دریای کویر

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

ما ادمها جوری زندگی میکنیم که انگار تا ابد قراره جوون باشیم و پرازانرزی و زندگی برامون  با ادمهایی تعریف شده؛ باشه که کم نمیشن بلکه زیاد میشن وکم شدن ادمها رومختص دیگران می بینیم ...

این دوهفته ای که گذشت بدون تردید میتونم بگم جامعه شهرستانی کوچیک ما تک تک ادمهاش به مردن ومرگ فکر کردندومرگ رو نزدیکترازهمیشه کنارخودشون دیدن...اینبار مرگ نه برای همسایه ودیگران بلکه انگارهمه دراین مردن ها شریک بودند...

مادردوستم روزجمعه خونه روترتمیزمیکنه؛ ات واشغالها وچوب وکاغذهای اضافی رو گوشه ای اتیش میزنه ودرهمون حین صورتش کبودمیشه ونفسش بالا نمیاد وحتی بابردن به بیمارستان راه بجایی نمیبرن ودرعین ناباوری مادر فوت میکنه هیجکس باورنمیکنه وبعدازمراسم تدفین درهمون روز وقتی که ازبهشت زهرا (قبرستان) به خونه برمیگردند هنوز از اون اتیش دود برمیخواست واین شایدیکی ازتلخ ترین صحنه هایی بود که فرزندان وعزیزان اون مادرهمیشه بیادشون می مونه وهست ...

دخترگناهگاربود یانبود مرگی دردناک داشت ضربات چاقو پی درپی وبی مهابا تمام تنش رو شکافت ودرمقابل دیدگان مادر فوت کرد ناباوری مرگ اون ، هم درزمانی که  مردم  ماجرای گناه دخترک رو فراموش میکردند باز شوک اور بود وعجیبتر اینکه ندفین اون شلوغ وپرجمعیت بود مردمی که نهی میکردند وگناهگار می خوندنش حالا دل میسوزوندن و اشک ومیریختند برجوانی ازدست رفته اون ؛!...وهرکس که شب اول تدفین دختربرای اون نمازوحشت قبر خوندبنظرم مظلومترین؛ حلال ترین وبی ریاترین نمازشب قبر روخونده ...

وعلی نابینا که نمیدونم از کی میشناختمش؛ ...چشم نداشت ولی گوشهای تیزی داشت تن صدای بلندی ...وقتی که زیراوازمیزد هزاری ودوهزاری وپول ساندویج رو طلب میکرد وقتی که دم دفتر دادمیزد پول بده وقتی که میگفتم یه باراومدی میگفت خب بخیلی (خسیسی) نکن دوباره پول بده ...

وگدای نابینای شهر که بزرگ وکوچیک اون رومیشناختن واون ازراه رفتن برخی ها؛ ازتن صداشون ادمهایی رومیشناخت و بقول خودش کوری فقیرم که هیجی ندارم ..تنهای تنهام ..فقط خدا دارم ..وگشنه ام ...سکینه ،مرتضی ،خدیجه هزاری بده ....

وعلی نابینا دریک اتش سوزی باآتیش هم اغوش میشه وازاون جسم  فقط سوخته ای باقی میمونه ..واین ماه  تلخ داره به انتهاش میرسه ماهی که بوی مرگ درروزهاش پیچیده شده ....تنفس هوای این ماه  الوده ترین هوابود که همراه با اشک چشمانمون بوده وسرفه های دلتنگی ...

دوستم میگفت بااینکه دوهفته ازمرگ مادرمیگذره هنوز عادت نکرده به رفتنش و واردخانه پدری که میشه منتظر مادره وگاهی صدامیزنه مادر....امروزدوستی میگفت دم عابربانک بودم حس کردم صدای علی نابیناروشنیدم که میگفت پول بدید سرکه برگردوندم دیدم کسی نیست وتنها  باد  لباسهای دیوارمهربونی رو تکون میده ...

ومن به دی ماهی فکرمیکنم که چند سال هست تلخ شده برامون با مرگ هایی ناباورانه و دردناک ...هنوزخاطره مرگ زهرای نازنین دبیرمهربان وخوب یادم نرفته که پارسال باتصادف ازبینمون پرکشید یکی از بهترین دبیران ونوابغ ...

ومرگ هست مرگ هست ومرگ هست ما می بینیم اشک میریزیم .سیاه میپوشیم ..ضجحه میزنیم ..حفره های قلبمان گودترمیشوند ولی زندگی میکنیم ومرگ روبرای دیگران میبینیم نه برای خودمان ...وبازهمون حس قدیمی که مرگ برای همه هست غیرازخودمان وفکرمیکنیم که وقت داریم برای زندگی ....

وزندگیمون همون رویه تکراری همیشگی ؛ حرص میزنیم ؛حرص میخوریم برای پول بیشتر...برای فخربیشتر...برای ماشین بالاتر و ...... ویادمون میره قولهایی که برای مهربانی بیشتر ...خنده های بیشتر...سادگی بیشتر..به خودمون قول دادیم ...ادمیزاد پراز لحظه های امیخته ازمردن وزندگی کردن هست ولی ...

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت

 

http://galleryphotos.ir/wp-content/uploads/2014/10/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7-%D9%88-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D9%81%D9%87%D9%88%D9%85-%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-4.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۶
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

یه روزهایی حرف زدن درمورد اونچه که توی ذهن داریم خیلی سخت میشه این هفته که هنوز درابتدای اون هستیم پراز اتفاق بوده ازنظراوضاع سیاسی کشورمون ؛..ازیک طرف برجام وموفقیت ظریف که الحق وانصاف تاریخ ایران هیچ گاه فراموشش نخواهد کرد وازطرفی رد صلاحیت فله ای؛نامزدهای انتخاباتی خوشی برجام رواز خیلی هامون گرفت ..نمیخوام درمورد سیاست حرف بزنم چراکه بنوعی برای ماکه مردم عادی ومعمولی این جامعه هستیم همون ضرب المثل معروف مصداق میکنه که میگه هرکی شاه شد ما رعیت .....درسته برخی ها این تفکرروقبول ندارن ولی تواین اوضاع واحوال کنونی جامعه امون این یک واقعیت هست

اما یه بحث دیگه که شهرستان جنوبی مارو سخت امروز تکون دادوواکنش های مختلفی رو درپی داشت قتل یک خانم بدست برادرناتنیش بود خب جامعه شهرستانی ما خیلی کوچیکه خبرها بشدت وسریع همه جا با شایعات مختلف پخش میشه ..خانمی که کشته شده  مدتی قبل فیلم  رابطه غیراخلاقی اون  درشبکه های مجازی شهرستان پخش میشد که دراین مورداون زمان نوشتم، ما مردم بدی هستیم که همه رو قضاوت میکنیم ودرحالی که دم ازغیرت و ابرو میزنیم براحتی با ابروی دیگران بازی میکنیم ونباید پخش وارسال کنیم همچین فیلم ها وحرفهایی رو ....حالا این خانم بدست برادرناتنیش کشته شده ؛ درموردقاتل حرفهای زیادی میزنند ولی دخترازدنیارفته بایدغصه خورد؟ یاافسوس خورد؟ غیرت یا خودقانون رااجراکردن ؟ ..گیجم...

