دریای کویر

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است


ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

همه ما ادمها هروزسفرمیکنیم ...سفرازدرون خودمون تا سفربه مرزهایی خارج از وجودمون ....سفربرای هرکدوم ماها یه طعم ومزه داره ...وسفریه فکرروداره یعنی رفتن ....مسافرت وسفررفتن خوبه ..وقتی بادوستان وخونواده باشی با کسایی که دوسشون داری بیشتربهت خوش میگذره ..بچه که بودم تا تقریبا دوره راهنمایی دوران ابتدایی ام هرسال بعدازتموم شدن مدرسه ..وقت تابستون که میشد ..

یه چن روزباربندلیمون رومیریختم توماشین ومیزدیم به جاده ....شهرهای مختلفی رو رفتیم اونوقتا طعم سفر یه مزه خاصی داشت ..انگارنه انگارمسافرت هستیم انگاری که همه تواتاف دورهم هستیم ..لذت هایی داشت که دیگه پیدا نمیشه .......

این روزا سفرکردن سخت شده ....ادما به نوع های مختلفی سفرمیکنن ..منم یکی ازاین ادما تواین چن سال زندگیم ازوقتی که مثلا بزرگ شدم وقدکشیدم ...سفرهام یاکاری بودن یا بخاطرزیارت وبیماری...

حالا بعدازچندوقت فردا میخوام یه سفررو شروع کنم یه سفر که بنوعی برام شگفتی بهمراه داره یه سفرکه درعین سادگی کمی گیج اورهست ...من دارم میرم مسافرت یه مسافرت با 5نسل متفاوت ....

میدونم عجیبه ..جمع شدن یه گروه که ازنسل های متفاوتی باشند از دهه 40تا دهه 80..هرکدوم  با یه تفکرمتفاوت ویه حس حال مختلف ...ولی میدونم سفرخوبی میشه چراکه سفر برای همه ادمها اشتیاق بهمراه داره  بقول قدیمی ها هرکسی بنوع خودش استخون میترکونه ...

حالا فردا میخوام سفرم رو شروع کنم  وشروع سفر باخارج شده ازمرزهای شهرم اغاز میشه ومن میخوام ببینم ولذت ببرم ازاین سفر..مثل همه اون روزهای دوران کودکی که سفر برام تو تابستون یه جاذبه خاص داشت ..یه چیزی رواعتراف کنم  تقریبا 17سالی هست که من تابستون ها مسافرت نرفتم درحقیقت بعداز17سال میخوام وسط تابستون وهوای گرم برم مسافرت ..

خودمم باورم نمیشه اخه من عاشق سفرتو زمستونم ...نمیخواستم به زمستون خیانت کنم ولی بقولی پیش اومدبلکه یه نوع رهایی باشه ازتکرار روزهایی که باهاشون سرمیکردم ...

حالا میخوام برم سفروبا یه حس جدید ویه نگاه متفاوت برگردم با انرژی متفاوت .....پیرزنه بهم گفت اخرهفته بیام گفتم نیستم ولی همکارم هست گفت کجا میخوای بری گفتم مسافرت و....خندیدگفت بسلامتی ...گفتم خدا قسمت شما هم کنه برید مسافرت ..پیرزن باخنده گفت ننه پول نیست قسمت وقتی هست که پول باشه ...همینجوری که نمیاد ...

واقعنی هم راست میگفت قسمت وقتی هست که پول باشه حالافرقی نداره برا مسافرت باشه یاچیز دیگه ولی تواین دوره وزمونه قسمت ها باپول میان ...

میدونم چندوقته که دیگه زود نمینویسم؛ گله هاتون رو میخونم غرهاتون رومیشنوم ولی چیزی ندارم بگم جز اینکه گاهی ادم باید حالش خوب باشه وحسش خوب باشه که بتونه خوب پیش بره ..وقتی که حالمون خوب نیست نوشتن نمیاد دست من نیست گاهی هم که حالمون خوبه اینقدر کاروخستگی ها هست که تنبلی نمیذاره  بنویسم ...

