دریای کویر

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

تصویرزیبای زن عربی جلو رومه که بالبخندی زیبا نگاهم میکنه این زن "عهود الرومی" 32ساله هست که اولین زن وزیر  خوشبختی دردنیا هست !خوندن این مطلب و هضمش برای مردم کشورهای دیگه جدا ازتعجب اوربودن شادی هم داره چراکه خوشحالند یک کشوراینقدربفکرمردم هست که وزیری روباعنوان خوشبختی معرفی کرده ولی برای من ایرانی حسرت بدنبال داره ...امارات که اون روکشوری سوسمارخور وبدجنس میشناسیم حالا وزیرخوشبختی داره ولی کشور ما بااینهمه دبدبه وکبکبه پرازدروغ وهیاهو وسرصدا برای تصاحب ثروت ومقام هست ...

مامردم کشوری هستیم که به گذشته خودمون مینازیم ولی برخلاف اون رو عمل میکنیم ...مامردم کشوری هستیم که حرف ازتمدن چندهزارساله میزنیم ودم ازراه وروش پیامبرصلح بودن وایین کورش میزنیم وعملا نشون میدیم عاری از شعور وتفکر ادمیت هستیم ...قصدتوهین به همه مردم روندارم  صرفا چیزی که دنیا مارومتصورمیکنه میگم ..

یه نمونه عینه اون رو چندوقت پیش ملاحضه کردیم ریس جمهورما توسازمان ملل حرف ازصلح دوستی مردم ایران باسایرکشورها میزنه کارگردان اسکارگرفته ما حرف ازصلح ودوستی مردم ایران بادنیا میزنه نویسنده ،شاعرونخبگان ما همین حرف رومیزنند ولی ما بعنوان یک انسان؛  بعنوان یک جامعه متمدن ودارای پیشینه فرهنگ چندهزارساله درراهپیمایی بزرگ کشورمون چندنفررو بعنوان اسیر معرفی میکنیم (مثلا نمادین ) گریه میکنند زانو میزنند و ما باتفنگ برسراونا ایستاده اقتدارخودمون رو نشون میدیم  واقعا برای من یکی سئوال شده که اونی که برنامه ریزاین برنامه بوده بااین نمایش مسخره خواسته چی رونشون بده ؟ قدرت  کشورمون رو ؟ اقتدار کشورمون ؟ این کار هیجکدوم ازاینهارو نشون نداد بلکه نماینگراین بود که اهای مردم دنیا ما ایرونی ها باهمه دشمنیم هرکی حرف بزنه میزنیم تودهنش چراکه ما منطق نداریم ما قلدر محله هستیم ...

عده ای خطا کرده ان  اومدن واردحریم کشورماشدند که اسیرشدند ومحکوم شدن بدون اینکه اینبارکت شلوارو غیره ..کادو  بگیرند باهاشون مثل اسیر اونجورکه دردین و قانون سازمان ملل گفته شده باهاشون برخوردشد وبجرم خودشون اعتراف کردند وباعذرخواهی رسمی وقول وتعهد ازکشورازاد شدند ولی اینکه این ماجرا اینجور تفسیرکردند هیج منفعتی برای ما نداره بلکه بضرر نه تنها مردم ما؛  بلکه خدشه دارمیکنه فرهنگ وشعوری که ازش دم میزنیم ...

کشورما امنیتی داره نسبت به خیلی ازکشورها که خداروبایدشاکرباشیم ومرهون زحمات مسئولان نظام ونظامی ها ولی این  رفتارها وعملکردها تاثیر منفی بر ، نه تنها سران کشورهای غربی بلکه مردم کشورهای غربی داره تصورکنید خوانواده یکی ازاون اسیران این نمایش مسخره رو دیده باشه  چه تصورونگاهی درباره کشورمون میکنه؟...

بیایدکمی منطقی دراینباره فکرکنیم  کشورما فرهنگ خوبی داره، که اثرگذشتگان هست ماها چیکارکردیم ومیکنیم برای این کشور ؟که اینهمه ادعا داریم ؟ متاسفانه کشورمون پرازهرج ومرج وتضادهای متفاوتی شده که بجای یکی اگه ده وزیرخوشبختی وسعادت و....هم داشته باشیم چاره سازنیست چراکه ماها خودمون هرکدوم ازماها؛  باافکارو بی منطق بازی هامون بجون این فرهنگ افتادیم ..فرقی نداره ریس باشی یا کارمند .تحصیلکرده یابیسواد ..زن یامرد ..هرکدوم ازماها تواین بین مقصیریم ...ومهمترین اشتباهمون اینه که فکر نمیکنیم بلکه متهم میکنیم بدون دلیل منطقی متهم میکنیم  کسی روکه تابستون وزمستون کاپشن میپوشه وچون بلدنیست درست حرف بزنه سطحی فکرمیکنه ودلقک وارحرف میزنه  اصلح تشخیص میدیم بدون اینکه ذره ای فکرکنیم این فرد وهمچین افرادی با نادانی خودشون چه ضربه ها به این تمدن وفرهنگ چندهزارساله زدند ...

بخودمون بیایم کجای این دنیا ما ایستاده ایم ؟...حرف زیادهست ولی خب ترس هم هست منم ادمی هستم که میترسم ازاینکه تن به خطربدم چراکه قدرت دردست کسانی هست که فله ای رد صلاحیت میکنند و هنوزکاپشن میپوشندولی به مدلی دیگه و صدالبته دست زدنشون هم خیلی محکمه ومنم که جوونم وتازه ارزو دارم روزی برسه وخداعمری بده ببینم که مردم کشورم وزیری بنام وزیرخوشبختی دارند ...

درسته تعریفی نمینویسم ولی کانال تلگرامی وبلاگم به ادرس ( telegram.me/qapdarya ) هست که اونجا کوتاه هم مینویسم دوست داشتیدسربزنید

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت..


http://mj6.persianfun.info/img/93/6/Naghl-Ghol14/351576_521.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۴۵
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

حامدرو میشناسم اما نه خیلی زیاد ..فقط میدونم مال یکی ازروستاهای اطراف هست  مادروپدرپیری داره ازناحیه پا معلول هست بقول خودش پاهاش عصاهای اون هستند ویلچرهم داره منتهاویلچر نشین که هست جابجا شدنش مخصوصا ازروستاکه میخوادبیادشهرسختش هست برا همین بیشترازعصاهاش اسفاده میکنه بقولی پاهای اصلیش هستند نه پاهای دکوری ....