قتل امروز حرف زیادی رو بهمراه داره . اینکه چطور کشته شده مهم نیست مهم اینه که چرا درجامعه ما هرکدوم ازماها قانون میشیم ؟ چرا کسی علت روجستجو نکرد ؟چرا ما ایرونی ها عادت داریم صورت مسئله روپاک کنیم چرا نباید ریشه مشکلات روحل کنیم ؟

جامعه مسلمانی ما غیرت و ناموس رو باهم می بینن وتعریف عقلانی اون برای برخی ازمردان ایرانی ریختن خون هست ولی بنظرشما اون زن یا دختر حقی نداره ؟ اون هم یک انسان هست اون ادمه ..کارخلافی کرده یاگناهی کبیره وبزرگ کرده ولی چرا با قانون با علم وعقل دنبال چرا مرتکب گناه شده، نریم وقضاوت وحکممون قتل وریختن خون یک انسان باشه ؟ همه ماها زن مرد درمقابل اشتباهاتمون ،گناهانمون باید پاسخگو باشیم و دریک جامعه انسانی کسی حق نداره که برای گناهای شخصی یک فرد ویاحتی گناهان اجتماعی فرد، قانون رو اجرا کنه ...

مرگ دختر امروز خیلی هاروبه شوک فرو برد چراکه؛ نوعی دوگانگی اندیشه داشتند ازطرفی دلشون برای دخترمیسوزه که دخترجوان بدست برادرش کشته شد وازطرفی بحال جوان دل میسوزونن که دستش بخون الودشد وازطرفی عده ای هم به جوان حق میدن واون روباغیرت معرفی میکنند واین همون تعریف غلط ازغیرت در جامعه ماست ...

من ازدخترحمایت نمیکنم ولی میگم چراکسی ازدخترنپرسید چرا به گناه الودشد ؟ چرا کسی زجری که دختر بعدازانتشارفیلم خصوصیش کشید کسی متوجه نشد ؟ چرا مامردم فقط حرف زدیم نقدش کردیم بی رحمانه ترین حرفهارو نثارش کردیم چرا ماها براشون حرف دراوردیم ؟ چرا ما مردم برادرش روتحریک کردیم ؟ چرا ما مردم برادرش روبی غیرت وناتوان میدیدیم تااینکه اون دربرابرفشارنگاه وحرف مردم خودش بشه قانون گذار ؟!

نه ازدخترحمایت میکنم نه ازپسر؛ بلکه از دردی حمایت میکنم که این وسط بازفراموش شداز درد نفهمیدن ودرک نکردن ،ازدرد حل نکردن مسئله ،ازدرد ریشه سراغاز گناه ؛.... تواستان های مختلفی که جامعه ماداره ازاین قبیل مسائل ومشکلات زیادهست ولی هرسال که میگذره همه دنیا عوض میشن تفکرات قدیمی رومیذارن کنارولی مردم جامعه ما توحرف دراوردن ؛ بیرحم بودن پیشرفت میکنند این مسئله بحدی ناراحت کننده هست که نمیدونم بحال دخترگریه کنم یا برادر یا دل به مادری بسوزونم که غم فرزند به دل داره ویا بحال سنتی که منطق نداره ....

شایدبرخی ازهمشهری هایی که این نوشته رومیخونندمخالف من نظربدن ونظرشون موافق باکارپسرباشه من نمیتونم نظرم روبه کسی تحمیل کنم یا بگم حرف من درسته ودرهیج منصبی نیستم قضاوت کنم فقط بعنوان یک دختر یا یک خانم دراین جامعه حرف میزنم ودلم برای دخترمیسوزه چراکه حس میکنم اون قربانی بود قربانی سنت های غلط ، قربانی زن بودن ..قربانی فرهنگ ونگاه غلط ...جامعه مابه کجاداره میره ؟...

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت...

عکس و تصویر به کانال عکس نوشته های من در تلگرام بپیوندید telegram.me/kolahqermezii

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۵
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

هرسه ماه ثبت نام سوخت داریم حالا این هفته مرحله اخر ثبت نام سوخت بود......طبق معمول این چن روزکلی پیرمرد اومده بودن برا گرفتن تاییدیه های ثبت نام سوختشون ....طبق معمول سایت سوخت کند بود ونظر وحرفهابود درباره کندی سیستم واینترنت وسایت سوخت که رد بدل میشد تواین بین یه پیرمرداومده بودکه زبون تلخی داره ..خدا عمرش بده هردفعه که بیاد کلی نیش زبون میزنه ..عادتشه کسی به دل نمیگیره ولی حرفاش ادم رو ناراحت میکنه ...

تا به یکی متلک پروند یه پیرمرددیگه گفت بس کن پات لب گوره ...میخوای بمیری اونوقت درست نمیشی ادما رواذیت میکنی ..اینم گفت توروکه توگورمن نمیذارن ..بجای من تورو نمیبرن جهنم که غرمیزنی ...دومی گفت نه خیر؛ پس تورو میبرن بهشت با این کارات ...داشتن بگومگو میکردن که من خیلی جدی گفتم بحث نکنید که پیرمردهارو اصلن بهشت نمیبرن ..یهوهمه ساکت شدن ..اولی گفت نه فقط تورومیبرن بهشت ..خیلی جدی ومحکم گفتم بهشت وجهنم رفتن من بخودم ربط داره ولی میدونم پیغمبروخدا خودش گفته که پیرها به بهشت نمیرن ....