درگوشی1:الان اون شعرکه میگه ان سفرکرده که صدقافله دل همره اوست خدایا بسلامت دارش ..ازکی شامل من میشه؟ ازفردا صب که رفتم یا ازهمین الان ؟...هههههه خودشیفته هم خودتونید ......

درگوشی2: درطول سفرکانال وبلاگ روبه امیدخدا  بروز رسانی میکنم ومیگم کجاها میخوام برم ...واز طرف همتون سعی میکنم خوش بگذرونم ..فقط همین .........

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

http://mj6.persianfun.info/img/93/6/Naghl-Ghol14/351576_521.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۵ ، ۰۰:۲۹
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

امشب یه پست رو تکرار میکنم  که دوستان درباره مقوله ای بنام وصیت نامه حرف بزنیم ... ..اونچه که درزیر میخونید وصیت نامه منه ...درسته که شوخی و طنز نوشته شده ولی بند تبصره اون درسته ودرحقیقت نیمی از وصیت نامه ام هست ......حالا امشب که بحثمون درباره وصیت نامه هست  یه مقدار تغییرات رو دادم و تکلیف ارثیه رو مشخص کردم ........

یادمه چندسال پیش که بابا رفت حج ... بهش گفتم میخوام یه کفن خوووووب برام بیاری ..بابا که اومد اتفاقا بین سوغاتی هایی که اورده بود من فقط همون کفنم رو برداشتم ...ببینید من چقدر مخ ام کار میکرد الان اینقدر گرون شده که نگو  تازه کفن من هم با تمام تجهیزاته .کامل کامله (تجهیزات منظور عطر ..تربت کافور وهست) فقط همون امضای ۴۰تا مسلمون رو کم داره ...  صف نبندین که عمرا بدم امضا کنید ......

حالا منم وصیتنامه ام رو هم نوشتم که هرچندوقت یکبار ابدیتش میکنم ...  ..بندهای وصیت نامه بنده

۱- کسی لباس مشکی نپوشه .....  اونایی هم که همیشه تریپ مشکی میزنند یا باید عوض کنن یا اصلا نیان تو مراسم

۲- نهار زرشک پلو با مرغ ......سالاد ..دونوع ..فصل واندونزی ...سبزی خوردن ..ماست موسیر ..نوشابه سه رنگ ....

۳- حلوا پختن ممنوع ...خرما دادن ممنوع ......بجای اونها از شیرینی تر ..پذیرایی بشه از مهمونا ..دوستای ویژه ام هم نون خامه ای بهشون بدین .......

۴- گروه ارکستر خوبی رو دعوت کنید که حداقلش دوتا اهنگ بندری رو بلد باشه خوب اجرا کنه ..

۵- رقص همه جوره ازاد باشه ...از بابا کرم گرفته تا تکنو و.........

و روزی اهل خونه یه جلسه اضطراری تشکیل دادند که چقدر میخوای بهت بدیم که نمیری ....با این گرونی مرغ ..برنج ..روغن ..تازه شیرینی و.......منم حرفم یکی بود عمرااااااااااااااا اگه میخواید روحم هرشب بخوابتون نیاد واذیتون نکنه باید تمام بندهاش رو اجرا کنید ....... .

دیگه به التماس افتادن که لطفا بیا ونمیر....خرجش خیلی بالاست.....حالا با لباس ورقص میشه کنار اومد کنسرت روهم میشه کاریش کرد ولی غذاهاااااجایگزین براشون پیدا کن......

ازشما که نمیشه پنهان کرد تو این چند وقته دنبال جایگزینی برای این دو بند هستم ولی چیزی به ذهنم نمیرسه .......  و.بنا بر گفته دوستان تو سری قبل  تصمیم براین گرفتم که فرهنگ سازی کنم ..اقایون خانوما نهار تعطیل .. ..فقط برای اونایی  که ازمسافت دور میان  غریبن یه ابگوشت با نون محلی خودمون ... ..بجاش کتاب میدیم بین مردم که فرهنگ مطالعه رو بالا ببریم .... که خدا خیرش بده که مرد تا من کتاب مورد علاقه ام رو گیر بیارم نثارروحم کنن ......

