دریای کویر

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

نوشتن برای لحظه هایی که میگذرونیم و روزگار سپری شده مون ، بظاهر شاید ساده باشه ولی در حقیقت میشه گفت سخته .....اینکه بنویسی از لحظه هایی که گذروندی ولی وقتی که داری درباره شون حرف میزنی یه لحظه تو ذهنت میاد که ایا من از لحظه هام بخوبی استفاده کردم یا نه ؟ 

عمری ادمی ساده تر از اونچه که فکرش رو می کنیم میاد ومیره ...ما ایرونی ها هم خیلی هامون عادت داریم که روزهامون رو می سپاریم به اینده ....غافل ازاینکه اینده همین زمان حاله که داریم ازش ساده میگذریم ...نقشه ها وارزوهامون رو بهشون دست نمی زنیم که وقت مناسبش بیاد و غافل ازاینکه وقت مناسب رو باید از حال شروع کرد ......

یه روزایی از عمرمون هست که چنان غرق در زندگی میشیم که انگاری اصلا زندگیمون تمومی نداره ..انگار همه عمرمون تو همین سن سال باقی می مونیم وهمین طراوت و جوونی رو داریم ..غافل ازاینکه روزگار اروم اروم هرسال چین وچروکی  روی تنمون به یادگار میگذره ......

یه وقتی بخودمون میایم که می بینیم زندگیمون رو گذاشتیم ، دنبال خونه بهتر ..ماشین مدل بالاتر..وسایل لوکس تر ...خودمون رو خفه کردیم تو تجملات .....عمرمون رو تواین مادیات گم کردیم ...دلمون رو خوش کردیم به سفرهای انچنانی یا لباس های مارک دار........

غافل از اینکه وقتی می فهمیم لذت های زندگی چیه که دیر شده  خیلی دیر ......چندوقت پیش یه عقب مونده  که همیشه تو خیابون ها میچرخه که بهش گفتم  میدونی زندگی چیه ؟ نگام کرد وگفت زندگی یعنی بهت  ساندویج با نوشابه بدن ...نگن دیوونه ...دیوونه ........

شاید از نظر خیلی ها این یه جواب ساده باشه ....ولی زندگی همینه ...واین یعنی خوشبختی ...وقتی دور هم هستیم ..وقتی داریم لذت میبریم از باهم بودنمون ..از غذا خوردنمون ..از خنده وشادی هامون ..اینا همش میشه زندگی و خوشبختی ...

وقتی سعی کنیم بخندیم ..و ببخشیم ... میتونیم زندگی کنیم ...می تونیم بی خیال از همه مشکلات زندگی کنیم ....اونقدر شاد زندگی کنیم که لذت زندگی رو حس کرده باشیم .......واین میسر نمیشه، جز اینکه از تک تک ثانیه هامون لذت ببریم ....

از لحظه های حال و فعلی که درونش هستیم لذت ببریم ...ارزوهامون رو ...رویاهامون رو ..به امید فردا ها نذاریم ..... همین حالایی که تصمیم میگیرم شاد باشیم ....بی خیال غم غصه باشیم حال رو غنیمت بدونیم ....بخودمون قول بدیم که زندگی رو با همه لحظاتش به اغوش بکشیم ...

از وزش باد تو صورتمون .....از خش خش برگها زیر پامون ....حتی از عرق کردن تو گرماش..یا از لرزیدن سرما هم حس خوبی داشته باشیم وقتی این حس تو  وجودمون جاری باشه یعنی زندگی تو وجودمون جریان داره ..لحظه هامون رو دریابیم واز لحظه لحظه زندگیمون لذت ببریم ..چراکه دیرهامون خیلی زودمیرسه ...زودمیرسه روزهایی که وقتی به گذشته نگاه میکنیم می بینیم لذت هامون از زندگی چقدکم بوده و درکمون از لذت داشتن چقد بالابوده ...

لذت وخوشی زندگی با پول بیشتربدست نمیاد لذت زندگی با خنده های ازته دل و روی خوش بدست میاد کاش بتونیم هرلحظه وهرثانیه ازعمرمون رو با مهربونی ..خنده ..بگذرونیم ...خندیدن ومهربونی هزینه نداره کنتور نمیندازه وقبض پرداخت نداره ...بخودمون بیایم قبل ازاینکه فرصت هامون تموم بشه ...(البته نوشتن وگفتن این حرفا ساده تراز عمل کردنش هست ولی میدونم اگه ماها بخوایم کاری روانجام بدیم میتونیم )

ازفردا ساعتها برمیگردن به عقب واین یکی ازنشونه های پاییزهست درسته ماجنوبی ها پاییز نداریم ...چراکه ازماه اخرپاییز میشه گفت خنکی روحس میکنیم ولی پاییز یعنی استقبال ازهوای تازه ای که درراهه....

