دریای کویر

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

توجامعه ای زندگی می کنیم که خودش رو جزو برترین های دنیا میدونه و نماد مهربونی و صلح رو ادعا میکنه داره و. همواره از خشونت و بی معرفتی و بی انسانیتی غربی ها حرف میزنه ...شعارمون صلح ..ازادی ...ومردمداری هستش ..وتو جامعه ما .......

توجامعه ما .........

موسیقی !!! از درکه بیای تو و تلویزیون یا رادیو رو روشن کنی همش ترانه هایی توووپ میشنوی که جیگرت رو حال میده ..اصلا سخنرانی و حرف حدیث نداریم ها.......

اموزش !!! بااجازه برخی ها که  تواین سه سال نتونستن گند اون اموزش بد هشت ساله رو جمع کنند ...

تورم !!!همه چی ارزون  شده ..فقط شانس با اون بچه تهرونی هایی هستش که نزدیک کوچه خونه ریس جمهور سابق  مملکت هستند اخه اونجا همه چی گرونه  ............

یارانه !!! از رفاه مردم که نگو ....یارانه میدن که هرچی خرجش می کنیم بازم زیاد میاریم ... حالا از اونایی بگو که 3-4تا زن دارن و 15تا به بالا بچه ......کشور ها رو میخرن ولی باز  پول زیاد میارن ..........

دروغ!!!  اصلا تو این مملکت گل بلبل کسی دروغ نمیگه ..... اینقدا ادماش خوبن ..هاله نور میاد بالا سرمون ...بچه چندماهه زبون وا میکنه .....اینا همش یه معجزه است که تاسه سال پیش بود ولی الان ازاین معجزه ها نداریم ......همش توافق های واقعی ...کارهای جدی ..ایش ایش ..اصلن ازبس کارروجدی گرفتن وانجام میدن که معجزه دیگه اتفاق نمی افته ..

پول !!! اینقده پول نفت رو سه –چهارسال قبل ریختن تو سفره هامون ..که الان ؟ ...... اصغراقا بیا این پول نفت ما، مال شما .....نجون اکبراقا ...نمیخوایم ..ما خودمون رفتیم  انصرافمون رو اعلام کردیم .......

خشونت !!! تو زندان هامون  تلویزیون ال ای دار.. دی وی دی  و سینمای خونگی هست با اون تخت های از پر قو ......تازه شم خاویار هم میدن .......

انسانیت !!! اینقده انسان هستیم که وقتی یه تصادفی تو خیابون میبینیم ..مزاحمش نمیشیم راه مون رو میگیرم ومیرم تا حواسش رو جمع کنه دفعه بعد تصادف نکنه .... 

مردا!!! مردای جامعه ما اینقده خوبن ... همه خونواده دوست ..همه اهل دین ایمون ..همش دنبال اجرای دین هستند  دنبال 4 تا عقدی و چهل تا صیغه این ...کجای دنیا ایقده مردم یه مملکت بفکر نسوان هستند ...........

خانوما !!! اینقده صبورن که نگو ...توسری میخورن بیشتر کار میکنند ..فحش میشوند بیشتر درس می خونند ..زجر می کشند تا بقیه رو خوشبخت کنند ...کجای دنیا زنهاشون اینقده از جون گذشته هستند ...........

کار!!!  ما اینقدر فرصت شغلی داریم تو مملکتمون ..که همینجور داریم راه براه ..همون تنبل ها و بیسواد هامون هشت سال پیش رفتن  خارج کار کنن و چیزی یاد اون عقب مونده ها بدن .....تازه کلی هم متخصص اختلاس وسفسطه داریم...

شجاعت !!! اینقدر شجاع هستیم که توله خرس ها رو شکمشون رو سفره می کنیم ...گربه ها و خرها رو قصابی می کنیم ....

ادب !!! اینقدر با ادب هستیم که اصلا فحش نمیدیم  ...تو صف همدیگه رو هل نمیدیم ...وقتی دروغامون برملا شد معذرت خواهی میکنیم .....

تحصیلات !!! همش دکترا و مهندسی داریم ....بیسواد نداریم ....مدرک های تحصیلیمون از بالاترین دانشگاه دنیاست ..........