واما در مورد ارثیه مانده از متوفی ... ..یکدانه تبلت هست  که هنوزم  رو بورس هست و کلی به به داره اونم بشرط گذاشتن کامنت در ۱۴۰۰تا وبلاگ متفاوت  توسط سپیده بهش میرسه ....باید ۱۴۰۰تا کامنت رو بذاره وگرنه تبلت بی تبلت ......  ..هیئت نظارت کامنت گذاشتن سپیده جان هم  تشکیل شده از خاتونی عزیز...یلدای عزیز...و مارکوجانمان هستند ...وای بحالتون دلتون بسوزه و رضایت بدید بی کامنت تبلت رو به ایشون بدن ..هرشب به خواب شما سه تا میام  ومیترسونمتون

سرقفلی گپ دل میشه مال کنکوری ویلدا ..مستاجرش میشه  منشور ..کرایه واینا دیگه خودشون توافق کنند سرقفلی اینجا مال مارکوجان ویلدا هست اجاره اش هم هرسال با یکی قرارداد ببندند ....

یه سری خرت وپرت تو صندقچه دارم که اونا رو یاس پنهونی بین بقیه رففا پخش کنم  نمیشه خب داد زد وگفت .......دفترم هم بعد پرداخت بدهی هاش ...میدم به همکارم که همیشه یادم روزنده نگه داره ...کتابهام رو باید چن تا قسمت کنم کتاب مولف های خارجی رو به مهسایی میدم ...کتاب فارسی هام رو به  دوستی که الان هرچی فکر میکنم نمیدونم اسمش رو چه جور بنویسم هههههههههه

دیگه همین، چیزی دیگه ای ندارم ......  بقول یه مثل ما جنوبی ها ننگی ام از دست تنگیمه ....  یعنی شرمندگی ام از نداشتنم هست .......

فقط موندم اون چن تا خواستگاری که تو اب نمک خوابوندم به کیا بفروشم ..این روباید فروخت نمیشه که بخشید خیلی پول توش هست ههههه  که البته قسمت اصلی و پرقیمت هم همین قسمته ....این رو دارم فکر میکنم ....که قیمت پایه رو ازچندبزنم ؟..خریدارها تو صف باشند که بهمین زودی فروش شروع میشه .....

مطلب بالا کاملا واقعی است ولطفا اگه چیزی به ذهنتون رسید اطلاع بدین که باری از دوشمان برداشته شود .........

درگوشی1:میگید چرا نمینویسی ..مثل قبل نیستی ..نمیخوام بهونه بیارم ولی الان کی مثل قبلش هست ؟همه مون توگرفتاری های متفاوت خودمون غرق شدیم ..خدابداد دل همه مون برسه ......

درگوشی2: خیلی ازدوستان التماس دعادارند همدیگه رودعاکنیم که خودمون بلکه به ارزوهامون برسیم مهربون باشیم بالبخند...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

خیلی از ما ادمها وقتی حرف از مادیات میشه میگیم که پول مهم نیست انسانیت و ادمیت مهم تره .خود من هم همیشه همین رو میگم وچه بسا تو خیلی ازموارد زندگیم براین اصل رفتار میکنم ...

ولی واقعیت جامعه فعلی ما بر پایه چیز دیگه ای هست ...تو جامعه فعلی ما پول ومادیات حرف اول رو میزنه ...قبلنا فکر میکردم وقتی وجدانی ارام و راحت داشته باشی ..وقتی اندیشه ی ارامی داشته باشی ..راحتی ..امنیت داری ....

ولی تواین چند سال به این نتیجه رسیده ام تو جامعه امون وقتی امنیت داری که پولداشته باشی خیلی اوقات سعی میکنم ازاین واقعیت فرار کنم ولی واقعیتی هست که راه فراری نداره .....

میگن پول همه چیز نیست ولی هست ..میگن پول شخصیت نمیاره ..ادمیت نمیاره ..ولی میتونه بیاره ..بین یه دوگانگی درمورد داشتن ونداشتن هستیم ...