انگاری که گرد سکوت پاشیده باشن همه ساکت وشوک زده بودن باحیرت منو نگاه میکردند یکی گفت نه اشتباه میکنی مگه میشه پیرها به بهشت نرن ..اینهمه ادم پیرکه مردن وادمای خوبی بودن ...یکی دیگه گفت نه راست میگه پشت سیستم نشسته ادم باسوادی هست ...یکی دیگه گفت پیامبرخودش هم پیربود اونم بهشتی نبود؟..

گفتم کی گفته پیامبرپیر رفته بهشت ؟ اصلن کدوم پیامبر پیر رفته بهشت ؟ کجای کتاب خدا یا حرف ائمه نوشته شده ؟ یه مرد جوونی تودفتربودکه سبزه تیره بود به اصطلاح پوست سیاهی داشت ایشون گفت خانم ..این چه حرفیه که میزنید ؟ گفتم شرمنده اقای ...شما خودت هم بهشت نمیری ...

همون پیرمرداولی گفت اینکه جوونه ..شاید به پیری نرسه ..بمیره اینم میره جهنم ؟...گفتم اولا خدا نکنه جوون مردم طوریش بشه دوما من میگم که اونایی هم که سیاه هستن به بهشت هم نمیرن ..من میدونم سیاها ..پیرها به بهشت نمیرن ...سکوت عجیبی تودفترحکم فرما بودجدا از اون سکوت ..نگاهای خشمناک وناراحت کننده چن پیرمرد روم سنگینی میکرد ...

همون مردجوون سیاه چهره بهم گفت همه روجهنمی کردی خانم ....گفتم من کسی روجهنمی نکردم گفتم که به بهشت نمیرید ..اونم بخاطر اینکه وبراشون گفتم که ...

روزی پیرزنی نزد رسول خدارفت وازاوخواست که دعایش کندتا به بهشت برود رسول خدا فرمود من دعایت میکنم اما پیرزن هابه بهشت نمیروندپیرزن به گریه افتادبلال که انجا بودمعترض شد وپیامبرفرمودکه سیاهاهم به بهشت نمیروندو بعدفرمودکه مسلمان وقتی که میخوادواردبهشت شوداگرپیرشودجوان میشود اگرسیاه باشد سفید وزیبا میشود واگرمریض احوال باشد خوب میشود.......وبعدوارد بهشت میشود....

دیگه خودتون بگیرید قیافه اون ادما رو ...مخصوصا دوسه تا پیرمرد که شانس اوردم خفه ام نکردن .....مردجوون  بهم گفت شانس اوردی زودتمومش کردی وگرنه خون دوسه نفرگردنت می افتاد...ههههههههه....الان شماهم میخواید خفه ام کنید هههههههه...

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت

 

http://galleryphotos.ir/wp-content/uploads/2014/10/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7-%D9%88-%D9%BE%D8%B1%D9%85%D9%81%D9%87%D9%88%D9%85-%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-4.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

1-- پسرک سر وضع مناسبی نداشت بهم گفت: یه صفحه انشا درباره 13ابان از کامپیوتر به من بدی چند میشه ؟ نگاش کردم..گفتم : درس خونی ؟ خنده ای کرد و سرش رو برد بالا ، ابرویی بالا انداخت و گفت : نه گفتم : درست خوب نیست ؟ چرا ؟.دوباره خندید وگفت : خب بلد نیستم ..ولی قبول میشم هرسال ..گفتم :نمره هات چنده ؟ گفت : 15-13...یه صفحه براش درباره 13ابان پرینت گرفتم وبهش دادم ..گفت : چقد میشه ......گفتم : چیزی ازت نمیگیرم بشرطی که درسات رو بخونی و نمرهات 18-20بشه ....بازم خندید گفتم : قول ......... بازم خندید وسری تکون داد.......کلا از این پسربچه ها خوشم میاد درسته که لباساشون پاره وپوره است ولی سرشار از زندگی هستند گاهی حس میکنم یه با همه بدبختی ها وزجری که میکشن اینا یه معصومیت خاصی دارن ............

پسرک از دفتر بیرون رفت ...لب جوی کنارپیاده رو  دفتر، مردی نشسته بود تا پسرک رفت کنارش گفت : چقدر گرفت ؟ .پسرک با شوق گفت: هیچی.......مرد گفت : پول بده ..فکر کنم 500تومنی بود که پسرک از مشت گره شده اش بطرف مرد دراز کرد مرد پول رو برداشت ..دوباره به پسرک دادوگفت .....برو از سوپر......5نخ کنت بگیر........ومن خیره به مرد موندم ...

2-- بانک شلوغ بود کنار من زنی بود که بچه ای تقریبا یکساله رو بغل کرده بود بچه پوستش تیره بود چاق نبود ولی بدن پــــری  (توپر) داشت با اینکه پوستش تیره بود ولی بچه نگاه معصومی داشت وخنده شیرینی ......زن بچه رو نشوند روی باجه ......برا بچه شکلک دراوردم بچه خندید با بچه سرگرم شدم که چشمم خورد به بازوی بچه ...

دست بچه بطرز وحشتناکی  سوخته بود و شکل ناراحت کننده ای داشت ....اینقدر مشمئز کننده بود که حس میکردم الانه دل روده ام بیاد بالا ....... زن وقتی متوجه حیرت من شد و ناراحتی منو دید خودش هم با ناراحتی گفت : باباش سوزندش .......با تعجب گفتم باباش ؟ .زن برام تعریف کرد : روزی زن بیرون رفته بود بچه خواب بود بچه از خواب بیدار میشه وگریه میکنه و پدر معتادش رو از چرت بیدار میکنه ..مرد که حسش نمیکشه بلند بشه بچه رو ساکت کنه تیکه زغالی بسوی بچه پرت میکنه که با غلت زدن بچه و افتادنش روی زغال بازوی بچه کباب میشه ........نصورش هم سخته چه برسه به اینکه این بلا سرت بیاد ...دیگه منم حس نداشتم با بچه بازی کنم  نگاه معصوم بچه ...با اون خنده شیرینش .......... خدایا چرا هر مردی پدر میشه .....اشک تو چشمام جمع شد ...بزور بغضم رو کنترل کردم و از بانک زدم بیرون.....

3-به قول دوست وبلاگ نویسم الما توکل آدم وقتی به سی سالگی می‌رسد با یک واقعیت تلخ روبرو می‌شود...آدم‌ها می میرند و او بخشی از زندگی‌اش را در مراسم ختم و در بهشت زهرا سپری می‌کند...تمام خاطرات آدم دفن می شوند....آدم هایت، کودکی ات....تمام لحظه‌های خوبت....