اینترنت!!! ..نمیشه حرفش رو زد ...اولیم اول ....فقط از بس فروتنیم ...میذاریم سرعت لاکپشت ..حلزون از  اینترنت ما بیشتر بشه ...........

درگوشی : پیرزنه اروم کنارمیزم اومدویواش گفت: اون زنه که اون روزدلتنگی میخوند بزار دلم گرفته ....نگاهش کردم یادم افتاد برخی ازپیرزن ها هم دل دارند وها/یده رودوست دارند ....

روز پدرهفته دیگه اس امیدواریم که بتونیم هوای پدران معلول رو داشته باشیم  به همون روال قدیمی دوستان هرکسی خواست دراین امر خیروخداپسندانه شرکت کنه میتونه ازطریق وبلاگم وتلگرام وبلاگ باهام درتماس باشه ...(  telegram.me/qapdarya)

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372278_103.jpg


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۴
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

وقتی این دهه هفتادی ها ودرحقیقت از67تی ها به بعد رومیبینم ..بخودم میگم اینا کجا ما کجا ...حالا چن ساله دیگه مطمئنا اونا به نسل های بعدی میگن واین رویه ادامه داره ...من تقریبا ازوفتی که پا به دبیرستان گذاشتم بنوعی وارد حیطه کار شدم ...تابستونا مربی بودم  (مربی هنری) ...واین یه حداقل دستمزدی رو برام داشت که  به مرور طعم استقلال به دهنم مزه کرد .. تابسون اینجا خیلی گرمه ...اونموقع ها یه دختر 17-18ساله بودم که سری پرشور داشتم تو افتاب گاها بالای 40-50درجه کلی پیاده میرفتم تا محل کارم ...استقلال رو دوس داشتم ودارم ..

بعدها کارم تغییر کرد ...وهمیشه توتموم سالها تمام سعی ام این بوده وهست که روپای خودم وایسم درسته مشکل انچنانی مالی هم نداشتیم  نسبت به خیلی ها اوضاعمون خوب بود .وشایدهم بشه گفت عالی ...ولی همیشه روپای خودم ایستادم وسعی کردم ازتوانمندی های خودم استفاده کنم ...وهیجوقت هم توکارم از شیوه عشوه زنانه استفاده نکردم ..

اینارونگفتم که ازخودم تعریف کنم .چراکه اکثریت همسن وسالام مثل من بودن..بلکه میخوام ازنسل جدید حرف بزنم ازدخترهایی وحتی پسرهایی که چیزی بعنوان اراده و تلاش تو وجودشون کمرنگه ...همه چیز رواماده میخوان ..بخودشون سختی نمیدن ...یخورده تلاش نمیکنن ...سطح توقعشون ازپدرومادرها بشدت بالاست ...دخترها که هنوز به بلوغ نرسیده زدن توکار عشوه وطنازی..والا حتی متاهل های سن وسال بالا وبعضا تحصیلکرده  هم درمقابلشون کم میاره ..

والا مامدرسه میرفتیم ایناهم مدرسه میرن ...اون زمان ما خبری از کلاس تقویتی ..وکتاب راهنما  واین جور چیزها نبود ولی درسمون رو میخوندیم ..ولی این دوره ..والا با اینهمه امکانات درس که نمیخونن هیجی از سرصدای راه رفتن مورچه روی فرش بعنوان برهم زننده افکارشون  شاکی هستن ......

توحرفاشون یه بایدی نهفته هست ..باید برای من فلان چیز روبخرید ..باید برم فلان جا ..باید اینکار روکنم ..و  .........من نمیدونم این نسل جدید با این سرکشی ها وبایدهاشون به کجا میخوان برسن.....یعنی دانشجو میبینم اطلاعات عمومی صفر....والا بخدا ..تحقیق استاد داده عملی هست خودش باس بره دنبالش اومده میگه بزن تو اینترنت پیدا کن.....میگم باس خودت کارکنی ..میگه کی حالش رو داره .....