واردمغازه  که شدم دیدمش با دخترکی  16-17ساله ..وقتی سلام کردم نگاه تیزدختر بهم خیره شدحامد با صورتی گلگون به دخترگفت هانیه جان خانم ...هستند..راستی کنکور هم ثبت نام میکنید گفتم بله ثبت نام شروع هست ...کفشی روانتخاب کرده بودن دختر برروی چهارپایه نشسته بود وحامد ایستاده بود ..دخترک منتظر کفش بود از روپوش و کیفش معلوم بود محصل دبیرستانی هست ...

مردفروشنده کفشی روکه انتخاب کرده بودن بدست حامد دادودختر خودش روباگوشی مشغول کرده  به قفسه های مغازه نگاه کردم یک حس لحظه ای بود وقتی که چشم گذروندم به قفسه های پشت سر حامد دیدم که کفش دستش هست دخترک مشغول موبایل وقتی که نگاهم روبطرف دیگه مغازه بردم یه لحظه توذهنم اومد این میخوادکفش هاروبزاره جلوی پای دختره تا امتحان کنه ولی نمیتونه خم بشه با اون عصاها که تکیه گاه ودرحقیقت پاهای اون هستند....

برگشتم بطرفش وگفتم میخوای بزاری پایین بده میزارم ..که دخترک متوجه شد وخودش کفش هاروگرفت پوشید اندازه اش بودند حامدگفت خوبن؟ خوشت میادوباخنده به دخترک نگاه کرد ...دخترک باخنده چیزی گفت متوجه نشدم چراکه همزمان بااون مردفروشنده بهم گفت چیزی انتخاب کردید؟..کفشی که من میخواستم نداشت ..دلم میخواست باایستم و بیشتربا حامدو دخترک حرف بزنم ولی نمیشد ..خداحافظی کردم وزدم بیرون ...

ازپاساژکه بیرون اومدم درپناه دیواربانک بازحامدوهمان دخترک رو دیدم سخت درگفتگو بودند ازکنارشون که ردشدم باخنده گفتم شیرینی به من ندادی هاااااااا...حامدخندید دخترک صورتش گل انداخته بود ...حامدگفت چشم ...ماشین اژانسی ایستاددخترک سوارشدورفت منم راه افتادم که برم حامدصدام کردخانم .....ایستادم  عصازنان خودش روبهم نزدیک کردوگفت خانم ...راستش نامزدمه ولی خونواده اش راضی نیستن ...هیجی نگفتم نگاهش کردم ..ادامه دادبخدا میخوامش...وقتی دیدمن چیزی نمیگم گفت خب فردا روز عشقه اوردمش کادو براش کفش بگیرم خب من اندازه  پاش رونمیدونستم ..

خنده ام گرفت گفتم پسرخوب منکه چیزی نگفتم همه چیز روتوضیح میدی ولی بنظرم تواین محیط کوچیک ریسک بزرگی کردی من هیج؛  یه اشنای اون دختر؛ شماهاروباهم می دید فکرش روکن چی میشد گفت درسته ولی..گفتم وقتی درسته ولی واما نداره .اینبارکه هیج ولی ازمن به تونصیحت دیگه ازاین کارا نکن وقتی میخوایش باخونواده برو جلو ..بعدشم نه خودت سنی داری نه اون ..بذاراول وضعیت زندگی خودت به ثبات برسه بعد...تازه توهوز 20سالت نشده اونم فک نکنم از17سال بیشترباشه .. پریدمیون حرفم وگفت 16سالشه گفتم دیگه بدتر...کوچیک هستید هردوتون ...نمیخوام نصیحت کنم چون مزه اون حس خوبی روکه داشتی برا کادو؛  روزعشق ازبین میره ...خندید وگفت ازکجا میدونی ...خندیدم وگفتم برو بچه ...

*یه نکته روبگم امروزیکی از دوستان خوب واندیشمندوبلاگ نویس همشهری رودیدم اتفاقا بحث سرنوشتن بود گفتم چن وقته میخوام یه موضوعی روبنویسم که تودلمه ولی جراتش روندارم بعد بخودم گفتم حتمن امشب مینویسم ولی سوژه خودش برام جورمیشه اصلن انگاری سوژه خودش میاد پیشم تامن برم دنبالش ..(ایکون چقده خودم روتحویل میگیرم ) ...

درسته تعریفی نمینویسم ولی کانال تلگرامی وبلاگم به ادرس ( telegram.me/qapdarya ) هست که اونجا کوتاه هم مینویسم دوست داشتیدسربزنید

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت..

text (25)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

یه وقتایی هرچی میخوام بچه مثبت باششم وغرنزنم نمیشه حالا اینکه یه عده توخیالشون تیکه تیکه ام میکنند بماند .بایدقبول کردمردم  ایران چنددسته هستند یه دسته ازاین وربوم یه دسته ازاون وربودم افتادن یه دسته هم وسط بوم دارن برا خودشون زندگی میکنند وفشاراون دوسته روتحمل میکنند ودم نمیزنند ....

نمیدونم چه سری هست بین کارمندان ادارات این مملکت اسلامی ما که برخی هاشون خودشون رومتخصص وصاحب نظر میدونند(البته بگم که همه جاخوب وبدهست صرفا شامل همه کارمندهانمیشه میگم که برخی ها)...حالا برخی ازاین کارمندها که تقریبا میشه گفت نیم بیشتری ازاین اکثریت ها هستند اطلاعات چندانی دررابطه با رشته شغلی خودشون ندارند یا اصلا تواون رشته درس نخوندن وبا بند (پ ) کت کلفتی صاحب اون شغل شدند یااینکه درسش روخوندن ولی یادنگرفتن بقولی فقط یه مدرک دارند بدون اینکه درک ودانایی اون کارروداشته باشند ...

بذارید چندمثال براتون بیارم همین دیروز من اداره ای بودم بعد کارمندی که مثلا رشته  تحصیلی اون ادبیات هم بودتوبحثی که درباره شعرداشتیم وقتی من گفتم برخی که شعرهای حافظ یا شاعران دیگه روتفسیرکردند..اغا هنوز جمله روتموم نکرده بودم فهفهه سردادکه مگه شعر ، قرانه که تفسیرکنند؟! شما بگید با یه درس خونده رشته ادبیات اونم همچین جمله ای رو  من کجای دلم بزارم ؟ (تفسیرمعنیش میشه ترجمه کردن ،بیان نموندن معنی یک نوشتار) ...بعددوباره تا اومدم شرح بدم که برخی ازشعرا ازشاعرای بزرگی تقلید کردند یا الهام گرفتن بازم باهمون خنده ،مثلا تمسخروار ، گفتن هیج شاعری نیست که ازرو حافظ یا سعدی تقلید کنه ......