بنظر من پول فی الواقع بدی نداره اینکه همه خصائص غیر انسانی رو میندازن گردن پول ربطی به خود پول نداره .....این به خود ادمها و شخصیت خود ادمها مرتبط هست ...این ادمها هستن که برای پول خوبی یا بدی تعیین میکنن .....

میگن هرکی پول داشته باشه دین وایمون نداره ...مسئله پول داشتن فرد نیست مسئله تفکر ونوع اندیشه اون فرد هست که بر کارهاش تاثیر میذاره ...احساس میکنم نمیتونم خوب اونچه که میخوام بگم .....(یه اعتراف صادقانه).....

یکی میاد ومیگه از پول بدم میاد اسکناس ۵۰۰۰رو پاره میکنه خود اون ادم مشکل داره نه پول ...یه چیزی هم هست خدا پول رو به افرادی میده که نمیدونن چطور خرجش کنن نمیدونن چطور ازش استفاده کنن ...

 یه ضرب المثل هست که دوستی همیشه میگه اونم اینکه ننگی ام از دست تنگی ام هست ...توفیلما ادمای پولدار اکثر اوقات ادم بدا هستن که غرور دارن وایمون ندارن ولی من این رو قبول ندارم خیلی ها هستن که پول دارن ادم هستن وخیلی ها هم هستن که با وجود اینکه پول ندارن چیزی از ادمیت هم حالبشون نمیشه ....

توجامعه ما البته اینجوری رواج دادن که داشتن پول، خوبی ها رو ازادم میگیره ..مثلاهنوز که هنوز اون انشای قدیمی پول بهتراست یا ثروت، معلمان تاکید بر داشتن علم میکنن حالا اگه منصف باشه میگه دوتاشون درکنار هم....واگه کودکی بگه ثروت مورد تمسخر واقع میشه ....نگاهها براش متفاوت میشه ...

نظریه هایی هم وجود داره که بوجود اومدن بدی ها رو از نداشتن پول و فقر میدونن که این تاحدودی درست هست همونطور که پول داشتن برخی ازافراد دلیل بر قلدر وخودخواه بودن اونها میشه ...

ولی درجامعه ما تواین دوران بنظر من پول نداشتن دردسرهاش بیشتر و مشکلات بیشتری بهمراه داره و اتفاقا ادمهایی خوب تر هستن که مشکلات مالی و بی پولی رو ندارن چرا که این افراد با وضع مالی خوبی که دارن امنیت دارن بخصوص امنیت فکری و بهتر می تونن در انجام کارهاشون موفق باشن ...

واقعیتش رو بخواید امروز بخودم فکر کردم دیدم من چقد تو زمینه های مالی به خودم بدهکارم ...با اینهمه دک وپز وادا...با اینهمه کار وتلاش ..هنوز نتونستم به یک خواسته مالی چندساله خودم برسم ......

بهم نخندین ...ولی ادم بنظر من به هرکسی میتونه دروغ بگه جز بخودش ...منم مثل بقیه ادمها شاید بظاهر خودم رو علاقمند به داشتن چیزی نشون ندم و بگم مال دنیا ارزشی نداره نداشتم هم نداشتم ...

ولی نمیشه خودم رو گول بزنم دلم میخواد برای خودم وسیله ای رو بخرم که دوس دارم ولی نتونستم  چون پولش برام جور نشده واین جور نشدن ها به هزار ویک دلیل بوده ...ونتیجه این شده که من بدهکارخودم شدم ......

وچقدخوبه که روراست باشیم ببینم بین اینهمه بدهکاری مالی که به خودمون داریم چقد بدهی  روحی – معنوی بخودمون داریم وعین خیالمون نیست وهمش به خودمون وعده میدیم بعدا جبران میکنیم بعدا وبعدا وبعدا...غافل ازاینکه این بعدها داره باعمرماسپری میشه و وقتی که بخودمون می اییم میبینیم که فرصتی نداریم ولی کلی به خودمون ازجهات مختلف خیلی خیلی بدهکاریم ...

درگوشی1:بازم عیدتون مبارک ...روزه های گرفته ونگرفته اتون موردقبول خدا...به کسی گیرندیم که چرا روزه نگرفته واینا.. یادبگیریم که مارو بخاطردیگری قصاص نمیکنن بقولی مارو توقبردیگری نمیخوابونند پس گیرندیم وسرک نکشیم توی چرا واما واگر..بقیه ....