والا ما دبیرستانی بودیم  پسر از 3کیلومتریمون رد میشد هزاربار سرخ وسفید میشیدم وفقط خدا خدا میکردیم اصلا به ما نگاه نکنه وبره ..وای اگه روزی خدای نکرده متلکی میشنیدیم ..دوپا داشتیم دوتای دیگه روازچایی حتی توهوا قرض میکردیم ودر میرفتیم ...ولی حالا ......دبیرستان دخترانه تعطیل شده بود دخترا همه مانتو اندامی ولی مثلا فرم .ویک رنگ ...ولی هرکدوم یه مدلی داده بودن تنها تشابه تو رنگ بود ...از جلو درب دفتر رد میشدن ..دوتا پسر اول دوم دبیرستانی میخواستن برن بیرون ازدفتر..

دخترا روکه دیدن ..یکیشون گفت وای بذاردخترا تموم بشن بعد بریم ..خندیدم وگفتم چی چی تموم بشن ..گفت مسخره میکنن ..گفتم جوابشون بدین ..اون یکی گفت اینا خیلی هستن ...زشته ..خدایش برام تعجب اوربود چن وقت بعدش که چن باری خودم دقت کردم خیلی راحت برخورد میکردند ...البته برخی ..( همیشه تو هرکاری خوب وبد هست )...جالب اینجاس مدرسه تعطیل  شده بود داشتم درب رومیبستم که بیام خونه ...دخترا ازتوپیاده رو میرفتن ..یکی محکم زد رو شونه ام وگفت ..چطوری تپل عزیز...

برگشتم دیدم دختره نیشش بازه ومیره ...حالا اصلا منم نمیشناختم کی بود یا اینکه یکیشون یه دفعه تودفتر نشسته بودم درب دفتربازبود سرک کشیدداخل دفتروگفت ...جیگرممممممممممم دوست دارم ....والا نه به اون سربه زیری ماها ..نه بشدت روی اینها ......

من یکی که جوونی ام دنبال استقلالم گشتم و اهدافم ..نفهمیدم چطور ازاین مرحله عبور کردم ..اینهمه سختی کشیدم تا الان به یه مثلا ثباتی رسیدم ..اینا که اهل کارنیستن وراحت طلبی رو پیشه کردن...اینا چطور میخوان جوونی رو بگذرونند خدا میدونه ..البته اینقد هم دانشگاههای محتلف ریخته تو بازار که عملا درس خوندن یه گزینه خنده داره ..تو این جامعه؛ ...هرکسی رو نگاه کنی الان مدرک دارشده بدون اینکه سوادی داشته باشه ......وبدترازهمه جامعه ای داریم که برمدار پول وپارتی میچرخه و........

درگوشی : پیرزن ها به ها/یده حسادت میکنند .....       (  telegram.me/qapdarya)

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

عکس نوشته تنها و غمگین (12)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۵۹
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

پیرزن اومد کنارم نشست  کاغذهاش روگرفتم دست من واون کنارهم بود پیرزن داشت حرف میزد ولی من چشمم به دست هامون بود ..این دستها  ..دیدن این دستها همیشه منو تو فکر میبره ..اینکه این ادمها هم روزی جوون بودن .....

دوتا دست که کنارهم هستن دستی پیروپرازچروک و زبر خسته ...کناردستی سفید تپل صاف ...اونوقت توذهنم میاد یعنی اینا هم جوون بودن مثل ما بودن ...؟ یعنی اون الان که دستای منو میبینه یادچی میافته جوونی خودش .......

این فکرها خیلی اوقات میادتوذهنم ....پیرزن متوجه شدکه حواسم رفته پی دستها ...دستش رو اورد کنار دستم ...چقدر تفاوت بود ...نگاش کردم نمیدونم من خجالت کشیدم از جوونی دستم یا اون از پیری دستش که هردو دستامون رو کشیدم کنار .......این وسط کاغذها بودن که پخش زمین شدن ...

دوباره همزمان خم شدیم وباز دستهامون بود که کاغذها رو جمع میکرد وباز تفاوت دستها .....خجالت میکشیدم ازاینکه دستهای من جوان هستند و پیرزن دستاش رو در پر چادرش پنهون کرد وبهم گفت :امون ازپیری ...امون ازپیری ...جوونی مون رفته ....

گفتم :جوونی همه میره ..مهم اینه که دلت جوون باشه ...گفت : ماجوون بودیم دلمون هم جوونی نکرد وقت ما هیجی نبودو... که پیرمردی پرید وسط حرفمون وگفت : مگه اینا که جوون هستن حالا خیلی جوونی میکنن ؟....