دیگه والا دیدم نه من حوصله دارم بااین سرکله بزنم  جداازاینکه منم بهش میگفتم این متوجه نمیشد حالا خوبه توکتابهای درسی هم هست که خیلی ازشعرا سبک شعراشون روازحافظ یا سعدی الهام گرفتن یادیگرشعرا .وحتی شعرای خارجی مثل نیجه  یا گوته ازحافظ بعنوان الگوی خودشون برداشتند ...خب من هرچی میگفتم انگاراب توهاون میکوبیدم کسی که رشته ادبیات باشه ومعنی تفسیر رو ندونه یاهمچین مواردساده ای روندونه اونم  وقتی شغلش هم باشه دیگه خیلی حرفه بخدا...برام خیلی تاسف اورهست دراداراتی که کارشون با ادبیات وهنرهست همچین تفکراتی وجودداره وبدترازهمه اینکه پزدانایی وکاربلدی وتخصص رو میدن ..کاش حداقل جرات این روداشتن ومیگفتن بلدنیستیم ...

الانم که توبرهه زمانی انتخابات هستیم وخیلی ها شدن یه پا متخصص وتحلیلگرسیاسی ....اقا اومده میگه ادرس سایت گوگل روبده وباهمون ژستش با یکی دیگه ازسیاست های مالی برجام و اصول گرایی حرف میزد انگارکه ازهرجا یه کلمه پیدا کرده بود میچسپوندبهم ...حالا خودش با فوق دیپلم  18سال پیش معلمه وتازه میخوادانشگاه ازادلیسانس بگیره که امتیازش بره بالا ....

هیجی به هیجی مون نمیخوره ...نه رشته ها به مشاغل نه حرفها به ادمها اصلن یه مملکتی شدیم که ازهروربوم نگاه کنید داریم می افتیم وبالا میریم ...منم جرات ندارم که حرف روکلی بازکنم همین دوکلمه هم پس فردا دیدی سرمون روبه بادداد (نخندخو ترس داره والا ) ....

ریس اداره اس نوشته های منو خونده زنگ زده دفترمیگه خانوم ...میشه ته نوشته هاتون دیگه ازخدا تشکرنکنید ؟میگم شما خودت چنددفعه درروزازخدا تشکرمیکنی؟مکثی میکنه وبعدش گفت :راستش یادم میره بیشترهمون یباری که نوشته های تورومیخونم ..گفتم بازم خدامنو خیربده که یادت میندازم که یه بار هم شده یادت بیفته ازخدا تشکرکنی ....دوباره مکثی میکنه وباخنده میگه نه خوبه بزار ولی من فکر میکنم شما گناه بزرگی انجام دادین که ازخدامیترسین که همش این تشکررواخرنوشته هاتون تکرارمیکنید ..راستش هم خودم خنده ام گرفته بود وهم اینکه موندم اخه من به این جناب ریس که باتحصیلات عالیه برمسندقدرت تکیه زده چی بگم !...

من نمیخوام همه روبه موضوع خاصی تعمیم بدم میگم بد وخوب ،اقلیت واکثریت بین همه اقشارمملکت هست هیجکدوم ازماادمها هم بی عیب وایرادنیستیم  خود منم که اینجا مینویسم خیلی چیزها رونمیدونم بلدنیستم امروزمثلا یکی زنگ زد یه سئوال ساده درباره تایپ پرسید نمیدونستم بماندکه چقدشرمنده شدم وخدایش راستش روگفتم بلد نیستم ...ولی بنظرمن اونایی که درکسوت کارمند ،معلم ودرحقیقت به بیان ساده تر حقوق ازدولت میگیرند کمی توکارشون انصاف وعدالت داشته باشند بادانش واطلاعات حداقل کاری خدمت کنند نمیگم همه بدهستند نه برخی ازکارمندهاهم هستند میبینم که باوجوداینکه تحصیلات عالیه دارندولی چون قسمت دیگه اداره یاسازمانشون رشته های خاص دیگه ای رومی طلبیه باوجودگرفتاری های زیاددوباره دارند درس میخونندکه بتونند توکارشون مفید ترواقع بشند ولی برخی از کارمندهاهم هستند که مثلا فوق دیپلم رشته اموزش ابتدایی بوده بعدبرا کارشناسی رفته عمران ازادثبت نام کرده (بدون کنکوره ) بعدمعلم مثلا کلاس دومه ...این بنظرتون چقدمیتونه موفق باشه ؟ ..یه نکته هایی هست که ماها سرسری وراحت ازشون میگذریم غافل ازاینکه همین نکات ریزوبظاهرساده اینده کودکان شهروکشورمون رو میتونندتغییربدن ...

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت...

asan (10)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

ساعت طرفای یازده ونیم شب بودکه رگ هنرمندزنانه، وجودم  گل کردوتصمیم گرفتم شیرعسل درست کنم وقتی که باشعله خیلی کم اروم اروم شیروعسل رو هم میزدم به فرداش فکرمیکردم به اینکه بازارچه امسال چطورمیشه ؟ همون فکرای این چندوقته ...بعدفکرکردم خب منکه کاره ای نیستم فقط دارم یه کاری روفرهنگ سازی میکنم نهایتش هم بدبشه چیزی که ازم کم نمیشه نهایتش خستگی استرس وکارچندروزه توتنم میمونه بعدشم میره تا سال دیگه هم کی مرده وکی زنده ...

این شیروعسل روهی هم میزدم واصلا شکل وفرمش تغییرنمیکردملاقه روازاین دست به اون دست دادم بازم فکرکردم چندنفرقراره غذا درست کنند ؟! یعنی امسال غذای کی بیشترفروش میره ؟! بعدفکرکردم هرچی غذا که فروش نرفت برم بدم یه مدرسه شبانه روزی برای دانش اموزان خوابگاهی که شنیدم اوضاع غذایی خیلی بدی دارند حالا تعدادانش اموزای دوسه مدرسه که میشناختم توذهنم حساب میکردم واینکه چه غذاهایی امکان داره فروش نره ومیشه به اون مدارس داد...

اینبارکمرراست کردم این پا اون پاکردم وهمینجورکه هم میزدم فکر کردم خب یعنی کیا میان ؟ اینهمه ادم گفتن میان یعنی همشون میان ؟ یعنی فردا که یکی ازفروشنده های سالای قبل گفته نمیاد اونم بدون دلیل قانع کننده ای ؛ خودمون ازپس کاربرمیایم ؟ بخودم گفتم اینکه چیزی نیست ناسلامتی خودم شغل ازادی هستم  نتونم فروشندگی کنم پس هیجی ...

