روز قدس ...و............از وقتی من دهه 60تی یادمه ازاین راهپیمایی ها بوده ......تنها تفاوتش این بود زمان مدرسه ما زوری واجبار نبود ولی حالا ......

 اینهمه راهپیمایی که مثلا اومدیم تو خیابونا و چند تا شعار دادیم و نشون دادیم که در صحنه ایم .اما کدوم صحنه ؟ .نمی دونیم نگید می دونیم ....هیجکدوم ماها نمی دونیم برای چی داریم راهپیمایی می کنیم ..هیچکدوممون نمی دونیم اصل راهپیمایی چیه ....عادت کردیم یه روزای خاصی بریزم بیرون  وشعار بدیم مرگ بر امریکا بگیم، تا مثلا مشت زدیم تو دهنشون ....وقدرت خودمون رو اینجوری نشون دادیم ....اونم چه قدرتی ؟...قدرتی که شعاره ...

توجامعه مون واسه نسل ما خیلی چیزها رو شرطی کردن اطاعت از سنت هایی قدیمی ...اطاعت از ادمهایی که مایه تزویر ودروغ اند ...ولی ماها رو شرطی کردن به این رسم ورسوم وحالا این راه پیمایی های چندین وچند ساله برای نسل بعد رو دارن شرطی می کنن غافل ازاینکه نسل اینده سرکش ونافرمانه .......یه نگاه به تلویزیون کنید ...تو روزای راهپیمایی بچه تازه دهن وا کرده میگه مرگ برامریکا ..بدون اینکه بدونه امریکا چیه وکیه وچه کرده ...وبعدها وقتی یاد این روزاش میافته بر حماقت خودش میخنده .......

ما جامعه ای هستیم که میگیم  شعارمون صلحه ..عدالته ..بدون کشت وکشتار..ولی روزی هزاران بار برامریکا واسرائیل لعنت میفرستیم ..غافل ازاینکه اونا می بینند و میخندن برمردم کشوری که هنوز دریک دایره بسته از تفکرات کهنه و سنتی محصور شدن ........فکر میکنید با مرگ بر گفتن امریکا ..اسرائیل ..انگلیس...با گفتن وداد زدن از ته گلو ...چقدر اونا رو شکست دادیم ؟ چقد انسانیتی که ادعا می کنیم اونا ندارن رو فریاد کردیم ؟ انسان بودن خودمون رو چقد نشون دادیم ؟ و اونا چقد ترسیدن از این شعار تکراری ؟

خودمون رو گول نزنیم با این مرگ برگفتن ها ..چیزی به شعورو انسانیت جامعه مون اضافه نشده ...و با این زور اجباری که اکثریت مردم برا این راهپیمایی ها دچارش هستند ومهم تراز همه با طغیان نسل های متفاوت همون کم واندک هاشون ...دانایی مردم افزایش پیدا کرده نه بواسطه گفتن شعارهای تکراری ....بواسطه ستم وفشار بی عدالتی حاکم برجامعه .......

تو روزای متفاوتی از سال تو راهپیمایی های اجباری با شعارهای تکراری روبرو هستیم ...دقت کردین تو این چند سال اخیر هرروز وهرروز با چه شعارهایی برای خود اقایون روبرو هستیم .......این روزا خیلی از مردم مرگ برامریکا نمیگن ...چون فهمیدن امریکا غاصب باشه ..زورگو باشه ..بی دین باشه ..بازم از ما سرتره ..چون اونا انسانیتی رو فهمیدن که هنوز جامعه ما دنبال واژه برای انسانیت هست و نتونسته هضمش کنه ........

اقایون ..عظما...ریس های بالادست ..با مرگ بر امریکا گفتن ..شکم این مردم سیر نمیشه ..سرپناه واسه شون ساخته نمیشه ...ارزونی نمیاد ...دخترکان فاح شه نمیشن ...کودکان دزد نمیشن ........اقایون ...هر جامعه ای یه دوران تاریخی داره حفظ ویاد اون دوران تاریخی مهمه ..ولی قرار نشد مردم رو اینگونه عروسک بازی دست خودتون کنید ......