هرکسی چیزی گفت ولی توذهن من هنوز تصویر دستهاش بود ...به دست های ادمها زیاد نگاه میکنم ..دست هایی که میبینم خیلی هاشون زبر وخشن هستن وحس میکنم روح دارن وگرم هستن با ارامشی عمیق ......

برخلاف برخی از دستانی که صاف هستند کشیده و نرم لطیف با ناخن هایی مانیکور شده ..یادستان صاف وپهن وگوشتالود مردانه که نرم هستند و حس میکنم زیر این نرمی سردی خاصی نهفته است....

دستها قدرت خاصی دارن گاهی به ارامی دریا هستند و گاهی به سنگینی سرب ..گاهی ارام هستن و پرمهر...گاهی دستها میتونن مثل یه شونه باشند برای رفع دلتنگی ..گاهی نوازش یه دست میتونه ارامشی باشه بریک ذهن خسته .....

برای مادرازدست ها گفتم ودستان مادر ..هرچروک اون هزاران هزار حرف داشت وهرپینه انگشتش یک قصه ....گرمای دستان مادر رو دوس دارم .....من دستها رو دوس دارم ...حتی دستهای سیاه وزبر ..حتی دستهای خسته و پرچروک ...حس میکنم روح زندگی دراین دستان جاری هست

درگوشی : پیرمردها هم ها/یده دوست دارند ....(  telegram.me/qapdarya)

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370360_183.jpg


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۵۴
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

دیشب تا نماز صب بیداربودم ...وقتی که بیخوابی می افته به جون ادم ..چیزی توذهنش هی چرخ میخوره فکر وفکر فکرهست ...ازاینکه چی میخواست ..چی کرده وچی میخوادکنه و.........

توبیداری شبانه دیشب ..دوباره رادیو روان پریش های بی نفطه رو گوش کردم قسمت اولش مجری ازچیزی گفت که توجامعه ما کمه ..چیزی که بارها هم خودم اینجا گفتم وهم همه بنوع های متفاوت میگن اونم اینکه ما ملت غصه داری هستیم وشادی هامون کمه ......

مجری برنامه میگفت توهرفرصتی دنبال شادی باشید ودنبال خندیدن باشید ..اینکه بتونی توهرفرصتی توانایی خندیدن  رو داشته باشی مهمه ...راستش بخواید این جمله اش رو من خیلی وقت پیش بهش رسیدم ولی درتوان خودم نبوده ....

بذارید ازاول براتون بگم دوسه سال پیش بود با مریمی وفاطی پیش یه خونواده معلول بودیم ...مادرپیری با شوهرپیرش هردو بالای 70سال سن داشتن ...گذرزمان رد پاهای پرچین وچروکی رو دست صورت وتن بدنشون جا گذاشته بود...

یه دختر معلول داشتند که البته هنوزهم دارند پدرخونه فوت کرده مادرپیرودخترتقریبا رو به میانسالش باهم زندگی میکنن ..دختره سن بالا الان شاید نزدیکای 47-48سالش باشه ..این دخترمجردوعقب مونده ذهنی هست ...بعدمن یادمه اون روز من نت دفترم قطع بود ..مشکلات اساسی داشتم ...

بدهکاری...دعوا ومرافعه با یکی ازهمین ادمای بظاهرروشنفکرودرحقیقت الاغ ...ازاونایی که هرچی میگی منطق ودلیل رو قبول ندارندچرا که از طرف یه خانم ارائه میشه ...ایناکه خانمها فقط داخل محیط اشپزخونه قرارمیدن ..دیگه خودتون بگیرید ...

خلاصه اوضاع واحوال درب داغون بود ..بعداین دختر...وقتی که همه میگفتن وحرف اززندگی بودبهم گفت توچرا ناراحتی ؟ توباید بخندی ..گفتم کامپیوترم خرابه ...حوصله ندارم ..و...........گفت گشنه ای ؟ گفتم نه ...گفت خب ناراحت نباش بخند...ادم وقتی گشنه باشه نون نداشته باشه بخوره ناراحت میشه ...