بعدفکرکردم یعنی امسالم بازم بایدسئوالهای تکراری جواب بدیم ؟ هی بگیم بازارچه فروش غذاست برای معلولین قطع نخاعی ..صلواتی نیست ..نفس کاربفکرمعلولین بودنه نه خوردن وسیرشدن ...بعدبرا هزاردوهزارتومن چک چونه بزنیم ...وای این توضیح دادنش خیلی سخته ...یعنی حالا امسال فروشمون چقدمیشه ؟ اصلا پول اولیه هرکس که موادغذایی خریده وغذا درست کرده درمیاد ؟ 

اگه مسئولین کمک کنند چی میشه ؟ یعنی میشه امسال استقبال زیادتربشه فرداشب خیالم راحت بشه که کارمون درست بوده یعنی جواب تموم اون ادمایی که تیکه ومتلک بارم کردندرو بااستقبال خوب مردم بدم ؟ (خبیث هم خودتونید خب هرادمی رگ فلزخرابی داره والا)  همینجورهم میزدم وفکرمیکردم یعنی افکارمختلف توذهنم هی رژه میرفتن ...

فکرکردم چندنفرازدوستان وبلاگی کمک کردند ؟ جایزه بچه های معلول مسابقه نقاشی وانشارو چی بگیرم ؟ غذاهارو ازهمون هزارتومن قیمت گذاری کنیم  ؟ دیدم فکرها زیادن ومن دارم خسته ترمیشم  هم زدم صلوات فرستادم ویکی یکی دوستان وبلاگی وغیروبلاگی که میدونستم مشکل دارند رویادکردم وهم زدم ( نخند میدونم اش نذری نبودولی مهم اون نیت کارهست)..وهی هم زدم ..دیدم شیرتغییررنگ دادکره روکه انداختم کش اومد ویه مقدارکه هم زدم قوام اومد گازروخاموش کردم  ویذره چشیدم محشربود وقتی که گوشی رو نگاه کردم ساعت یک ربع شب بود تازه فهمیدم چرا اینقدرخسته شدم ولی می ارزید به همه خستگیش شیرعسل فوق العاده ای شد...

وبازارچه باوجوداینکه دیروزعصربود هنوزخستگیش توتنم هست ولی حس میکنم که به همه خستگی هاش می ارزید امسال سومین بازارچه خیریه غذا باهمون عنوان لقمه های مهربانی بودکه خداروصدهزارمرتبه شکربهترازپارسال برگزارشد وخدارو شکرامسال نه تنهامن بلکه بقیه عزیزانی که همراهم بودند دراینکارمتوجه شدند فرهنگ سازی یک کارخوب داره جون میگیره ...استقبال خوب بود گرچه بازم خیلی ها ابرازکردندیادشون رفته بود یاخبرنداشتن یاکارداشتن یافکرمیکردنددوسه روزادامه داره و...ولی باهمه این موارد امسال خودم راضی بودم بقیه عزیزان هرسال راضی بودندولی خب نگاه من کمی متفاوت ترهست وامسال درک این موضوع که وقتی پای باوری بایستی که خدا پشت وپناهت باشه اون باور به یقین تبدیل میشه وحسی خوب ازیک شادی عمیق داره ...

امسال طعم بازارچه برام طعم همون شیرعسلی روداشت که باخستگی درست کردم یک مزه عالی شبیه شیرعسل اماده ولی بااین تفاوت که درشیرعسل اماده حس خوب مهربونی نیست ولی شیرعسل دست سازخودم طعم مهربانی ومزه شیرین لبخندپس ازسختی داشت ...

اینکه خودم راضی وخوشحالم که بازارچه خوب برگزارشدیک طرف واینکه دراین خوب برگزارشدن عزیزانی بودند وهستندکنارم که درتمام این سه سال همراهم بودندچه درغذادرست کردن وچه درخریدن ومشتری هرساله بودن بازارچه..واین یعنی پایه های یک کارخوب رومحکم فرهنگ سازی کردند، من برای این عزیزان نمیتونم چیزی بگم جزاینکه مطمئنم خدای مهربونمون همیشه ودرهمه حال حس های خوب نصیبتون میکنه چراکه کاربرای رضای خدا کردن اونهم  ترویج مهربانی که صفت خداوندهست هیجوقت بی اجرپاداش نمی مونه ...

ومطمئنم همه دوستانی که امسال چه درتهیه غذاهای بازارچه وچه درخریدن اونها بانیت پاک اومدن جلو وکمک وهمراهی کردند مثل من یه حس خوب روحس میکنندودارند ...دوستانی که مریض بودند ولی بهترین غذارو برای بازارچه تهیه کردند دوست عزیزی که بیماربودندولی بازبیادبازارچه بودندوکمک کردند درپیش روی  همه این عزیزان سرخم میکنم وازخدابراشون بهترین هارومیخوام ..

منوی بازارچه امسال شامل بزقرمه (نوعی غذا باگوشت ،سیرو کشک هست ) دونوع .اش کشک .شیرکاکائو. شله زرد .ژله .کیک خانگی دونوع .شیرینی خانگی. نان روغنی. سمبوسه دونوع .پیراشکی گوشت ...خرماباپودرنارگیل وکیک یزدی ....تمام هزینه های نقدی وغیرنقدی مجموع 50میلیون ریال شد ..

عکس های بازارچه رو میتونیددرکانال تلگرامی وبلاگم به ادرس ( telegram.me/qapdarya ) ببینید وبازازهمه همه همه ی دوستان کمک کننده ممنونم ...البته حاشیه هایی هم داشت ولی زیاد مهم نیستن همیشه درهرکاری توهرجای این  مملکت ادمهایی پیدامیشن که سازمخالف بزنندیاتیکه بپرونندولی مهم اینه که مابرای گسترش زنجیره های مهربانی خسته نشیم (حتی اگه خودمون ادمهای خبیثی باشیم )

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت..


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372278_103.jpg

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۵
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

ما ایرونی ها وقتی میخوایم کاری روشروع کنیم اول واکنش های منفی بیشترهست تا مثبت ..ولی وقتی اون کار به سرانجامی برسه همون ادمهایی که واکنش منفی داشتن اینباربا تشویق میان جلو وانگارنه انگارکه همون ادمهایی بودن که چندوقت قبلش موج منفی میفرستادن همش ایه یاس میخوندند....

مثالی با دیوارمهربانی بهتون بگم وقتی که طرح دیوارمهربونی روخواستم اجرا کنم باچندنفرکه مطرح کردم خندیدند گفتن اینجا نمیشه معتادا همون شب اول همه چیز رومیبرند والبته وقتی که دلیل این باشه که معتادهم یک نیازمنده این حرف باعث نشد که انگیزه ام ازبین بره ..اعتراف میکنم که همون شب اول طنابی که برای اویزون کردن لباسها خریده بودم ونصب  کرده بودیم دزدیدن؛ وپارچه نوشته نیازداری بردار ونیازنداری بزار، روهم بردند ولی خب ما ادمهای چاخالو معمولا گردن کلفتی داریم که زودتسلیم نمیشیم  و دوباره طنابی وصل شد وهمون ادمهایی که به تمسخر نگاه میکردند تواین دوسه ماهه بارها وبارها ابرازخشنودی کردند وازاین دیوارمهربانی تعریف وتمجید کردند (حالا ماجراهای دیوارمهربانی یه روزدیگه براتون مینویسم )...

