دریای کویر

سلام 161..تصویری ازیه مهربونی بی انتها...

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ب.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

همه ماها  تویه سن خاصی به درکی متفاوت از پیرامون داریم ...درکی که باعث میشه خیلی از مسائل برامون بی اهمیت بشن وبدونیم که این دنیای جایی برای رلخوری وحرص خوردن و.نیست ...

پیرمرد ویلجر نوه اش روبزحمت هل داد داخل دفتر ...ردی از یه درد عمیق توچشمای پیرمردبود اینجورپیرمردها با چهره افتاب سوخته  ودستان پرپینه؛  هزارها حرف نگفته دارند ..همسرش که اونم زن پیری بود پشت سرش وارد شد هنوز نیومده شروع به دادوفریادکردکه:  معلول عقب افتاده فلج وکرلال داریم هیجکس دلش برا این یتیم بی زبون معلول نمیسوزه ...میخواستن کارت ملی برا معلول ثبت نام کنند ...پیرزن هی حرف زد غر زد ناله کرد وگاهی بادادوفریاد حرف میزد ...پیرمرداما ساکت بود با چشمهایی که غصه ای ابدی توشون نقش بسته بود ...

معلول بطبع همه معلول های اینجنینی با صدایی شبیه فریاد؛ حرف نمیزد بلکه جیغ میکشید ؛گردن کج شده اون و کف که ازدهنش بیرون میریخت دستان کج ومچاله شده اش با تن لاغرش روی ویلجر؛ خودش قصه غصه ها بود ...نمیدونم چرا خدا گاهی به برخی از ادمها اینهمه درد میده گرچه میدونم ادمهایی که اینجنین درد دارند صبری دارند فراترازتصورها؛  که هرکسی نداره ...

دوسه تا دختر جوون وارد دفترشدن ، جوان معلول با صدایی بلند جیغ کشید دخترها وای بلندی گفتن وخودشون روعقب کشیدن ..انگارکه موجودترسناکی رودیده باشند یه نفردیگه اومد اونم همین حالت رو نشون داد ...به دخترها تشر زدم چه خبره تون هست ؟ کاری نداره بنده خدا ..ازاین لوس بازی ها درنیارید ..با تحکم واخم که گفتم ساکت شدن ....

مشغول کاری بودم پیرزن غرغرمیکرد وتا ساکت میشد پیرمرد مجال می یافت دوسه کلمه ای حرف بزنه ..شلوغ بودهرکس چیزی میگفت یه لحظه ازپشت مانیتور  سربلند کردم چیزی بگم  که چشمم خورد به دختربچه 3-4ساله ای که توی دفتربود بیخیال ازهمه کنار ویلجر جوون ایستاده بود ووپشت دست جوون معلول رو نوازش میکرد ولحظه ای بعد تکه ای ادامسش رو گوشه لب جوون گذاشت ....

یه لحظه هایی یه صحنه هایی میبینم که بخودم میگم گاهی ادمهای بزرگ چقد کوچیک هستن وادمهای کوچیک چقد بزرگ ...اون نوازش واون صحنه شاید دودقه هم نشد ولی یکی ازبهترین تصویرهای بودکه دیدم ...نمیخوام درباره اش شرح وتوضیح بدم بلکه میخوام خودتون تصورش کنید ولذت این حس وصف نشدنی روخودتون مزه کنید ...بیخیال ترامپ وامریکا وبی کفایتی هایی که درجامعه وجهان میبینیم ...

درگوشی1: خوشحالم که بروبچ کاشون افتخاردادن اومدن شهرمون ...کلی خوشحال شدم وشدیم ...

درگوشی2:هوا سرد هست ادمهای نیازمند رو فراموش نکنیم ..مهم نیست چقد میتونیم کمک کنی کمک مادی باشه یامعنوی مهم اینه که ازته دل مهربانی رو درهرنوعی که میتونیم بخشش کنیم ...

درگوشی3 : چهارمین بازارجه غذا باعنوان لقمه های مهربانی 21بهمن عصر پنجشنبه به امید خدا برگزار میشه همه دوستانی که میخوان دراین امرخیر به نفع معلولین قطع نخاعی میتونند باهام تماس بگیرند ازطریق تلگرام .وبلاگ وواتساپ...

درگوشی4: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۲
دریا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">