جاداره همینجا ازهمه دوستانی که برای مراسم چهلم پدربزرگ طی چن روزاخیردوباره تسلیت گفتن ویاهمراهمون بودن تشکروکنم ودعاکنم که امیدوارم وامیدواریم وازخدامیخوایم که درشادی ها وخنده هاتون همراهتون باشیم ...

(کارخریدوکمک به کودکان نیازمند ومعلول برای شروع سال تحصیلی روشروع کردیم دوستانی که مایل به کمک نقدی یاغیرنقدی هستند بهم اطلاع بدن ویه تقاضادیگه دوستانی که خودشون لوازم التحریرمیگیرن گرون قیمت ومارک دارتهیه نکنند هرچه ساده تر بهترهست توروستایی که دورافتاده وبی امکانات هست دانش اموزدفترشیک ومارک داربدردش نمیخوره .. )

 

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/599453_947.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

نمیدونم شماهم مثل من هستید یا نه ......من از نامه خوندن خوشم میاد هنوز که هنوزه ، با پیشرفت زمونه،  ولی بازم وقتی که نامه ای برام میرسه ذوق میکنم همیشه وقتی پستجی نامه یا بسته ای رو برام میاره برق خوشحالی تو چشام میدوه .....

یادمه بچه بودم یعنی از ابتدایی نامه نوشتن رو شروع کردم ..اوایل برا برنامه کودک نقاشی می فرستادم اخه اونموقع بود که نقاشی هامون رو تو تلویزیون نشون میدادن ...راهنمایی که بودم بازم مسابقات کیهان بچه ها بود و مسابقه یه برنامه که شبهای دوشنبه از تلویزیون پخش میشد یه بهشت تو اسمش بود دقیق یادم نیست گلی از بهشت ....باغ بهشت ...نمیدونم ولی یه بهشتی رو داشت .......

هرهفته اون مسابقه رو شرکت میکردم  تنها پست خونه منطقه مون هم اتفاقا نزدیکی های خونه مون بود همیشه تو مسیر مدرسه میرفتم پست خونه ...کلی تمبر میخریدم 1تومانی 2دومانی و....تازه رو پاکت نامه هم کلی گل وبته میکشیدم  و مثلا پراز نقش نگار کنارشون هم مینوشتم با تشکر از نامه رسان یا دست پستجی خوبمون درد نکنه .......

پستجی مهربون دوستت داریم ...نامه رسان سلامت باشی و........ حالا این پست چی ما هم یه اقای قد بلندی بود که بندرت می خندید البته الان که بازنشسته شده بیشتر میخنده و فکر میکنم مهربونترازقبل شده ...(حالاپسرش جاش روگرفته این البته میخنده ..اخه ورزن جدیدشونه )ههههههههه .......

تو دوران دبیرستان که دیگه خانه روزنامه نگاران جوان بود و حوزه هنری و هنرجوی مکاتبه ای قصه نویسی ...چقدر داستان و نامه بود که هرهفته ارسال میکردم وازاون طرف هم نامه داشتم و مجله وروزنامه ازخانه روزنامه نگاران جوان .......

بعد از چندسال دیگه ارتباطم  با خانه قطع شد یعنی فکر کنم منحلش کردن البته هنوز گوشه کیفم  یه کارت عضویت  هست که عکس کوچیکی از دختری با چهره ای خیلی ساده و مظلوم خودنمایی میکنه واون ،کارت عضویت خانه هستش؛ که هنوز دارمش ....گاهی که میخوام بیاد نوجوونی هام بیفتم اون عکس رو نگاه میکنم ......

واما حالا با وجود اومدن تلفن همراه ...پیامک ...اینترنت .. ایمیل ..شبکه های مجازی.....دیگه نامه نگاری خیلی کم شده ..گرجه خودم هروقت که بخوام برای دوستی وسیله ای ..چیزی پست کنم یه نامه هم می نویسم ...یادتون هست بالای خیلی از نامه مینوشتیم ...قلم دردست من رنگی ندارد ......دل من طاقت دوری ندارد ....