و بودن دیوارمهربونی باعث شد برخی های دیگه بفکر دیوارمهربونی محله وروستای خودشون باشندواما پارسال همین موقع هابودحالا چندروزبالاتروپایین تر؛ اومدم نوشتم وغرزدم از اینکه خستگی بازارچه به تنم مونده چراکه برخی ها که اومدن بازارچه نگاهشون پرازطعنه ومسخره ومتلک بوداونم قشر تجصیلکرده؛ که کلی اذیت شدم وابایی ندارم بگم که کلی هم اشک ریختم که چرا برخی تحصیلات دارند پز روشنفکری دارند ولی شعورندارند ...ولی گذر زمان همه اینها روازیادم برد وامسال باز دنبال راه اندازی بازارچه بودم بازارچه لقمه های مهربانی  یکماه تبلیغش رو شروع کردم  وفردا میخوایم بازارچه فروش غذا روبرگزارکنیم ..

بااینکه سومین سال برگزاری بازارچه هست ولی استرس دارم که فردا بازارچه فروشش خوب میشه ؟ استقبال خوب میشه ؟ ومهمترازهمه فرهنگی که برای گسترش مهربانی داریم ترویج میدیم چقد توذهن مردم جاگیر میشه وادامه پیدا میکنه درحقیقت حلقه های زنجیره مهربانی بیشتر میشه یا نه ؟ ...

خب این چندوقته هنوز بازارچه شروع نشده موج منفی ازبرخی ها زیاددریافت کردم والبته که منم پوست کلفت عادت کردم نهایت نهایتش هم ریختن چندقطره اشکه؛ اونم توخلوتی خودم یا جلو مامانم اینا، ولی نهایت ارزومه که روزی برسه این نگاهها و حرفهای مردم تغییر کنه گرچه هریک ازخودمون هم  جزوی ازهمین ادمها هستیم ... حالا فردا بازارچه براه میافته ومیدونم که هرجورشده همه غذاهایی که دوستان وعزیزان زحمت کشیدن واوردن بفروش میرسه ..خوب یا بد بازارچه هم فردا شب این موقع اگه حس وحال داشته باشم براتون نوشتم که تموم شد وال بل...

برای امشب خیلی حرف توذهنم بود بنویسم ازحرفایی که این هفته شنیدم وسختی های بازارچه ولی راستش پشیمون شدم خب منکه حرفا ومتلک ها روشنیدم متهم به ریاکاری وظاهر سازی شدم چرادیگه اعصاب شماخردبشه بقول اون فیلم  دیشبی که دیدم همه چیز میگذره وامن وامون میشه بی خیالش ....واما فردا بازارچه امون برگزارمیشه نمیدونم استقبال چقد میشه که امیدوارم با اومدن گروه موسیقی که قولش رو دادند استقبال زیادبشه وزودی همه غذاها فروش بره وصدالبته فروش غذاها ولبخندیه معلول قطع نخاعی همه خستگی ها روازتن بیرون میکنه .....اینکه فردا چی میشه وچطورمیشه نمیدونم ولی میدونم بااینکه استرس کارفردا رودارم  (گرجه عمرا به رو خودم نمیارم ) ولی میدونم  که توهمه این لحظه ها همراهی خدارودارم چراکه فقط خود اون میدونه هرکاری میکنم  برای انسانیت هست نه چیزدیگری .....

برخی ها گفتن چرا قطع نخاعی ها ؟چرا نمیگی معلولین ..والا همه معلولین قابل احترام وقابل حمایت هستند ولی بدترین نوع معلولیت بنظرم قطع نخاع بودن هست اینکه همه روزهاوماهها هم اغوش رختخواب باشی بطوری که توان تکون دادن سرخودت هم نباشی خدا نصیب کسی نکنه وامیدوارم همه ماها بتونیم اینجورمعلولین رو درک کنیم وبفکرشون باشیم ...معلولیت سخته ولی وقتی پشتوانه ودست همراهی باشه معلولین ما میتونند فراتر ازمعلولیت خودشون رونشون بدن ...حالا بعد بازارچه روزیک شنبه مسابقه ویلچررانی معلولین داریم که مسابقه ای برای احترام وارزش گذاشتن به معلولین هست ..

درگوشی 1: فردا همه همشهری ها بیاید خرید کنید والا خودمم شرکت دارم دوروزه دارم شیرینی درست میکنم دست روم نمونده حتمن بیاید بخرید خوووووو دعاکنید خوب برگزاربشه نه برای رفع خستگی ام بلکه برای لبخندمعلولین قطع نخاعی که خوشحالندازاینکه مهربانی هست

درگوشی2: من خودمونی مینویسم برا خودمه ..دلیلی نداره برخی زود پسرخاله یا دخترخاله بشن کامنت بذارن وبگن چاخالوجون چطوری ...والا اینجورادما خودشیرین زدن میخوان والااااااااااااا

درگوشی 3: دریای کویر تلگرامی شد این وبلاگ رومیتونیدتوتلگرام هم بخونید( telegram.me/qapdarya )البته اونجا علاوه برپست های وبلاگ عکس دار هست ودارای نوشته های کوتاه ...ضمن اینکه دوستان لطف کنندبرن تووبلاگ وسه نقاشی برترروانتخاب کنند

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت...


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370351_461.jpg

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۴۹
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

اول

درکناردیوار  اتاق گلی  دختر بس، نشسته ام ..منتظرم تا بچه ها بیان وبرم ....هوا سرده  ...دختربس اصرار داره برم تو اتاق... ..فرقی بحالم نمیکنه جدا ازاونکه داخل اتاق شلوغ هست ..بیرون منتظر موندم ...چندتا بچه ،دختر و پسر از5ساله تا 9-8ساله میان بطرفم ...توچرا اینجا نشستی ؟....... منتظر دوستام هستم بیان دنبالم ........تو مال کجایی ؟........یه جایی ......(.با کودکان حرف بزنی باید کودک شوی) ...پس به زبان خودشون باهاشون همکلام میشم ....یه دخترک اولی میگم :

بابات چکاره است ؟ ..باباش معتاده ......دخترک برمیگرده و به دختربچه ای که زودتر جواب داده میگه : کثافت بابای خودت هم معتاده ....دخترک اولی میگه : کثافت خودتی بابای من کم معتاده .....دخترک دومی با خشم میگه :بابای من کمتر معتاده .میگم : دعوا نکنید ...