مرگ بر کشور های غربی شعاراقایونه ... ولی براشون دایه مهربان تراز مادر هستند ... میتونید گشتی تو خبرها بزنید و از دادن کمک به کشوری که برامرگ دشمن هشت سال دفاع مقدس ما سه روزعزای عمومی اعلام میکنه یا فلسطینی که نمیزاره خون ایرانی بهش تزریق بشه چون ایرانی رو.نجس میدونه ..باخبرمیشید ........داریم چندساله سنگ کسایی روبه سینه میزنیم که دردی ازمارودوا نمیکنند ودرحقیقت چراغی که به خونه رواست روونه مسجدمیکنیم ...اونم توجامعه ای که  زنان جامعه شون برای تکه ای نان  عفت می فروشند ومردانش برای نان دادن شرف و مردانگی رو به باد می دن ........

با این مرگ بر گفتن ها..راه امام ادامه داده شده ؟ دین بیشتر شده ؟مردم خوشحال ترن ؟ اصلا زندگی ها تکونی خورده ؟ جامعه مون پیشرفت کرده ؟ کسی ترسیده ؟ کسی حساب برده؟ و.....همه حرفهای کهنه رو بگذاریم کنار ...جواب کلیشه ای به همدیگه ندیم ...واقعیت جامعه رو همه می بینیم ...تو دنیا برامون کسی ارزش قائل نیست چون تو مملکت خودمون کسی برای مردم ارزش قائل نیست ...مامردم متحدوهمفکری نیستیم ...روزایی که میتونست تودنیا بهترین نگاه روبدنبال خودمون داشته باشیم امروزبرخی هامون ریختیم بیرون راهپیمایی نکردیم بلکه نشون دادیم ما مردم ایران ادمهای جنگ طلبی هستیم همش دنبال سرنگونی دیگرکشورها هستیم ...

پولمون ارزش نداره ...کشورمون به کشوری جنگجو و خونخوار معروف شده ..ما به اونا میگیم اونا به ما میگن دلایل اونا بیشتر از ماست و منطق تره ..اونا واقعیت رو می بینن میگن ..ماها به اجبار زوری که بالا سرمونه داریم داد میزنیم ...خیلی از جوامع مختلف دیگه ازادی ندارن مثل ما ....ولی اونا اگه ازادی بیان واندیشه ندارن ..حداقل برای مردمشون کاری میکنند...فرهنگ درست زیستن ..خوب زیستن رو شعار نمیدن بلکه درکنار همدیگه یاد میگیرند ...ولی ماها ...........یه کم فکر کنید این خودتون هستید که  تشخیص میدین چی درسته چی غلطه ..فقط می خوام میگم جای مرگ کهنه بر امریکا گفتن .. باید کاری کرد .... ..جامعه مون درد داره .....جامعه مون خسته است ...... جامعه مون داره زجر میکشه .....باید کاری کرد ........کاری کرد....

* ازاین نوشته برداشت های متفاوتی می تونیدداشته باشید ولی لطفا اون دسته از همشهری هاوخواننده ها که ادعای روشنفکر بودن دارن ..تراوشات ذهنی و سنتی خودشون رو قاطیش نکنن  ...این صرفا یه نوشته اس .خوشتون میادیانمیاددیگه دلیلی نداره بخوایدمنو ارشادکنید والا........(میگن هرجای بدن دردکنه وادم دردبکشه ثواب میبره من موندم چه حکمتی درکارهست که دندون دردش ازهمه بیشتره ولی ثواب هم نداره ...الان معلومه دندون دردداشتم  والااااااااا)......

هرجا دهنمون سرویس شد گفتن : امتحان الهی است ...ملت ایران الان همه " دکترای الهیات دارند!چطوری دکتر؟!.....

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت..خدایا شکرت...



http://mj11.persianfun.info/img/92/11/Daricheh4/1533955_684033908315242_1342784052_n.jpg

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۰
دریا

سلام ....