مرگ جزیی اززندگی هرادمی هست وهمون قدرکه جای خالی رو توقلب ادمی بجا میزاره همون قدرهم سریع بامرهم عادت کردن جفت وجور میشه ..این چن روزدوستم درغم ازدست دادن مادرش هست مرگی که یهویی پیش اومدوهمه رودرشوک فرو برد ومرگ یکی از پیرمردهای خوب دفتر...پیرمردی که هردفعه می اومددفتربرای هرپینه دستانش ماجراودردی داشت ومن باهرمرگی حس میکنم حفره ای درقلبم ایجادمیشود ...هردوستی که این نوشته رامیخواندبرای شادی روح فاطمه خانم مادردوستم  وان  پیرمردمهربان دعایی ازته دل بخواند..

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت..


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

گاهی وقتا یه حرفایی هست که نمیشه گفت ولی میشه نوشت گاهی هم برعکسش میشه ومن جزو ادمهایی هستم که هم زیادحرف میزنم وهم مینویسم یعنی راستش روبخواید چن سالی هست که نوشتنم ازحرف زدنم پیشی گرفته ؛نوشتن رو اوایل دوست نداشتم یعنی ازهمون دوران مدرسه بااینکه انشاء م خوب بودولی حوصله نوشتن نداشتم (تنبل هم خودتونید) ..ولی وقتی توخونه ای باشی که ازهمون کودکی با مجله وکتاب بزرگ بشی خواه ناخواه عشق خوندن ونوشتن میادسراغ ادم ...حالا من یه برهه زمانی فکرکردم که بایدبنویسم ...ونوشتم ....

نه سال پیش اینترنت این طور گسترده بین مردم نفوذ نکرده بود کسی کاراینترنتی داشت باخط دیال آپ و قطع شدن گاه بیگاه اون وارد دنیای مجازی میشد ومن باهمون اینترنت ذغالی اولین وبلاگم رو سال 85به ثبت رسوندم  دیگه نوشتن شده بودجزو علاقه هام واین علاقه همراهم شد ...امشب شونزدهم دیماه میشه 9سال که من وبلاگ نویسی میکنم نه سالی که الان که بهش فکرمیکنم میبینم یه گذرعمرپرازحادثه وخاطره بوده ..ازاون اینترنت ذغالی وپست گذاشتن بگیر تا الان که بایه سیم کارت ویه گوشی پست میزارم بگیر..تواین نه سال خیلی چیزها ..رشد کرد ..وبلاگ نوشتن اندیشه خودمنو تغییر داد حتی جرات منو تغییر داد..یه نگاه تازه برام بازشد یه تفکر جدید ...

تواین سالها روزها وسال هایی هست که تو اوج وبلاگ نویسی بودم وبلاگهای زیادی داشتم که بارها فیلترشدم ..هک شدم ..وکامنت های (کامنت ارسال نظر) یک دونه ای تا شبی 700-1000تا داشتم ..ادمهای متفاوتی خواننده وبلاگم بودن ازنماینده مجلس بگیر تا مجری های تلویزیونی ونویسنده هایی که توخواب هم نمیدیدم من یه دخترشهرستانی؛ ازشهری زیرپونز نقشه کشور روبشناسند...

توهمه این سالها وبلاگ نویسی برام  ساده نبود چون درسته که من اول برای خودم می نوشتم بعدبرای دیگران ولی من ازیه جامعه شهرستانی بودم که دختر یعنی سکوت ..دختریعنی ندیده شدن ...واین نوشتن ها نگاههای متفاوتی روداشت تویه برهه ای عده ای استفاده های نادرستی ازوبلاگ نویسی کردند ومن تنها خانم وبلاگ نویس این شهرحرف شنیدم ..تهمت شنیدم ..دروغ شنیدم ...هزارها هزار حرف وحدیث شنیدم ...حتی یه مدت خواستم ننویسم ولی نتونستم ازنوشتن بگذرم ...

وموندم نوشتم ..اونچه روکه فکرمیکردم درسته وقبولش دارم نوشتم واین بین خواننده هایی که خیلی هاشون هنوزهستند، با مهربونی وحرفای دلگرم کننده اشون  منو رو مصمم ترکردند ...وقتی که ازمعلولی نوشتم ..وقتی ازدردی نوشتم وقتی که از محرومیتی نوشتم خیلی اوقات دریجه مهربونی بازمیشد ومن فهمیدم نوشتن گاهی دلیل نمیخوادمثل خندیدن هست وقتی که میتونی نبایدبترسی ازخندیدن ،نباید خنده ات روپنهان کنی واینبارهم بایدبنویسی ..قلم خوب با بد بایدبنویسی ومن نوشتم ...

گاهی با بغض ..گاهی باگریه ..گاهی باخشم وگاهی باخنده وعشق ..توحالتها وزمانهای متفاوت نوشتم ...وحالا بعدازنه سال به یه باورسیدم اونم اینکه وقتی دنبال مهربونی باشی وقتی بخوای زنجیره دوستی رو گسترش بدی لبخند ونوشتن باهم این زنجیره رو کامل میکنند وحلقه های اون روبیشترمیکنند...

ماجراهای زیادی تواین نه سال داشتم شایدهم بعدها داشته باشم ..درسته که اولین وبلاگ نویس شهرکوچکمون بودم ..درسته که هنوزهم اولین وتنها خانم هستم که توچن شهرستان جنوبی وبلاگ نویسی میکنم وادامه میدم درسته که هنوز برخی ها نوشته های منو تعابیرمختلف وبدی میکنند ولی خودم این نوشتن رودوست دارم چراکه این نوشتن جزیی از منه ...

وبلاگ گپ دل ،سالها ازدردومحرومیت گفت وحالا 9ساله که با گپ های متفاوت ازادمهای متفاوت باخیلی هاتون هستم ...درسته این روزا شبکه های اجتماعی گوی سبقت رو ازوبلاگ ها گرفته اند ولی هنوز وبلاگ نویسی یه طعم ومزه خاصی داره ...هرچی فکرمیکنم نمیدونم بگم کدوم ماجرا وکدوم گپ روبهترمیدونم همه گپ های وبلاگهام بنوعی عزیزدوست داشتنی اند ..نمیدنم بگم ماجرای  مادرتن فروش که نوشتم وخیری پیداشد واون کاروسرپناهی پیدا کرد بهتربود یا ماجرای کبری که سرطانی بود وارزو داشت اول بره زیارت امام رضاوبعدبمیره که خواننده وبلاگی هزینه خرید تبلتش روداد واون روفرستادمشهد....