درگوشی2: بی نهایت ازدوستانی که درافطاری امسال بهزیستی همراهمون بودن ممنونم زبان وقلمم ناتوان هست ازتشکر.. امیدوارم خدا همیشه همراهتون باشه .. دوستانی که میخوان برای فطریه اشون ازطریق بهزیستی اقدام کنند ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

عکس نوشته تنها و غمگین (7)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۰:۰۶
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

برای باردوم بودکه همچین اتفاقی برام میافتاد ماجرا ازچندروزپیش شروع شد نزدیک ساعت 10نمیدونم چندقیقه صب بودوهوا اینجا بشدت گرم بود حس میکردم زبونم به سقف دهنم چسبیده ،ماه رمضون توگرما واقعن سخته برای ماجنوبی باوجودبودن گرما بازعادت نکردیم بهش، خلاصه که داشتم تندتندمیرفتم فردهمراهم عقب ترازمن بود وسط حرف زدن درحالی که هردودستم دوسه تا نایلون که به اصطلاح همون سبدخانوارافطاری معلولین بود؛ من ازشدت گرما وسنگینی وسایل دستم فقط میخواستم زودتر به مقصد برسم ...

خودم هم نمیدونم چی شد وچطورشد ولی یهوپام به چیزی گیرکرد ومن سقوط کردم پخش زمین شدم درحین افتادن فقط فریادهمراهم روشنیدم که بلنددادزد یاامام حسین ...قبل ازاینکه دردافتادن روحس کنم داغی زمین تنم روسوزوند تندی اززمین سعی کردم بلندشم ولی چیزی لای شالم گیرکرده بود من باصورت پخش زمین شدم ومبله اهنی که زیرزمین بودیه تیکه اهن باریک وبلنداز کنار گونه ام عبور کردواردشالم شد ...شاید یک میلی متر جلوتربودگونه ام رومیشکافت وازپشت سرم درمیاومد..حیرت زده به اون تیکه اهن ووسایل ریخته شده به زمین نگاه میکردم ..

فردهمراهم به لرزه افتاده بود  میلرزید رنگش بشدت پریده بود اب قندی پیدا کردیم وروزه اش روشکست وتا یساعت بعدکه تونست ارام بشه ..میگفت فک کردم مردی ..خدا دوستت داشت ..خدا رحم بهت کرد...چه شانسی اوردی و...تابرگردم ازاین حرفا زیادشنیدم ...به دفترکه اومدم هنوز گیج بودم کف دستهام میسوخت سرزانوهام ذق ذق میکرد حس میکردم باوجودشستن؛ ولی بوی خاک تودهنم هست.  گیج بودم که خدایا من چطور زنده ام ؟..برای همکاری ماجرا روتعریف کردم وگفتم اگه می مردم ؟..طبق معمول همیشه به  خنده  گفت میمردی یه هفته تعطیل میکردم عزاداری میکردیم یه پارچه سیاه هم دم دفتر و... بعدازهفتمت زندگی ادامه پیدا میکنه ...

گیج بودم تا شب وقت افطار هنوز مات بودم اولین لقمه افطارکه خرمابودبدهنم که گذاشتم طعم شیرین خرما ولذت خوردن اب بعدازاون انگارکه حسی رودرمن بیدارکرد حس زنده بودن !...تازه حس میکردم که چی برمن گذشت ونگاههای متعجب همراهانم وحرفاشون واون تیکه اهن جلو چشمام رژه میرفت ..انگارتازه ازخوابی عمیق ... ازیک خلسه طولانی بیدارشده باشم ..دلم گریه خواست وگریه کردم ...

ماادمها وقتی که به لطف خدا پی میبریم انگارکه تازه متوجه شده باشیم خدایی هست که هوامون روداره ومعمولا بیشترماها حتی مردها ،گریه میکنیم ..گریه هامون ازشوق هست ازغفلت خودمون هست ازناراحتی های خودمون هست وبااین اشک ریختن بنوعی میخوایم به خدا بگیم که شرمنده ایم  همیشه بیادت نیستیم ولی دوستت داریم ...