و رو به دخترک اولی میگم : بابات کم معتاده یعنی چی ؟ معتادنیست !...دخترک میگه : بابای من کم میکشه .نگاش میکنم یعنی که منتظرم بیشتر حرف بزنی ..دخترک دوتا انگشت اشاره اش رو میاره نزدیک هم ومیگه :بابای من اینقدر کم میکشه ...دختربچه دومی میگه : بابای من کمتر میکشه واونم یه اندازه فرضی کمتراز اولی رو با انگشتاش ترسیم میکنه ...

دخترک اولی که می بینه اندازه این کوچکتره بازهم با انگشتاش اندازه کوچکتری رو ترسیم میکنه ....واین بحث کودکانه بر سر اندازه کشیدن مواد مخدر پدرانشون ادامه پیدا میکنه تا بحث رو عوض میکنم .........

دوم

دختراومده بود میخواست نامه ای برای رهبر ارسال کنه ...میگفت برای رهبر بنویسم  که چرا اینهمه فقیر هستند چرا 4ساله با مدرک لیسانس علوم تربیتی توخونه نشسته ..چرا پدر70ساله اش هنوز کار میکنه چرا مادرش هنوز به  مشهد نرفته ...چرا نتونسته حتی یک وام 2میلیونی بگیره ...چرا پارتی نداره ...چرا تو تابستون تا هوای 60-50درجه ؛ ظهرها با پنکه سقفی سر کردن و شبا تو حیاط خوابیدن ....چرا رهبر اونها رو نمی بینه .....مگه رهبر اونا نیست ؟ چرا نمی بینه ....گناه شون  چیه؟....

سوم

مرد ازاین ریس های تازه بدوران رسیده است ...با وجود اینکه بارها وبارها براش مشکل پیش اومده و تونستم کارش رو درست کنم ولی هروقت که به دفتر میاد انگار که به غاصبی نگاه میکنه .....

یه دفعه ازش پرسیدم چرا طلبکارانه برخورد میکنید ؟ گفت : شما باید بری کاسه بشقاب بشوری ..اینجا کارمیکنی چی؟! ..جای یه مرد رو گرفتی ......گفتم : اگه یه مرد توانایی وعرضه من رو داشته باشه میتونه همین کار رو شروع کنه ...

وسط حرفم پرید وگفت : شما ضعیفه ها جاتون تو خونه است شما رو چه به کار کردن .....هیجوقت نمیذاره حرفم رو بهش بزنم ..حتی سعی کردم حواله اش کنم بره جای  دیگه ای کارش رو انجام بده  ..ولی چون از طرفی ریس هست وازطرفی دیگه قدرت دارن نمیره وهمیشه خدا که میاد نیشی بابت زن بودن میزنه .....

(17بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت...


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370350_617.jpg


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

چندی پیش اعلام کردند که تانیمه بهمن ماه هرکسی کارت ملی نداشته باشه یارانه اون قطع  میشه وتا کارت ملی خودش روگرفت یارانه اون پرداخت میشه خب اینجورمواقع شایعه های مختلفی پخش میشه ازجمله اینکه هرکی کار ملی اش تاریخش هم گذشته باشه یا نداشته باشه یارانه اون قطع میشه درصورتی که این طرح فقط شامل افراد18سال به بالا میشه که اصلن کارت ملی ندارن بلطبع ارباب رجوع فراوان دراین مورد داریم حالا ثبت نام کارت ملی بدین صورته که بعدازثبت نام تعیین روز میکنیم که فرد ثبت نام شده کی بره ثبت احوال برای انجام دادن بقیه کارها وتحویل مدارک ...حالاتو شهرما ظرفیت نوبت دهی ثبت احوال پرشده وفعلا نوبت نمیشه گرفت فقط میشه همون مرحله اول ثبت نام روانجام داد..حالا این دوهفته بشدت دراین باره ازمون سئوال میشه ...

1.نه نفر داخل دفتربودن نفراول میگم کارت چیه میگه کارت ملی ام تاریخش گذشته توضیح میدم فعلا نوبت دهی نیست مشکلی نداره سال دیگه بیان برا ثبت نام بهتره ..میره نفردوم یه همراهی داره اونم همین سئوال بازم همون جوابها ..نفرسوم هم همراهی داره دوتاباهاش هستن اون هم همین سئوال وجواب ....نفربعدی باخنده میگه به منم بگو منم کارت ملی ام تاریخش گذشته ...بازم همون سئوال جواب تکراری ..نفر چهارم هم بازم همون سئوال روداره ...میگم چن بارتوضیح دادم مگه نشنیدی  گفت به اونا گفتی به من که نگفتی ؟!....تا نفر اخر  به چندسئوال تکراری جواب تکراری رودادم یعنی فقط حرف زدم ..یعنی چاره دیگه ای نداشتم ........

2- پسره جوون خوشتیپ اومده با نازمیگه اومدم کارت ملی ثبت نام کنم بالای بیست سالش هست میگم یه ثبت نام موقت میتونی بشی نوبت دهی می افته برا سال دیگه ظرفیت نوبت دهی پرهست ..پسره با ناز موهاش رو با دست میبره بالا ومیگه نگووووووو من چیکارکنم کارت ملی رو نیازفوری دارم .میگم خب باید زودتراقدام میکردید ...باهمون ناز میگه اسمون زمین وکائنات همه دست به دست هم دادند تا من ثبت نام نکنم .... بلافاصله گفتم الانم  اسمون زمین وکائنات دست بدست هم دادن نوبتت بیفته برا سال دیگه ....

3-(یه توضیح بدم اول؛ برا افرادمتاهل ثبت نام کارت ملی بایدمشخصات همسرتاریخ عقدروواردکنیم  البته تازگی گفتن اجبار  نیست) پیرمردبا دخترش اومده کارت ملی نداره متولد 1308هست بعد توشناسنامه اش اسم بچه هاش هست ولی اسم همسر وتاریخ عقد نیست میگم تاریخ عقد میخواد اینکه نداره ...دخترش میگه مادرمون مرده اون زمان قدیم که محضری نبودن قباله ازدواج ها رویه کاغذ مینوشتن ..پیرمردمیگه چی میخواد تا دختره به پدرش توضیح بده گوشی روبرمیدارم زنگ میزنم به ریس ثبت احوال چاره بپرسم ...پیرمردکه ماجرا روفهمید به دخترش گفت بریم «خیری» رو عقد کنیم تاریخ عقد میزنند توشناسنامه ام ...دخترش میگه نمیخواد صبرکن داره زنگ میزنه پیرمرددوباره گفت نه بریم «خیری» رو  عقد کنیم ..دخترش گفت «خیری» تورونمیگیره اون جوونه ...پیرمردبا غیظ گفت غلط کرده منو نمیگیره چهل سالشه شوهرگیرش نمیاد ازخداش هم باشه منو بگیره ...حالا منم باتلفن حرف میزنم بزورخنده ام روکنترل میکنم بعدازخداحافظی ازریس؛ میگم پدرجون نمیخواد تاریخ عقد ...پیرمرد اخم هاش روتوهم برد وگفت کی گفت تو زنگ بزنی ........