ماجرای پیرمردهایی که باهاشون کل کل میکنم بهتره ....یاحکایت اون مادربزرگه که با هزارتومن میخوادبرا نوه اش اینتر(صفحه کلید) بخره ..شایدهم  ماجرای اون مردکه همسرکرولالش روکتک زد یااون پسربچه که به روحش اسیب رسونده بودن و.... اینقدرماجرا زیاده که نمیدونم بگم ...نه سال برای خودش یه عمره ...وقتی شروع کردم یه دختربیست وچن ساله بودم که فکرمیکردم بازرنگی وفعالیتی که دارم میتونم خیلی ازفرهنگ هارو عوض کنم وخیلی ازرفتارهارو فرهنگ سازی کنم ...شایدبااین وبلاگ نویسی تونسته باشم برخی چیزهاروتغییر بدم اما حالا من یه دخترسی ساله هستم که حس میکنم تموم این سالها باهمه حس های خوب وبدش بنوعی بچه ام  هست که حالا شده نه ساله ....بچه نه ساله من تولدت مبارک....

شایدازنظربرخی هاتون لازم نبودکه ازتولدوبلاگ نویسی ام بگم ولی لازم دیدم که بنویسم ویاداورگذرزمان بشم واینکه یه تشکرکنم ازهمه دوستانی که محبت داشتن میخواستن برنامه ای بگیرند برای9سال وبلاگ نویسی ام ..واینکه هنوز درمیدون موندم ...راستش من توتموم این سالها ازکسی توقعی نداشته ام ...ازاین بابت ...حالا چی شده که یهو یادمن افتادید اونم توزمان انتخابات؟!...واسه همین ترجیح دادم مثل همه این سالها این تاریخ بیادوبره ...وبازهم ازمهربونی شما ممنونم ...والبته ازعزیزانم  (خانواده وفامیلم ) که امشب دورهمی تولدوبلاگ نویسی ام روتبریک گفتید صمیمانه ممنونم ...

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت..


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

هوا سرده ..بقول معروف هوا ناجوانمردانه سرده ..حالا وقتی توروستاهای اطراف میری که فاصله نزدیکتری با باغها وکوهها دارن سردی هوا هی بیشتربیشترمیشه ...بااینکه ساعت دو نیم ظهر هست ولی کوچه  پس کوچه های روستا خلوته ..همه چپیدن توخونه پای بخاری یا زیرپتو ...

توحیاط بدون در ودیوار خونه دختربس ( دختربس یک اسم محلی .یعنی دختردیگه بسه ..خونواده هابعدازبدنیااومدن چن دختراسم دختربدنیااومده رومیذاشتن دختربس به امیداینکه بچه بعدی پسرباشه ) ....رو شنهای کنار کپر دختربس روحصیر نشسته زیرافتاب زمستونی با ژاکتی هم که تنش هست داره زریبافی میکنه (زری بافی یه نوع هنرمحلی هست دوختن نوارهایی بارنگهای تفاوت بعداون نوارهارودرحاشیه شلوارولباس بکارمیبرن) ....

میگم سلام ...خوبی....میگه سلام ننه خوشه که اومدی ...بیا بریم تواتاق گفتم نه ..همین جا خوبه ..نشستیم روحصیر ..مریمی سراغ بچه ها روگرفت ....گفت که داخل خونه وپا تلویزیون هستن...اصغر ازدم در سرک میکشه ..کله کچل ..وکم موی اون با صورت لاغر وسبزه ..وپوستی سرما زده که ترک نرک شده ...

نگام که بهش می افته میگم چطوری...سلامت کو...نیشش بازمیشه ومیخنده ..میادبیرون میگه سلام ...کاپشن ورزشی رنگ رو رفته ای پوشیده با شلواری کردی ...دماغش رو بالا میکشه ...میگم چی خوردی ؟ میگه پیازخوردم زودترسرماخوردگیم خوب بشه ...میگم ای جاسوس ...توخیارسبزه خوردی ...

میگه توازکجا فهمیدی ؟ میگم خوب بو خیارسبزه میاد ..میگه من که دهنم رو شستم ..توعجب ادم زرنگی هستی ..گفتم نه خیرم ...ادم خیارسبزه بخوره بوش می مونه ...بعدش پیازسرماخوردگی رو رفع نمیکنه ولی خوبه باعث سم زدایی بدن میشه ..میگه یعنی چی ...دختربس میگه هیجی ..نمیخواد همه چیزیادبگیری ..برو کتری بذار ...

میگم نه نمیخوادمریمی حرفم روتایید کرد .پاشدبره  داخل خونه تا مراد رو ببینه مرادپسرمعلول دختربس هست..دختربس با مریمی همراه شدکه برن داخل اتاق بلوکی اونا ...منتظرم وایسادمریمی  ..گفتم شما برید منم میام ..اصغرکه همچنان نگاهم میکرد گفتم چیزی میخوای بگی ؟ خیره خیره تو چشام نگاه کرد وگفت برای من روج میاری ؟ (رژ لب) ..گفتم رژ ؟ میخوای چیکار؟....

گفت همین توکلاسمون مصطفی ....لباش ترکیده بودن (پوست پوست شدن بخاطرسرما) بعدهمین گفت شبا روچ زده تا خوب شده ؟ تو روج داری من بزنم لبام نگاه کن ترکیده ان ...(پوست پوست شدن)...خندیدم گفتم اخه پسرخوب این توصیه های پزشکی رو کی به تو میکنه ؟ وقتی سرما میخوری باید ازخودت مواظبت کنی دارو بخوری تا خوب بشی ..برای ترک زدگی صورت وپوست لب هم باید کرم بزنی مواظب باشی خوب میشه ..نگاه کن من خودم لبم ترک برداشت رژ هم زدم ولی خوب نشده باید کرم ویتامینه بزنی خوب میشه ....