نامه ها با خوبی وچطوری ..ملالی نیست جز دوری شما ...ازراه دور می بسم روی ماهت را و........شروع میشد ...یادش بخیر ...نامه نوشتن ونامه خوندن برای خودش عالمی داره ...این روزها نامه نوشتنمون پیشرفته شده با ایمیل و نت همراه شده و جویای احوال شدنمون  هم با پیامک..واتساپ ..وایبر و... همراه شده ......

این چندوقته چند باری پستجی قدیمی رو دیدم پیر شده بود ردپای روزگار تو صورتش جا انداخته بود ..میدونید یهو دلم تنگ شد واسه همه اون روزها ..واسه روزهایی که ذوق نوشتن نامه داشتم ..واسه روزهایی که منتظر نامه بودم واسه نامه نگاری هایی که با قرائتی ..نسرین ثامنی ...و...داشتم ...(جوونی یادت بخیرررر)

حالا امروز روز با اینهمه پیشرفت و تکنولوژی مدرن ، ولی نه حس داریم ونه شوق...ایمیل هامون هم پرشده از موضوعات متفرقه ...همه چیز هست ..بجز خودمون ...انگاری همه مون یادمون رفته از خودمون بنویسیم ...از اینکه چه لذتی داشت وقتی  اخر نامه می نوشتیم ..قربانت بروم .....می نوشتیم ای نامه که ازسوی من میروی پیشش ...از طرف من ببوس رویش .....

(کارخریدوکمک به کودکان نیازمند ومعلول برای شروع سال تحصیلی روشروع کردیم دوستانی که مایل به کمک نقدی یاغیرنقدی هستند بهم اطلاع بدن ویه تقاضادیگه دوستانی که خودشون لوازم التحریرمیگیرن گرون قیمت ومارک دارتهیه نکنند هرچه ساده تر بهترهست توروستایی که دورافتاده وبی امکانات هست دانش اموزدفترشیک ومارک داربدردش نمیخوره .. )

 

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/599455_149.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

میدونید تو جامعه ما مهربونی ها یه جورایی با مهربونی های جوامع دیگه فرق داره ..نمیخوام بندازم گردن دین ومذهب ...ولی واقعیتش همینه که بخاطر نوع مذهبمون ..مهربونی ..دوستیمون رو تو خیلی ازموارد پوشیده وسربسته نگه میداریم ...

چیزی که توجامعه ما هنوز باب نشده یا بهتره بگم کم وبیش اتفاق می افته لمس کردن ادما هست ...فکرتون طرف بد نره ..ببینید وقتی میخوایم کسی رو تسلی بدیم ..بیشتر به حرفه ..تا اینکه به اغوشش بکشیم وبذاریم راحت گریه کنه ..وقت حرف زدن با دوست..بیماریا هرکسی شق ورق جلو و روبروش هستیم وبه حرفاش گوش میدیم یا ابراز علاقه میکنیم .....

خود من اوایل که برخی ازبچه ها ..یا معلولین رومیدیدم ..واقعیتش ابا داشتم از دستشون رو گرفتن ..یا دستی به سرشون کشیدن ...یا اینکه حتی به اغوششون بکشم .......البته بازم فکربد نکنید رعایت محرم ونامحرم ..برای منی که شهرستانی هستم و مذهبی... جزو واجبات هست......

وقتی برای اولین بار وقتی که با یه دختر معلول حرف میزدم برای ارتباط بیشتر با اون دستش روگرفتم وانرژی که دو طرفمون گرفتیم باعث شد هم اون بهم اعتماد کنه ودوستیمون بیشتر بشه وهم اینکه ..خودم حس رضایت بیشتری داشتم که تونستم تاثیر گذار ترباشم .......

همین ارتباط با بچه هایی که دس نوازش رو حس نکردن ...بچه های کار...بچه های فقر ...بچه هایی که تو خونواده های پرجمعیت دارن بزرگ میشن ومحبت ندیدن ...وهربار با یه سلام کوچولو ..ودست گرفتن یه پسربچه 7-8ساله ...بوسیدن یه دخترمعلول ..و حتی گفتن حرفای مثبت .......دیدم که چقد تاثیر داره .......

چقد خوبه که ماها یاد بگیریم بجای تیکه پروندن ..بجای شوخی های بی معنی حرفای مثبت بزنیم ...خیلی تاثیر داره والا ...یادمه یه دختری همیشه که میدیدمش اخم کرده وعبوس بود ...یه روزی یه شال خوش رنگی پوشیده بود ..حس کردم خیلی بهش میاد ..واقعا هم می اومد ..بهش گفتم ..شال چقد بهت میاد ..خیلی نازشدی ...باورتون نمیشه همین جمله باعث شده که تا الان من هردفعه اون دختر رو ببینم لبخند رولباش باشه .....