وحالا من بودم ویه حس عمیق از مرگی که ازیک قدمی ام نزدیکتربود هضمش برام سنگین بود ولی باهاش کناراومدم وحالا که برای بقیه تعریف میکنم اولین نکته روکه میگن اینه خدادوستت داره که هنوزمرگت رونفرستاده ودومین جمله اینکه، دنبال کردن افطاری معلولین بهزیستی باعث شده خدا نگهت داره ...ومن صرف نظرازهمه این حرفا به این فکرمیکنم که مرگ بارها به نحوه های مختلف خودش رونشونم داده ولی همیشه بعدازچندوقت اون رو برای دیگران دیدم نه خودم وفراموشش کردم ..

ولی غافل ازاینکه مرگ همیشه همراه ادمی هست ..ولی ما ادمها چقدربه مردن اهمیت میدیم وبیادش هستیم ؟ ماه رمضون امسال هم داره نفس های اخرش رومیکشه چند روزه دیگه تموم میشه وبازماهستیم همون روزهای زندگی همیشگی .. وخداکنه توهمه روزهای زندگیمون خدا ومرگ رو فراموش نکنیم ...

درگوشی1:چندسال پیش بازمرگ رو درچند قدمی خودم دیدم اون موقع وصیت نامه ا م رونوشتم ولی الان چندروزه هرچی فایل های سیستمم رو زیررو میکنم ندیدم کسی وصیت نامه منو ندیده ؟ هرکی برداشته کپی ،پیس کنه سرجاش ...والا....یادم باشه دفعه بعدبراتون وصیت نامه عمومی ام روبزارم ...بله دیگه الان فهمیدین دوتاوصیت نامه دارم ...

درگوشی2: بی نهایت ازدوستانی که درافطاری امسال بهزیستی همراهمون بودن ممنونم زبان وقلمم ناتوان هست ازتشکر.. امیدوارم خدا همیشه همراهتون باشه .. دوستانی که میخوان برای فطریه اشون ازطریق بهزیستی اقدام کنند ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۰:۴۱
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

زینب مادردوفرزنده که خودش سرپرست خانواره یکی ازفرزندانش معلول هست به زینب قول داده بودم که تمامی مواد ساندویج رو براش بفرستم تا خودش توخونه ساندویج درست کنه ویک افطاری ساندویج برای دخترده ساله اش  که قول داده بود اماده کنه خب این یه تقاضای ساده بودامروزتمام وسایل روگرفتم مونداصلی ترین وسیله اون که همون نون ساندویجی یا نون باگت هست که اخروقت همکاری رفت یه بسته خرید اورد وقتی که بسته نون رو دیدم  کم مونده بوداشکم دربیاد ..یه بسته نون ساندویجی که رنگ قهوه ای مایل به سیاه داشتن وبوی نون سوخته بشدت مشام رواذیت میکرد ....متاسفانه اخروقت بود وجای دیگه ای بازنبودکه دوباره برم نون بگیریم ..این بسته راهی سطل زباله شد ونون لواش رو جایگیزینش کردم وفرستادم ..ولی ازظهرتاحالا هرموقع که یادم میاد رگه هایی از خشم دروجودم زبانه می کشه ..

توجامعه مثلا اسلامی ما نون یانان یکی از ارکان اصلی تغذیه هست دین اسلام هم سفارش بسیارزیادی به نان کرده ودرهر سفره ایرانی اولین نکته بودن نون درسفره هست فرقی نداره غذا نونی باشه یا نه ؛نون باید توسفره باشه حالا نه نون ساندویجی بلکه نون های روزمره ومعمولی که بیشترموردمصرف عموم هستند برای همین نونوایی ها کارسختری نسبت به بقیه مشاغل دارند چراکه هرروز مردم بااونا سروکاردارند ...