صورتم نزدیک صورتشه دستش روبطرف صورتم که درازکرد ناخوداگاه خودم رو کشیدم عقب ...هم من مات بودم هم او ...گفت میخواستم ببیم دستم رنگی میشه ؟ هیجی نگفتم ..گفت ..روج من ندیدم  خیلی رنگی ی ؟...نفس عمیقی کشیدم وگفتم رژلب یه وسیله ارایشی هست خانوما باهاش ارایش میکنن ...الان همراهم ندارم ..بعدا که اومدم میارم ببینی ...

مظلومانه گفت کرم هم میاری ؟ گفتم اره کرم هم میارم ..که بزنی وزود..زود خوب خوب بشی .بشرطی که تو مواظب خودت باشی وزودخوب بشی ....کله کچلش رو تکون داد وبا چشمای برق زده خندید ...چه دنیای بی ریایی دارن کودکان 8-9ساله...

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۸
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

نوشته امشب رومیخواستم متفاوت باشه ازنوشته قبلی ولی نوشته قبلی چندنفری اعتراض داشتندبه اسم دهنمکی واینکه دهنمکی رو یک فیلمساز و فعال سیاسی دونسته اند بناچاراین نوشته رو دنباله نوشته قبلی قرارمیدم بازم میگم من سیاسی نویس نیستم صرفا اونجه روکه نگاه انتقادی دارم میگم و ترجیحا خیلی جاها فاکتورهای لازم روهم میگیرم که یدفعه سوپیشنه دارنشم .. والا .....

مسعودهنمکی اول روزنامه کاربودبعدشد فیلمسازبدون اینکه سواددانشگاهی دراین زمینه داشته باشه مدرک تحصیلیش لیسانس علوم سیاسی ازدانشگاه ازادهست جداازاخراجی ها.. رسوایی ...معراجی ها وسریال داراوندار روکارگردانی کرده وازنظرخودش بهترین فیلم های معناگرا وخوب ایران رو اون ساخته وحرف هیج منتقدی روقبول نداره وهمه منتقدان سینمای ایران روجمع کنید هیجکس حتی دوخط تعریف ازایشون نکرده چرا که ازنظرمنتقدان وهنرمندان ایشون فیلم نساخته دلقک بازی بوده نه فیلم ...متن زیر نوشته ام درموردایشون هست موقعی که فیلم معراجی هارومی ساخت و سرصحنه انفجاری رخ داد وپنج نفر کشته شدن وسه نفرزخمی ومعلول شدن وواکنش ایشون بعنوان مسئول وکارگردان فیلم این بود حادثه اس اتفاق افتاده ..وهیج سراغی ازحادثه دیدگان نگرفت ...

تو این دنیا همه نوع ادمی می بینی ...بقول پیرمردی اگه نمیری همه نوع ادمی رو میبینی ...من میخوام ازتو بگم مسعود ده نمکی ازتوکه همه می بیننت ومیخوای که دیده بشی ...ازتو که ادعای مردونگی ومرد بودن رو داری ولی ....بذارازاول بهت بگم ..تورو خیلی وقته میشناسم ازوقتی که سردبیر بودی با شلمچه ولثارات دادهوارمیکردی وجنجال درست میکردی ....

میدونی چی توذهنم ازت مونده اینکه وقتی روزنامه ات میخواست تعطیل بشه یه نامه پرسوز گذاربه اسم یه خانم فاطمه نمیدونم چی چاپ کردی وتعطیلی روزنامه تورو شبیه صحرای کربلا وتنهایی امام حسین تشبیه کرده بود...(حتی ازامام حسین هم نگذشتی ..وای برمسلمانی تو..)

رک بگم دهنمکی ازاون روزبه بعد ازت بیشتر بدم اومد..چون فهمیدم مردی که حرف ازجبهه و جنگ  میزنه مرد عمل نیست دنبال دیدن وتوجه کردنه ...دنبال نشون دادن خودشه ..دنبال اینکه بگه منم هستم ...ده نمکی چسبیدی به فیلم ساختن ..این مملکت که هنرهفتمش اینقدر بی درپیکرهست که توهم راحت شدی یه سینماگر که سینما رو با پول میشناسه ...

اخراجی ها روساختی بقول خودت اومدی شوخی کنی با بچه های جبهه ...با تیکه وجوک وکنایه ...وبلیط های نیم بها و........فیلمت رو فروختی ...خندیدی وخودت روهنرمند دونستی هنرمندی که پشتش به پولها وقدرتها گرم  بودوهست ..فیلم دوم وسومت هم همینطور..هرکدوم ضعیف ترازدیگری ...هنرمندواقعی رفت حبس برای فریاد ازادخواهی هنرش ...تو وامثال توپاچه خوار مدیحه سرا ...رفتید جلو بدون اینکه بدونید هنر وهنرمندی یعنی چه ...هنرمندواقعی برای درد سینمای این جامعه اشک ریخت وسیاه پوشید ...تو وامثال تو پشتتون گرم بود وهست قهقهه زنان پول روپول گذاشتید..

حالا تو معراجی هات 5نفررفتن به معراج خدا .اونی که مونده ازخودت پرسیدی درچه حاله وچه میکنه ؟ سراغی از مرتضی 23ساله گرفتی ؟ فهمیدی چقد درد میکشه ؟ فهمیدی تو پول عملش مونده ؟ فهمیدی مادروپدرش خون گریه میکنن برا پسرجوونشون ؟...

نه! توچرا باید بفهمی توهم یکی هستی مثل برخی های دیگه که دنبال توجه وپول جمع کردن وشهرت هستی ..یکی هستی که شعارمیدی ..حرف میزنی ...یکی هستی که برا رسیدن به مقصدت هرکاری میکنی که اعتبارپول بدست بیاری ...تو نمیفهمی.. ازکجا باید بفهمی ازتماس ها وپیگیری های نداشته ات ؟..از دلسوزی ها ونگرانی های نداشته ات ؟...

مسعودده نمکی برا یه بارهم که شده ازخودت بپرس کی هستی ؟..کجای این دنیا وایستادی؟ ...من یه ایرونی ام یه ایرونی که ازاینکه کسی مثل تو اسم سینماگر وهنرمند بخودش بذاره خجالت میکشم ..خجالت میکشم بگم تو فیلمساز مملکتم هستی ...مسعودده نمکی خجالت میکشم ازاینکه تودرجامعه من ..درمملکت من فیلمسازی میکنی خجالت میکشم ازاینکه ادمهایی چون تو وامثال تودراین اب وخاک هستند.....