بچه که بودم دوران ابتدایی ......مدرسه امون یه حیاط خیلی بزرگ داشت که یه ابخوری  داشت با چندتا شیر که ازبین اون ۶-۷تا شیر فقط ۴تاشون درست بودند روی یک سکوی بلندی کنار یه درخت کنار  و نزدیک درب حیاط قرار داشت سایبون نداشت درخت کنار  نهال کوچکی بود که چندقدم اون ورترش چن تا کهور میانسال بود .......ماه رمضون که میشد بچه ها زنگهای تفریح همه جلو ابخوری بودند از سوم به بعد خیلی ها روزه بودند اونایی  که روزه بودند هی سرشون رو زیر شیر اب میکردند و مقنعه ولباسشون هم خیس میشد واینجوری به اصطلاح خنک میشدن ......

برخی ها که طاقت تشنگی رو نداشتن همونجور که کف دستشون رو زیر شیر اب میگرفتن و صورتشون رو زیر دستشون که اب ازشیر بریزه تو دستشون از تو دستشون بریزه تو صورتشون ...سعی میکردن یواشکی از اب گرم شیر بخورند .....توتموم دوران مدرسه چیزی به اسم اب سردکن نداشتیم حتی حالا هم خیلی یعنی اکثریت مدارس شهرما ابسردکن ندارن ......همین اب گرم شیر که تو روزهای همیشه خدای افتابی  شهرمون داشتنش کلی نعمت بود .....اخه بعضی ها همینم نداشتن .......

میگفتم ماه رمضون که میشد بچه های سوم به بعد دیگه روزه دار میشدن  وقتی که تغذیه میدادن یا میخوردن وبعدش دادمیزدن اخ یادم رفت من روزه بودم ........با اینکه با غرور خاصی تغذیه رو میذاشتن تو کیفشون ومیگفتند میذارمش بعداز افطارمیخورم ... یواشکی خوردن ها ...تنهایی خوردن ها ....چرت زدن ها وقت کلاس درس .ضعف کردن ها و.......توماه رمضون همیشه داشتیم واینکه ماه رمضون تموم که میشد یه چندوقت بعدش  بازرس می اومد تومدرسه وهرکسی که تونسته بود ماه رمضون رو همش روزه بگیره یه جایزه میدادن ...وچقد حسرت میخوردیم که گاهی شاگرد تنبل کلاس جایزه میگرفت ....

یادمه خودم هم پنجم ابندایی بودم صب از خواب که بیدارشدم یراست رفتم سریخچال ..پارچ ابی رو برداشتم و خیلی شیک یه دل سیر اب خوردم .....که بعدش یادم افتاد ای وای منکه روزه بودم .....وحالا حکایت ادم بزرگا...بنظر من وقتی کاری رو باور داشته باشی با همه وجودت اون رو بپذیری این فراموشی و حواسپرتی بیشتر شبیه یک بهونه است یا همون کلاه شرعی گذاشتن سر خدا ......

هرکسی رو بقولی تو قبر خودش میذارن نه من مسئول اونی که روزه نمیگیره هستم نه دیگری رو بابت روزه گرفتن من بهش مدال میدن .دین اختیاری هست وقتی خود فرد با همه درک وشعوری که داره نتونه انتخابی داشته باشه دیگه هیجکدوم ازاین اجبارها براش فایده ای نداره .....خیلی ها هستند که براشون اهمیتی نداره بودن یا نبودن ماه رمضون ..تکلیف ایت ادما مشخصه ..قبولش ندارن انجامش هم نمیدن ولی یه عده هستند که پشت نقاب وچهره دروغین مسلمونی  وروزه دار بودن دین ومذهب رو خدشه دار میکنند درد ومشکل اینا هستند .....

البته روزه داربودن به نخوردن ونه اشامیدن نیست ....به انجام ندادن کار ودائم تو نمازخونه ادارات پهن شدن نیست ....روزه دار شدن یک باور داره وقتی به اون باور رسیدی میتونی معنای نخوردن ونه اشامیدن رو بفهمی ....نه مثل برخی ازاین ادمهایی که مثلا به اون درجه خودباوری رسیدن که میگن خدا رو ما جور دیگه ای شناختیم که نیازی به این نخوردن ها ونه اشامیدن ها نداره ..نیازی به روزه گرفتن ونماز خوندن نداره ......ولی خدا رو تو فلان مارک لباس می بینند ....