4- پیرمرده اومده میگه کارت ملی هوشیار میخوام (کارت ملی هوشمند) میگم فعلا نوبت نیست برا سال دیگه ..حالا ول کن نیست هی سئوال میکنه هی سئوال میکنه اززمین وزمان هم سئوال میپرسه نمیذاره کارم روانجام بدم نه من نه همکاری...بعد یه بیس دقه نگاهی به بیرون میکنه و ازروصندلی بلندمیشه باخنده ای زیرکانه میگه خودم میدونستم کارت ملی سال دیگه بایدبیام منتظربودم بیان دنبالم گفتم بیام اینجابشیم ازشمابپرسم و وقتم بگذره ....حالا کارت ملی اش همون لحظه اول داددست من رومیزم بود برداشتم بدم بهش که  نگاه کارت کردم وگفتم کارت شماست؟ گفت اره بده برم  بیرون منتظرم هستن ..دوباره نگاه کارت کردم مشخصاتش روخوندم گفت اره منم بده ..گفتم ولی عکسش شما نیستید مطمئنید مال شماس گفت اره مال منه بده ..همکاری روصدا کردم وگفتم ببین مشخصاتش درسته ولی عکسه مال این نیست ...همکاری اومد نگاهی انداخت بکارت وگفت تشابه اسمی پیدا میشه ولی عکسش مال این نیست ...پیرمرده گفت نه مال منه  عکس چن سال پیشمه جوونتربودم ..گفتم نه نیست ..همکاری گفت اره شبیه تونیست ...(محکم وجدی میگفتیم ) ییرمرد گفت مال منه خودم دادم دست خانوم ..گفتم درسته ولی عکسش شبیه شما نیست مطمئنید مال شماست ؟ همکاری هم گفت مطمئنی مال خودته ؟ ..پیرمرده گیج شد ..مرددنگاهمون کرد ..کارت روبدستش دادم خیره به عکس روی کارت ملی نگاه کردوگفت راست میگید شبیه من نیست یعنی ازهمون روزاول اشتباه شده ؟!...مال منه ؟! مردد بود زدیم زیرخنده گفتم همون اول میدونستیم مال شماست گفتیم  شوخی کنیم یکم بخندیم ...پیرمرده نگاهمون کرد حرصش رو قورت دادوگفت همسایه گله نکن پندش کن ( همسایه روگلایه نکن ولی مثل خودش عمل کن )

5- تودفتر یه نوشته زدیم که تا پونصدتومن خردنداری بخند واگه بیشترنداری الان بخندبعدا پول روبیار...پسره اومده ثبت نام کارت ملی انجام دادم بعد خردنداشت نه اون نه من..گفتم اشکال نداره دفعه اومدی بیار...بعدهی دهنش روبرا من بازبسته میکنه شکلک درمیاره میگم چیزی میخواید دوباره دهنش روبازترمیکنه میگم چی؟ اینبارسعی میکنه همزمان که دهنش روبازمیکنه یه نیشخندهم بزنه میگم اقاچی میخواید بگیدخب ..میگه میخوام اندازه دوتومن لبخندبزنم تا دفعه بعدپول میارم ...خنده ام میگیره من وخانم دیگه ای که تودفترهست میزنیم زیرخنده ..پسره انگارتازه متوجه شده باشه چه گافی داده بااون  شکلک دراوردنش جای خندیدن ..خودش ریسه میره ازخنده وازخجالت قرمزمیشه ...میگم برو بنده خدا تا باخنده ات منو مجبورنکردی چیزی بزارم کف دستت برو...

(17بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت...

 

عکس نوشته تنها و غمگین (10)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۶
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

دختر پشت کنکوری ومعلول هست   ..درسته که معلوله وپاش رودنبال خودش میکشه ولی همیشه خدا که میبینمش خنده ای رولباهاش هست  بهش میگم دختر نیشت روببند زشته دختر نیشش همش بازباشه  بدترمیزنه زیرخنده ومیگه اگه نخندم که میمیرم ....بامزه حرف میزنه وبقولی خنده خنده میاره ..مردمسنی هم توی دفتربود به دخترگفتم بشینه تا بعدازکارمردکاراون روانجام بدم ...

دختری واردشد که بی حجاب با ارایش تمام ولباس ناجور..تومحیط کوچیک شهرستانی ما هنوز فرهنگ بی حجابی جا نیفتاده گرچه مردم دارند عادت میکنند به دیدن بی حجابی ولی هنوز هضمش برای خیلی ها مخصوصا افرادپیرومسن سخته ...حالا این دخترمعلول که اتفاقا خودش حجاب کاملی هم داره بعدازرفتن دختربی حجاب گفت اینا چطور میتونند اینجوری  ازخونه بیان بیرون ؟..خودش ادامه دادمن اصلا روم نمیشه ،بهم گفت تو روت میشه اینجوری بگردی ؟( بیای بیرون )

گفتم حجاب هرکس دست خودشه هرکسی هم اخلاق خاص خودش روداره خب یکی اینجوری بزرگ شده براش مهم نیست ولی من وشمایی که حجاب برامون تعریف خودش روازبچگی داشته نمیتونیم بااین سروضع ازخونه بیرون بیایم ...

دخترگفت میدونی اصلا مملکت خودمون اسلامی نیست مقصره همین دولته که بی حجاب ها روجمع نمیکنه گفتم کی گفته جمع نمیکنه اتفاقا مبارزه با حجابی داریم گشت ارشاد که میگن بیشتربخاطرهمین چیزاست ..گفت نه اگه راست میگن بایداول جلو بازیگران روبگیرند یه هنرپیشه باحجاب من ندیدم همشون بی حجاب ..

خندیدم وگفتم خب اونا افراد مشهورهستند واتفاقا ادمهایی که مشهور میشن مخصوصا تو رشته های هنری؛ میخوان خودشون روشکل هنرمندان غربی دربیارندازاوناتقلید کنند ولی خب قبول دارم که  هنرپیشه های ایرانی تو ارایش وحجاب بی جنبه بازی درمیارن ..