یدفعه دیگه یه خانمی رودیدم اهنگ زیبایی رو گوشیش بعنوان زنگ بود گفتم چه سلیقه خوبی داری زنگ گوشیت چقد قشنگه ..یا تعریف ازلباس ...مخصوصا پیرزن هایی که میان واخم کردن ..وقتی بهشون میگم مادرمن این پیراهن سیاه ساده با گلهای ریزکه پوشیدی چقد طرحش خوشگله ...یا چادرتون قشنگه ..حتی اگه کهنه هم باشه لبخند رو رولباشون میاره ....

حرف زدن یا با مهربونی دستی رو گرفتن ..سری رو نوازش کردن ...کار سختی نیست ..باورکنید چن بار که بگید براتون عادی میشه دوس دارم این فرهنگ مثبت برخورد کردن تو جامعه مون جا بیفته ..مهربونی کار سختی نیست ماها سختش کردیم ..کافیه که بخوایم و تصمیم بگیریم با دیگران جوری برخورد کنیم که دلمون میخوادبا خودمون برخورد ورفتارکنند......

پیشنهاد میکنم سریال دکترهاوس رونگاته کنید یه سریال پربیننده امریکایی به واقعن زیباست وتازه بادیدن این سریاله که ادم میفهمه سریال یعنی چه ....افسوس میخورم که توجامعه امون هنوز یه سریال خوب که ارزش دیدن داشته باشه نداریم ...

بلاگفا خرابه ...با وبلاگ بلاگ اومدم امشب..با سلامی دوباره ...

(کارخریدوکمک به کودکان نیازمند ومعلول برای شروع سال تحصیلی روشروع کردیم دوستانی که مایل به کمک نقدی یاغیرنقدی هستند بهم اطلاع بدن ویه تقاضادیگه دوستانی که خودشون لوازم التحریرمیگیرن گرون قیمت ومارک دارتهیه نکنند هرچه ساده تر بهترهست توروستایی که دورافتاده وبی امکانات هست دانش اموزدفترشیک ومارک داربدردش نمیخوره .. )

 

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۰۲
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

یه اتفاق هایی هست که حس خوبی به ادم میده یه حاص خاص بودن ..زیبا دیدن زندگی  ..انگیزه داشتن ...

گفتم حاج خانوم من نمیتونم بیام ..کلی کاردارم ..دستش روگذاشت روبازوم وگفت ننه تروخدا ..به پیغمبر قسمت میدم بیای ما کسی رونداریم  ربابه بی کسه ..کسی رونداره ...خواستم چیزی روبگم که گفت ننه فک کن دخترخودته بیا ...خدا خیرت بده ...خنده ام گرفت ...بذاریدازاول براتون بگم ...

پیرزن هفتادخرده ای سن داره وازداردنیا یه پسرداره که اونم رفته خارج ..خارج همون دبی ...ونیست سالهاست که رفته .  زن وبچه اش هم اونجان ...حالا پیرزن بعدازفوت همسرش خودشه با دختر که معلوله ..ربابه؛ دخترش ازناحیه پامعلولیت داره وچهل چهارسال سن داره ...تا الان مجردمونده ...حالا چن وقت پیش یه اقای ده - دوازده سال بزرگتره ازخودش  و زنش مرده اومده خواستگاری ربابه وربابه میخواد شوهرکته ....

ننه ربابه اصرارمیکنه که باهاشون تا محضر برم میگه ربابه هم جای دخترت ...میخندم میگم حاج خانوم حالا من اینقده بزرگم که ربابه جای دخترم باشه ؟ میگه نه ننه ولی تو کتاب خونده ای ... سواد داری.... سواد دار بزرگترهمه اس ....دو دل هستم برم یانرم ...بخودم میگم خو من همون طرفا هم کاردارم پس برم بهتره...میگم شما برید منم میام ...پیرزن چشماش برقی میزنه ومیگه باشه ننه زود بیا ....

واردمحضرکه میشم بعدازهمه حرفها وقتی که خطبه عقدخونده میشه ..مادرربابه با دستی لرزون اززیرچادرش وتوی کیفی کهنه ومشکی رنگ نایلونی درمیاره ومشتی شکلات میپاشه روسردختر ودامادش ...ربابه باهمه بزرگتر بودن سنش حس میکنم ازمن خیلی کوچکتره ...ودرمقابل نگاههای دیگران  هرلحظه ازشرم وخجالت کبودترمیشه ....