خدا رو تو ادعا کردن می بینند خدا رو تو عطوفت کردن با منت می دونند تو کمک کردن با غرور ...تو همنشینی فقیران با ریاکاری .......هرکدوم ماها بنا بر گذر زمان و نوع تربیتی که داشتیم ومقدار مطالعه ای که داشتیم خدا رو یکجور میشناسیم برخی به همین خم راست شدن های شرطی شده ونخوردن ونیاشامیدن  عادت وار هرساله .......

برخی به باوری که خودشون راحت ترند و به ارامشی که در پی شناخت خدا برا وجدانشون وروحشون در پی داره ....هرکسی یه جور خدا رو میشناسه ..خوبه که هرکدوم ماها تو شناختمون جوری خدا رو باور کنیم که حداقل شرمنده خودمون نشیم باهمه اینها بنظرمن تواین شبها یه احترام بایدبین همه اونایی که اعتقادوباور دارندیاندارند باشه اونم احترام به این شبهاست ...شبهای قدر برای مطلب فرستادن و لایک کردن نیست شبهای قدر برای اون باوری هست که هرکدوم ماها ازخدا داریم نذاریم احترام یک باور تواین شبها ازبین بره ...این شبها احترام رونگه داریم ....

* دراین شبهای قدر بیشتربه خودمان ..اعمالمان ..اندیشه هامان ..فکرکنیم ..بهشت جهنم هرکس درون خوداوست خودمان بشت وجهنمان را میسازیم ...بیاددوستانمان  اشناوغریب باشیم ...

* خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۳
دریا

سلام ...

مدتیه که وقتی میخوام  بنویسم نمیتونم ...از هرچی بخوام بنویسم شده حرف ممنوعه ... کمترین حرفی که بخوابم بزنم میشه از خط قرمزها گذاشتن .....اونم خط قرمزهایی که کسانی وضع کردن که فقط قدرت دارن همین دیگر نه درکی و نه شعوری  ........ ماه رمضان که میاد بدتر دلم میگیره از مردمانی که خوشحال اند ازاومدن رمضان چرا که نداری و نداشته هاشون کمتر به چشم میاد دووعده غذایی حذف میشه و خوشحال میشن که لازم نیست به فکر سه وعده غذا باشند ...

از کودکی که خوشحاله شبها بهونه ای برای خوردن نان وخرمای بیشتر یا نان وماست بیشتری داره ...از مردی  که پول داروی همسرش رو صرف خرید اذوقه میکنه نه برای خودش ..یا بچه ها و خونواده اش ..بلکه برای اینکه شیخ ماه رمضونشون رو دعوت کنه وحتما باید گوشت کیلو 25-30هزارتومنی  یا میوه های کیلو 4000تومانی به بالابخره چون آشیخ رژیمه و هر غذایی نمیخوره ...

ازاینکه مردهای خونواده غصه دارن که ماه رمضون تموم شد چی بدن برای سهمیه شیخ! ...اخه توروستاها رسمه وقتی شیخ ماه رمضان میخواد بره هرکسی هدیه ای ..پولی به شیخ میده بابت اینکه اومده از بهشت وجهنمی براشون گفته که اینها نمی شناسن یا غریبه اند باهاش ...واگه کسی رسم شکنی کنه ونده ..گاهی برخی از این اشیخ ها خودشون  طلب میکنند...

خسته شدم وقتی که هر رمضان چگونه درست وضو گرفتن تکرار میشه ....چگونه حجاب خود را حفظ کنیم تا مارهاوعقرب های جهنم قورتمون ندن ..دروغ نگیم تا اتش جهنم بدنمون رو نسوزونه ...خسته شدم ازاین حرفهای تکراری ..گویی اینها هرسال فرقی نداره جوان باشی یا پیر ...باید تکرار کنن حرفهایی که ابتدایی ترین مسائل یادگیری هستند حرفهایی که هرروز در مدارس از 6سالگی به خوردمان میدهند تا دانشگاه ...