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۶
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

درجامعه ای زندگی میکنیم که علیرغم  شعارهای متفاوت وگوناگون  زنها را ،نه اخلاقی ،نه انسانی ؛نه حتی قرانی  مورداحترام نمی شناسند قبل ازاینکه بحث رو بازکنم شایدبگید نویسنده این مطلب خودش خانمه فمنیست هست وال بل ...من فارغ ازجنسیتم میخوام براتون حرف بزنم از نوع نگاهی که توجامعه امون هست ونشون میده که دراین جامعه مثلا ارمانی  وپرازشعارزن موردظلم قرارگرفته، میگیره و فریادرسی نداره ....

خانم شهیندخت مولاوردی معاون ریس جمهور درامور زنان هست کسی که دردولت قبل با نگاه تیزبینی که داشت اززنان دفاع میکرد که خب تواون هشت سال کسی که حرف درست رومیزداجبارا باید سکوت میکرد وایشون هم فعالیت هاش محدودشدبه شغل سردفتری که داشت تا سال 92که شدمعاون ریس جمهور درحوزه زنان که اتفاقا اولین نفری هم بودکه به ریس جمهوراعتراض کرد چرا توکابیته اش خبری ازیک زن نیست وچرا دردولت یازدهم بازهم  جنسیتی رفتارشده وزنها کمرنگ هستند ...این مختصرروگفتم که بشناسیدش ...

حالا این خانم اومدن ودرموردحجاب زنها حرفایی زدن وابرازداشتن که حجاب نباید اجبارباشه چندسال حجاب زن اجباری بوده چی شد ؟ چقدبی حجابی کنترل شد ؟ چقد نگاهها تغییر کرد اونم حتی با زور واجبار هیج تغییری تووضع حجاب پیش نیومد حجاب رونباید زوری کرد خب بلطبع ایشون که فردی تحصیلکرده هستند وسالها درحوزه زنان تحقیق ومطالعه داشتند نظرات خودش روگفته ...اما حالا این وسط..

یکی ازبدترین بی منطق ترین روزنامه های کشورکه ازقدیم اول زیرسلطه فردی چون دهنمکی بوده اومده وایشون رو همپالگی  یک فاحشه؛ خطاب کرده ..روزنامه ای که با پول بیت مال چاپ میشه روزنامه یالثارات که خودروطرفداروپیرو سیره امام حسین میدونه اینچنین بی پروا واشکارا توهین نموده ....

بحث سردرستی یانادرستی حرفهای خانوم نیست حرف اینه چرا یک روزنامه بخودش اجازه میده درکمال بیشرمی ووقاحت به یک خانم توهین کنه وهیجکس ازاقایون که خوندن وشنیدن ودیدن ، ولی کسی ازاین خانم که سمت هم داره حمایت نکرده ؟ روزنامه یالثارات اززمان همون دهنمکی سفسطه گر ،باحمایت جناحی خاص درمواردزیادی گزاف گویی وبی منطق گویی رو داشته دولت قبلی حامی اون بوده اما دولت فعلی باید راه کاری درست براین روزنامه بیندیشه ومهمترازاون مردان وزنانی که افراداین جامعه را تشکیل میدهند باید حمایت کنند نه تنها ازن جامعه ایرانی بلکه ازحیثت یک زن ..

روشنفکرانی هستند که کلمه فاحشه رو بد نمیدونند وهزاریک جمله ادبی فلسفی دراینباره میگن ولی این یک فاجعه اس که درجامعه ایرانی یک روزنامه که سطح سواد شعورنویسندگانش کمتراز زنی با شخصیت اجتماعی برجسته چون خانم مولاوردی هست روفاحشه خطاب میکنند ...قبلن هم گفتم اخلاقیات درجامعه ما هرروز کمرنگ میشه ولی اینباردرسطح جامعه یک روزنامه که خودباید توسعه دهنده و رسانه ای برای فرهنگ درست باشه حرمت ها وقوانین روزیرپامیزاره واخلاقیات وشعورمنطق روباهم زیرپاله میکنه ...

لازم هست که مسئولین مربوطه باتعطیلی این روزنامه وعذرخواهی رسمی سردبیراون روزنامه  نه تنهااز معاونت ریس جمهور بلکه همه زنهای ایرانی؛ بلکه  کمی التیام بخش باشه  تلخی این درد رو .....

اگردرجامعه غربی همچین مشکلی پیش می اومد بشدت برخوردمیشد وجدا ازاون رسانه های ایرانی درهریکساعت اون رو به نحوه های مختلف اعلام وتحلیل وبررسی میکردند ولی درجامعه خودمون این دردهم مثل دردهای دیگه ی  زنهای این مملکت زیرحواشی وحرفهای مردانه دیگه گم میشه وبازهم شعارهست برای زنها ..بدون اینکه کسی بگوید زن ایرانی شعارنمی خواد زن ایرانی احترام میخواد....

(من نویسنده خوبی نیستم کما اینکه دردوران هشت سال سیاه 30یاسی نوشتن، روکنارگذاشتم واین پست روبا قلم ناقصم نوشتم به امر دوست خوب وبلاگیم الما توکل ...تهمینه جان توبهترازهمه، زنهای مملکتمون رومیشناسی درداول وبزرگ ما علیه همدیگربودن هست این زنها بعدازکورش وداریوش علیه هم شدن رویادگرفته اند نه باهم بودن را ...و.....)

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/595099_131.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

توی تک کلاس مختلط مدرسه کوچیک ، فلافل هاروکه تقسیم کردم بین بچه ها نشستم ....دارم به خوردنشون نگاه میکنم وحرف میزنیم ...هوا سرده ...سوزسردی داره میادو اسمون هم کبوده ولی انگاری چیزی جلو بغضش رو گرفته که  باریدنش متوقف شده ...

عباس دماغش رو بالا میکشه ومیگه مال من همش گوجه است ...میگم غرنزن همه مثل هم هستند همه موادشون به یه اندازه هست ..سکینه کلاس اولی گفت اگه پلاپل دوس نداری بده من....خواستم چیزی بگم که امیرازگوشه ای که نشسته بود پاشد اومدطرفمون ...

گفت اگه سیرنشدی من نصف فلافل خودم رومیدم به تو ...سکینه خندید جای خالی دوتا دندون شیری اون نمایان شد ..معصومه گفت بده من میبرم برای بی بی ام ....یکی ازته کلاس دادزد بی بی تو که دندون نداره ..پلاپل نمیتونه بخوره ...