گفت خیلی ناجورند حتی اون پیرزن هاشون هم بی حجابن ..اون پیرزنه هست تو فیلم ....بازی کرد عکسش تواینترنت بودچقد بیحجاب بود پیره ..فکرنمیکنه چندوقت دیگه می میره ولی هنوز بی حجابه ....گفتم اصلا توچیکاربه کاراونا داری ..گفت خب زورم میاد مقصراصلی بی حجابی اینا هستن جلوهنرپیشه هارو بگیرند بقیه هم یادمیگیرند که باحجاب باشند ..من معلولم .چادر پوشیدن سختمه ولی باحجابم ...بعدسری تکون دادوگفت اینا بمیرن میرن جهنم ...

گفتم توازکجا میدونی مگه توکفیل ، وکیل خدایی که تعیین میکنی کی بره جهنم کی بهشت ..گفت  برو توهم ...خداخودش گفته بی حجاب ها میرن جهنم . دراین بین مردمسن  هم بحرف دراومدوگفت تواتیش جهنم میسوزن ..اتیش جهنم پدرشون رودرمیاره ...گفتم اوووووووه طوری ازجهنم حرف میزنه انگار روزی چند مرتبه بار گازوئیل جهنم رومیبره ...مردباخنده گفت راست میگم  توسوادداری قران بخون متوجه میشی ....

گفتم درسته ولی مابه کارمردم چیکارداریم اونا دوست دارن بی حجاب باشند یه عده دیگه هم دوست دارن باحجاب باشند دست من وشما نیست ماروکه توقبراونانمیذارن ...همینجورکه حرف میزدم  تلگرام سیستم با یه خبر اومد بالا ...سید حسن خمینی صلاحیتش احراز نشد ....خنده رولبم ماسید گرچه حرف رد صلاحیتش بود ولی فکرنمیکردم ایشون رودیگه ردکنند...

حالا دخترومردحرف میزدند دخترگفت خب من میگم چرا به اینا گیر نمیدن ..گشت ارشاد چرا هنرپیشه های بی حجاب رونمیگیره ؟همینجورکه چشمم به صفحه مانیتوربود نفس عمیقی کشیدم وگفتم برا اینکه تواین مملکت همه چیز انتخابی شده  ازهرکسی خوششون میاد هواش رودارن وازهرکسی که خوششون نمیاد حذفش میکنندشایدم حق باشما باشه ماروتوقبردیگران بذارن ...

حرف زیاده درموردرد صلاحیت های فله ای ...درمورد بلندی اسم ایران که بعدازبرجام داره دوباره تودنیا زمزمه میشه درمورد کوردلهایی که درون جامعه هستند وباتبرجهالت بجون ریشه این جامعه افتاده اند ولی مثل همیشه جرات نوشتنم نیست .خدابه ایرانمون رحم کنه ...

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت

 

 

عکس نوشته تنها و غمگین (4)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۴
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

تازه پا به دوران جوانی گذاشته ...اندیشه اش مثل هر دختر جوان دیگری ..شاد ودنیایی پراز رنگ های زندگی ..........منیژه بدون علت سکته مغزی کرده ...خبری که دهان به دهان میچرخه ..باورش برای همه سخته ...مهربانی و دوستی وسادگی دختر پیش چشم میاد .......

دخترک حالا گوشه اتاق گلی اشان با پدر ومادر پیر ومریض که هرروز کمر خمیده شان از رنج دخترشان بیشتر خمیده می شود  زندگی میکند ..زندگی که نه ...روزهایش را سپری میکند با نگاهی که هنوز برق امید دارن ..

با دستهایی که بی حرکتن ولی ناخن هایش را کوتاه نمیکند بلکه برسد روزی که بتواند لاک بزند و طنازی کند ...منیژه دلش میخواهد ناز کند ...شرم کند ..بخندد ..مادر شود ..

منیژه دلش میخواد بتواند پاهایش را تکان دهد ولی رفتن این روزها پول می خواهد ....میخواهد بتواند دستهایش را حنا بگذارد ...موهایش را شانه بزند ...حرف بزند ..راه برود ..بدود ...ولی پول ندارد ...

این روزها از تک پنچره اتاق گلی اشان نگاه به پرواز پرندگان دارد و ارزو دارد فقط برای یکبار دیگر معمولی باشد و زندگی کند .......

منیژه این روزها ارزوهایش را محدود میکند چرا که مستمری بهزیستی و کمیته امداد به جایی نمی رسد در عوض ارزو میکند که زمستان باران شدید نباشد چرا که سقف گلی اتاقشان چکه می کند و.....

 او نمی تواند حرکت حتی مگسی را از صورتش دور کند چه برسد به اینکه کاسه ای زیر قطرات اب از سقف بگذارد ......

منیژه لباس زیبا نمی خواهد ........طلا و جواهر نمی خواهد ....ادکلن وعروسک نمیخواهد ...مرغ وبرنج نمیخواهد ..ارزویش این است بتواند راه برود حتی چند قدم .........دلش میخواهد بتواند بوسیله تجهیزات پزشکی  فعالیتی داشته باشد حداقل ساده ترین کارهایش را خود انجام دهد حتی کند واهسته ..

این روزها منیژه با وجود از کارافتادگی اندامش هنوز امید دارد بتواند راه رود .... وشایدبتواند قدمی بردارد اگر پول داشت  .اگر پول داشت ....اگر کسی بفکر این چنین فرشته های مظلوم وبیصدایی میشد.......شاید منیژه روزگار بهتری داشت ..وسقف ارزوهایش را کوتاه نمیکرد ....

(دلم میخواست اینقدرجرات داشتم از مدیرانی مینوشتم که پول وسرمابه دولت رو ارث پدری خودشون میدونند وام دادنشون به افراددرجه یک خودشونه به همسر،خواهرخودشونه ..دلم میخواست امثال منیژه تواین کشورنبودندچراکه تواین کشورادمهای سالمش حرمتی ندارند چه برسه به معلولش...دلم میخواست یه دست غیبی برسه همه اونایی که دستهای سبزی دارند ومیخوان کاری کنند برای این مملکت ولی دستاشون دربنده رو رها کنه ..دلم خیلی ارزوهارو میخوادنه برای خودم بلکه برای مردمی که حقشون این نیست ...حقشون این نیست که هرکس وناکسی بشه ومدیر وسرمایه ملت  ودولت رو ارث پدری خودش بدونه ...چه فایده میترسم از اونهایی که فله ای ادمهای خوب رو رد صلاحیت میکنند ووازپشت خنجر میزنند طوری میزنند که همون لحظه اول زجرکش مشی ....دلم گرفته ازمدیرانی.....)

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت...

 

عکس نوشته تنها و غمگین (7)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۵۵
دریا