خسته شدم که اینان از دزدی نکردن ودروغ نگفتن ..رشوه نگرفتن ..ریا کاری نکردن ..ومال حرام صحبت می کنند ولی در جامعه ای هستیم که صدر نشینان ان هم دروغ می گویند ..هم دزدی می کنند هم رشوه می گیرند و هم مال حرام دارن .....

یا نه ...مشهدی اصغر عمله باغ اتابک خان  که خرماهای پای درخت افتاده را جمع میکند و می شود افطاری و شام خانواده اش ...حرام خوار است ..ولی اتابک خانی که با رشوه و پارتی  وام 500میلیونی میگیرد و سفره انچنانی پهن میکند درشبهای رمضان و ضیافت می دهد ادمی نیکو سرشت و پرهیزگار است .......

 وقتی حسین اقا قسط78هزارتومانیش عقب می افتد چون دار وندارش را فروخت تا خرج عمل زنش را بدهد ولی زنش مرد واو مانده باچند بچه یتیم و بیکاری و بی پولی ...ونداری ..متهم میشود به کلاهبردار ...ولی توی ،حاج اقای پامنبر که برای ترویج دین حرف میزنی و برای حرف زدنت پاداش های میلیونی میگیری باخدا ومومن نامیده میشوی .........

خسته ام ازهمه تان ..ازاکثریت  شماها که منبرهایتان را به دروغ زینت میدهید ..ازاینکه دروغ به خورد مردمان ساده روستاها وشهرهای کوچک میدهید ازاینکه تعریف از مردی میکنید که درطول روزه 8ساله اش  مملکتم را به خرابه سرایی تبدیل کرد .....

ازاینکه تفکرات کهنه و پوسیده با تخیلات خودتان فریاد میزنید و برای اسکناس بیشتر حنجرهایتان را پاره می کنید وتبلیغاتی پر از دروغ را سر میدهید و جامعه پر ازدردم را بهشتی برین نشان میدهید .....ازاینکه سوتغذیه مرضیه 9ساله را میبینید ولی میگویید باید روزه بگیرد ..ولی روزه داری خودتان را بهانه بیماری به روزه خواری تبدیل می کنید .......

خسته ام ازشماها که درد را بیشتر بیادم می اورید بیشترازقبل ....شماهایی که به همه چیز ادم کار دارید شماها که ادعای خدایی دارید ...شماهایی که درد را نمی شناسید ..شماهایی که نصیحت میکنید حکم میدهید ... خودتان شرع می کنید وخودتان حرام ........

ماه رمضان که می اید خسته ترمیشوم وقتی لبان خشک و ترکیده پیرمردان و پیرزنانی را میبینم که خود بااب وشیر افطار میکنن ولی مسلمان نیستند وشماها که برای افطارباید میزبان سفره چندرنگ برایتان بندازد بنده ناب خدا هستید ...

خسته ام ازبرخی شماها که حرف میزنید ..حرف میزنید از علی میگویید که نه عدالتش ونه منشش  را ندارید ولی خود را پشت نام او پنهان می کنید و می کنند .......خسته ام از فقری که بیشترازقبل در جامعه ام میبینم ... ازتفکرات پوسیده و سنتی که شماها بیشتر رواج می دهید از دردی که هرروز بیشترازقبل مردمانم را میخورد وشما با لبخندی برلب نظاره میکنید ......

* ازهمه دوستانی که درافطاری امسال معلولین همراهم بودند بی نهایت سپاگذارم اگرپاداشی داردامیدوارم خودخدا هرچه زودتر نصیبتان کند ..دراین شبهای قدر بیشتربه خودمان ..اعمالمان ..اندیشه هامان ..فکرکنیم ..بهشت جهنم هرکس درون خوداوست خودمان بشت وجهنمان را میسازیم ...بیاددوستانمان  اشناوغریب باشیم ...

* خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۳
دریا