گفتم یه چیزای دیگه ای هم هست که تونمیدونی ...گفت مگه من دیونه ام که ندونم ...کسی دعوات کرده ؟ کتکت زده ؟ جونت (بدنت) دردمیکنه ؟..گفتم نه ..اینا نیست ..گفت خب پس توهیجیت نیست الکی پز میدی ....

اون روزخندیدیم همه مابه حرفش...... ازنظرماها اون یه دخترشیرین عقل بود که نمیفهمید دردهایی که درانزوا روح رو میخورند یعنی چی ....ومدتها گذشت ..یه مدت که من بیشتر قاطی این جنس ازادمها شدم فهمیدم که نگرش هامون چقد متفاوته ...ونگاهامون چقدر فرق داره ...

من وامثال من زندگی رو سخت میگیریم ...زندگی پراز لحظه هایی هست برای شاد بودن ..برای خندیدن ..لذت بردن ...ولی ماهایی که این چیزا رو با همه ی  سلامت عفلیمون میدونیم  ومیدونیم که عمرمون هم در حال رفتن وتموم شدن هست بازهم به این لحظه های درگذر چنگ نمیزنیم ومنتظر روزهای بهتروبهترهستیم .......

حالا دیشب با گوش دادن به اون برنامه رادیویی بخودم گفتم واقعا چرا ما ایرونی ها حق خندیدن رو ازخودمون محروم میکنیم ..گاهی لازمه که بگیم گور اول واخر همه مشکلات این زندگی ...گاهی لازمه بزنیم به طبل بی عاری وبی خیالی ...

گاهی لازمه که خودمون رودرگیر قید وبندها ...سنت ها ورسوم فرهنگ نکنیم ...چن وقته دیگه مگه زنده ایم ؟..چن وقت دیگه تواین دنیا هستیم تاکی زندگی رو بخودمون سخت بگیریم ..فکر قسط ..وام ..بدهکاری ..وال بل باشیم ...والا بلا تواین جامعه واین مردم کسی به فکر کسی نیست...

لااقل خودمون بفکر خودمون باشیم ..بفکر خندیدن خودمون باشیم ...بفکر لحظه های زندگیمون باشیم همینه که شکم سیر به بالین میذاریم همینکه زیبایی های این دنیا وطبیعت رو میبینیم سعی کنیم شادباشیم وازاین شادی لذت ببریم ...قبل ازاینکه دیربشه .......(  telegram.me/qapdarya)

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

 

عکس نوشته تنها و غمگین (9)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۶
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

شروع سال نو درکشورهای دیگه پرازایده های خوب ، رفتارهای خوب ونگاههای متفاوت وخوب هست ولی درجامعه ما همیشه یک عده هستندکه پای ثابت مخالفت کردن ،دعوا کردن ،بحث کردن وبقولی نفرت ساز بودن هستند ..بذاریدبا یه مثال براتون شروع کنم ناصرتقوایی کارگردان وفیلسمازخوب کشورمون باهمسرش یک چالش راه انداختن چالش بوسه درابتدای سال نو ..

اگراین چالش درکشورهای دیگه بود بنوعی پیام اور مهربانی ودوستی بود ولی دراین سرزمین اریایی نمادی ازبی بندباری و بی عفتی قلمدادشده ..درتصویری که عکاس خوب کشورمان کورش جوان ازتقوایی وهمسرش گرفته این زن وشوهرکه ازقضا همسراقای تقوایی حجاب هم دارد لبهای هم را بوسیده اند ودرروزای اولی سال نو به اشتراک گذاشته اند ..وازوقت انتشاراین عکس موج منفی جامعه هرروز حرفی میزند و متهم میکند چراکه اینجا جامعه اسلامی هست واین یک رسوایی بزرگ بی بندباری هست ..

ما بچه که بودیم اولین چیزی که ازخدا توذهنمون جا انداختن این بود که خدا عالم وادم رو افریده ..خودش هم تنهای تنهاست ...نه بچه داره نه سرهمسر اصلا خدا ادم نیست خدا یه نوره ...توذهن  بچه ها این روحک کردن که خدا یه بهشت داره یه جهنم ..بهشتش همش چیزای خوب خوب داره...جهنمش ...چیزای بد بد ...