میخندم میگم بچه ها ..عطسه امونم نمیده دوتا عطسه پشت سرهم میکنم ...سهراب بلند عین ادم بزرگا میگه الله صبر ...الله صبر...همینجورکه با دستمال دماغم رومیگیرم نگاش می کنم ومیخندم ...محمدعلی بهم میگه دماغت رو محکم نگیر خون میاد ...میگم چی ...

میگه من وقتی سرما میخورم دماغم رو محکم بگیرم خون میاد ..میگم الان خوبی ...میخنده ومیگه ها... این رومیخورم دارم قوی میشم ...با ادایی که درمیاره همه میخندیم ....بنفشه رو میبینم کلاس چهارم هست یه گوشه واسه خودش نشسته و اروم اروم وبالذت داره فلافلش رو میخوره ..

اینقدارامش داره که حظ میکنم اینقدهم با اشتها میخوره که حس میکنم خودم چقد گشنمه ..وقتی که متوجه نگاه خیره من میشه به روم میخنده ....خودم حس خجالت زده ای دارم میگم دوس داری ..میخنده ومیگه خیلیییییییییییی......

رستم میپره وسط ومیگه منم دوس دارم ...رستم چهارشونه وهیکلی هست زهرا دادمیزنه این هرچی بخوره سیرنمیشه خیلی چاخه ...همه میخندن اخم میکنم ومیگم درست نیس دوستت رو مسخره کنی ...رستم که اماده دعوا کردن با اون بود حرف منو که میشنوه لبخندی رولبش میاد ...

رضا ازم میپرسه مخترع فلافل کی بود؟ چه جوری به مخش رسید این رودرست کنه ؟ موندم چی بگم گفتم نمیدونم والا ..یکی درست کرده ....هانیه پرسید این ساندویچه ؟ اکبر تندی گفت نه من ساندویج خوردم اون نوناش گرد هست کباب وسطش هم بزرگه ...ولی خیارسبزه و گوجه داره ...کلم ولی نداره ....

میگم کباب نه ..اونی که وسط  هست همبرگر هست که شبیه کتلت درست میکنن ...خب نون ساندویجی هم گرد هست هم دراز مثل اینا ...خیارسبز هم نه خیارشور...علیرضا میگه خب خیارن ...میگم اره خیارهستند اول خیارسبز بودبعد خیارشور درستش کردن که بشه با ساندویج یا غذاهای کتلت مانند وسالادی یا نونی خورد ...

رضا گفت کتالت چیه ؟ امیرگفت کتالک ..سکینه گفت کوتالت ..تلفظ کتلت براشون سخته ...سعی میکنم اروم اروم بهشون توضیح بدم که کتلت هم یه نوع غذای هست که بصورت های مختلفی درست میشه ...بچه ها همینجورکه میخورن به حرفام گوش میدن ....

بچه ها دارن خوردنشون روتموم میکنن بلند میشم که منم برم ...محمدعلی دادمیزنه دماغت رو محکم نگیر خون میاد سوزن بهت میزنن ....توحیاط که میام  بارون نرم نرم داره می باره ...ومن پراز بوی باران میشم....

بارون امروز نم نم بارید وتاالانم  یواش یواش می اومدوخداروشکر باوجودهمه گرفتاری ها ودردها یه جورایی حال مردم این شهرخوب بود ...کاش این ریز و اروم باریدن یارون حداقل یه هفته ای ادامه پیدا کنه گرچه گفتن تا صب دیگه تموم میشه ..خدایا ممنونیم برای باران...وهمیشه خواهان باران مهربانی توهستیم ...

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/595105_268.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

هوا سرد بود چندتا پیرمرد خودشون رو مچاله کرده بودن تو لباس هایی که پربود از ترک وچروک مثل صورتاشون مثل دستاشون پراز چین وچروک .....

اخ وندی چارشونه ، هیکلی و تقریبا مسن  وارد شد همزمان با پیرمردی برگه هاشون رو بطرفم دراز کردن دست سفید وچاق اخ وند بدون هیج چروکی کنار دست سیاه وپرپینه و پرچروک پیرمرد .......

نگاهم به دو دست گیر کرد؛ دست دراز کردم که برگه پیرمرد رو بگیرم اما پیرمرد دستش رو پس کشید و دستش رو لای لنگش (پارچه ای شبیه همون دستارکه پیرمردهای جنوبی هم براشون شال کمرهست وهم کلاه وهم کیف)...قایم کرد ورفت عقب نشست که بعد از اخ وند کارش انجام بشه ....

گفتم پدرجان نوبت شما بود گفت :اول کار حاج اقا رو انجام بده .....وحاج اقا با لبخند به من نگاه میکرد ...

پیرمرد از احترام عقب رفت ؟ نه پیرمرد که دستها رو دید عقب رفت دست پیر وزحمتکش خودش روبا دستی که با سختی ها غریبه است .......

من دستهای متفاوتی را می بینم دست هایی پرازچین وچروک ...دستهایی پراز کار وزحمت ..دستهایی که عمریه کار می کنن و کار میکنن وکار میکنن ولی هنوز خالی ان .......

این دست های سیاه و پرچین ..وپینه بسته که در هرشیارش دردی عمیق خونه کرده دستهایی مقدس اند دستهایی پاکن باهمه لکه های سیاه بر رویشان پاکن ومقدس ..دستهایی که هرچه بیشتر میکارن... هرچه بیشتر درتلاشند هرچه بیشتر در سختی ان ...بازهم از بی تدبیری برخی ها خالی اند......

دستهایی که 30یاست ندارن .دستهایی که دزدی میلیاردی بلد نیستن.دستهایی که وعده نمی دهند دستهایی که رنج هشت ساله به فنارفتن زحمتشون رو باخودحمل میکنند...

دستهایی که تعهد دارن ......دستهایی که صداقت دارن ...دستهایی که از کار پینه بسته ان.....

من این دست های پینه بسته و خسته را دوست دارم چون با اینکه خالی ان ...با اینکه خسته ان ..اما زلالند ..بی حرف کار میکنند برعکس دستان صافی که با حرف پول درمی اورند ......

(باران غریبه شده خیلی غریب ...دعاکنیم نه تنها برای زمینهای  خشک وتشنه امان ، بلکه برای  دل تنگ خودمان که درحسرت باران مانده ...دعاکنیم برای ترکیدن دل اسمان و بارش رحمت الهی .....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۶
دریا