حالا امروزمن زنگ زدم به فردی که بنوعی مسئول بود میدونید درجواب شکایت من بهم گفت شنبه بیا شاکی شو ! میگم شما چرا نظارت درست ندارید ؟والا این حقوق دولت که شما میگیرید حلال نیست (البته اینم بگم کارهای دولتی مخصوصا وزارت کشوری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خودتون حدس بزنید ) ایشون طبق معمول شروع کردبه سفسطه بازی کردن که منم تیکه ای ناجور جوابشون رودادم وخداحافظی کردم ..واقعن چرا جامعه ما اینهمه بی عدالتی وبی انصافی داره ...

البته این بی عدالتی و بی نظمی درگوشه گوشه ی  این مملکت وجودداره ومتاسفانه ما ایرانی ها ادمهای شعاری هستیم حرف خوب میزنیم ولی تنها چیزی که نداریم وجدان کاری هست حالا نونوا بودن تنها نیست تواکثرمشاغلی که داریم اکثریت  چیزی بعنوان وجدان کاری نداریم ...

دوستی همیشه حرف از رفتن ازاین کشورمیزد وتابلاخره پارسال برای همیشه ازاین کشوررفت وقتی که بهش میگفتم هیج جا وطن نمیشه میخندید ومیگفت به چی این مملکت دلخوش کردی ؟ یه نکته خوب بگو ...اگه حرف ازتمدن چن هزارساله میزدم میگفت اون مال قدیم هاست مال نسلهای قبل ما ،ازفضل پدرتورا چه حاصل ؟! الان فرهنگ وتمدن چی دارید که رو کنید ؟

نظام آموزشی درست ودرمونی داریم ؟ عدالت اجتماعی قوی داریم ؟ مردم باشعور وبافرهنگی داریم ؟ وجدان کاری واخلاقی داریم ؟ توکار وتحصیلات وشغل عدالت داریم ؟ و...... هرچی هم میخواستم توضیح بدم می دیدم حق بااونه چراکه ما مردم این جامعه جهان سومی فقط حرف میزنیم حتی درموارد کوچیک شعور اجتماعی درستی نداریم  ومقصر تک تک افراداین جامعه هست نمیشه همش روگردن قوانین وحکومت انداخت ..درسته قوانین وحکومت توبرخی موارد مقصرهست ولی خودما مردم این جامعه هرکدوم به نحوه های مختلف تو زمینه های مختلف مقصیریم ...

البته شایدبرخی ها بگی خب شکایت کن درسته توخیلی مواردباید شکایت کردولی قبول کنید تومحیط کوچیک شهرستانی هنوزاین فرهنگ جا نیفتاده که بخاطر چندتا نون شکایت کرد چراکه هم  اسم ادم سرزبون ها می افته وهم اینکه دچار ریشخندوتمسخرواقع میشیم که مثلا میگن فلانی رو میبینی بخاطردوتانون شاکی شد و...وبدبختانه حتی شکایت هم راه به جایی نمیبره چراکه چندروزبعدش همون اش وهمون کاسه هست ..انگارنه انگار اتفاقی افتاده ...فقط اسم ادم بد میشه ..

قبول دارم که شکایت نکردن هم بنوعی ضعف شناخته میشه ولی باورکنید وقتی توشهری که همه می لنگند بخوای درست راه بری ضربه میخوری بناچارباید لنگید ولنگ زد ...وحالا ازوقتی که دوستم رفته هرروزکه به سیاهی این جامعه مخصوصا بی عدالتی های جامعه پی میبرم ارزو میکنم کاش وطنم اینجا نبود ...وشاید اینجا  جهنم ما اینجاست ......

درگوشی1:عذرخواهی میکنم ازدیرنوشتنم ...میخواستم ازرمضان وروزه ادمها وقصه های متفاوتشون بنویسم که امشب این موضوع رونوشتم به امیدخدا سعی میکنم زودتر بازبنویسم ...ممنونم ازاینکه نگاهتون به این وبلاگ سبزه ....یک نکته روبگم گرچه تکراری هست خوب وبدهمه جا هست این نوشته قصد توهین به شخص خاصی رونداره صرفا یک موضوع عمومی درکل جامعه رو موردنظر هست ......

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...(تواین شبهای قدردعام کنید)

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

 

عکس نوشته تنها و غمگین (4)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۰۳:۳۵
دریا