جهنم خدا رو برا ما پرنگترنشون دادن تا بهشتش ...بهمون گفتن دروغ بگی میری جهنم ..بری جهنم یه مارهای گنده وزشت هست که می خورنت ..زنده زنده تو اتیش جهنم میسوزوننت...سوختن ودردکشیدن وعذاب جهنم ازوقتی که رفتیم مدرسه وکتاب تعلیمات دینی رو داشتیم شروع شد تا حتی وقتی رفتیم دانشگاه ...

جهنمه همیشه بوده وهمیشه برامون یه تهدید بوده ..یه کابوس برای هربچه اون دوره وزمونه ..ترس ازمرگ ومردن یه طرف ترس از جهنم خدا یه طرف...چیزی که توذهنمون جاکردن جهنم وعذایهای جهنم بوده ...موهات بیرونه ..بیچاره بمیری اون دنیا با همین موها اویزونت میکنن توجهنم می سوزوننت....

استین کوتاه پوشیدی بیچاره توجهنم همین بدنت رو مارعقرب ها میخورن و تواتیش جهنم بیشتر این بدنت میسوزه ودردش صدها برابربیشتره ....وای با نامحرم حرف زدی ....میمیری توجهنم با همین زبون اویزونت میکنن ..

خدای مارو خدای بهشت وجهنمی معرفی کردند که بیشتر با جهنم  توذهنمون جا گرفته بود تا بهشت ...نسل الان رونبینید که برا خودشون گودزیلایی هستند برا همه ...ماها با کوچکترین خلافی ترس وتهدید ازجهنم رو مینداختن تو تنمون ..

حالا دیگه مربی قران ودینی وپرورشی اندمذهب رو فاکتورمیگیرم ..اخه برا ماروستایی ها این افراد خودشون ساده ومثل بقیه مردم بودن ..داشتن ابرو پاچه بزی ...پیراهن یقه بسته عادی بوده ..چون جو مذهبی بوده وسنتی ....توشهرهای بزرگتر برا اون دانش اموزا عذاب هایی بودن ازنوع خود دربون های جهنم ...

بقول دوستی اون دوره جوری خدارو نشونمون دادن که تودوران بچگی خدای خودمون رو رنگی نمی دیدیم ..یه خدا داشتیم که سیاه وسفید بود ...حالا گذرزمون بزرگترشده وخوندن ودیدن وفهمیدن های بیشتر دید مارو نسبت به خدا بیشتربازکرده خدای خودمون رو داریم بهتروزیباترمیبینم ....حالا می فهمیم که بهشت خدا پرنگترازجهنم خداست...

خدا رحمان ورحیم هست ..خدا ستارالعیوب هست ..خدا مهربون مهربون هاست ..بهشت وجهنم روهمه ادما توهمین دنیاهم دارند ...بهشت وجهنم هرادمی دست خودشه ...بهشتی بودن خیلی ساده است ...وخدا مردمش رو با کوچکترین بهونه میفرسته طرف بهشتش ....

اما چیزی که درون ذهن یه کودک نهادینه میشه تا مدتها هست واون نیش ماروعقرب ها جزیی ازذهن ما بچه ها شده که درمورد جهنم برامون گفتن وهرزگاهی توذهنمون یه تلنگر میخوره ...که بیچاره بمیری  بری جهنم ...ماروعقرب های گنده وزشت میان میخورنت ..نیشت میزنن ..رو زبونت رودستاتت اه اه ......واینجوره میشه که بخودت میگی ..کاش ازهمون اول اول بهمون میگفتن خدامون سفید هست ..و رنگی هم هست ..خدامون زیبا ومهربونه ........

وحالا این چندروزاول سال بااینهمه همه هجوم به یک عکس بخودم میگم کی میشه بادیدن یک عکس ترس ازجهنم وخدا یه عده رو اینجورتلخ نکنه که بدون فکر حرف بزنن وموج منفی بدن کاش بجای اینهمه ترس ازمذهب اندیشدن درست درمذهب روبهمون یادمیدادن وکاش همه ادمها با بزرگ شدنشون شعورشون هم بزرگ میشد وهزارها هزار ای کاش...

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت.... telegram.me/qapdarya   

عکس نوشته تنها و غمگین (7)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۰۵
دریا