پیرزن خیلی خوشحاله ..انگارکه جون تازه ای گرفته ..وربابه پرازهیجانه ..میدونم که وارد دنیای جدیدی داره میشه درسته که سن بالایی داره ولی همیشه تنهابوده وزندگی یکنواخت با خونه داری ونگهداری ازگاو وگوسفندان با پایی که دنبال خودش میکشه هیج هیجانی نداره ...دوالنگوی باریک به دستش انداخته باانگشتری که نگین قرمزی داره بهم میگه خوشگلن ..برام خریده .. لباس هم خریده ..میخندم میگم ایشالا خوشبخت بشی ....میگه اخلاقش خوبه ..میگم  ایشالا همیشه خوب باشه وبخوشی زندگی کنید...

میام دفتر..دفترشلوغه .پرازدخترهای تازه دانشجوشده ....همکاری میگه ارباب کجابودی ؟ میگم رفته بودم دخترم رو شوهربدم ....صدای خنده دختران جوان به یکبارگی بلند میشه ...ویکی ازدخترها میگه منم دخترت ..منوهم شوهربده ....ومن میخندم  درحالی که هنوز چشمان پرازبرق خوشحالی ربابه ومادرش جلو چشمم هستند ....

******************

ازهفته گذشته که نتایج کنکورسراسری اعلام شده هرروز مواجه میشم باقبولی افرادبسیاری دررشته هایی که نه بازارکاردارند نه بدرداینده دانش اموزانی که قبول شدن میخوره ...اگرهم نرن چون روزانه هست یکسال محروم میشن ...دلم میگیره وقتی دختری رومیبینم که ازته دل هق هق میکنه فقط بخاطر بی توجهی کسی که برای پول انتخاب رشته براش انجام داده وحالا رشته ای قبول شده که بدردش نمیخوره تازه حتی دراستانهای همسایه شهرهم نیست بلکه کیلومترها باید بره ...

امروزاسم شهرهایی رومیشنیدم که برخی برام واقعن تعجب اور بود ازجنوب بکوبی بری نیشابور..ارومیه ..بجنورد ..بروجرد ..اونهم برای رشته هایی چون ادبیات فارسی .علوم قران حدیث ..زیست والهیات ومعارف اسلامی ...کاش میدونستیم که فرهنگ ما مدرک نمیخواد درک درستی از مشکلات میخواد ...

اگردرهرشهری با توجه به نبود..کمی وکاستی های اون شهر ،دانش اموزهاش مدرک میگرفتن اینهمه بیکارنداشتیم ...اینهمه مدرک گرای بیسواد وخونه نشین نداشتیم ..کاش درک درستی از انتخاب رشته و انتخاب درزندگیمون داشتیم ...این کاش ها زیادند ....ولی حیف که ماها .......

(کارخریدوکمک به کودکان نیازمند ومعلول برای شروع سال تحصیلی روشروع کردیم دوستانی که مایل به کمک نقدی یاغیرنقدی هستند بهم اطلاع بدن ویه تقاضادیگه دوستانی که خودشون لوازم التحریرمیگیرن گرون قیمت ومارک دارتهیه نکنند هرچه ساده تر بهترهست توروستایی که دورافتاده وبی امکانات هست دانش اموزدفترشیک ومارک داربدردش نمیخوره .. )

 

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۱
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

زیور یکریز داره بلند بلند فحش میده ...رفتم کنارش ...گفتم ساکت ..بسه فحش نده زشته ...شروع کرد به دشنام دادن  من ......چن تا زن وبچه ای که اطرافمون بودن خندیدن ......

بلند گفتم زیور فحش نده ...بده ..زشته دختر فحش بده ....فحش نده تا بگم برات چی اوردم ...ساکت شد ولی هق هق اش بود رد اشکها تو صورتش بود وقطره های ریز عرق رو پیشونیش بود ......گفتم ..دخترخوب که فحش نمیده میگه نمیدونی خدا خوشش نمیاد ادما فحش بدن ....

با همون لحن گریه و خشم گفت : اینا مسخره ام کردند ..یکی ازبچه ها که نزدیکترمون بود سریع گفت فحش بدی خدا کورت میکنه ....اون یکی بچه گفت نه دروغ بگی خدا کور میکنه ....

گفتم شماها لطفا ساکت ..همش تقصیر شماست ..چرا اذیت زیور میکنید شما بچه های بدی هستید خدا بچه های فضول وبد رودوست نداره ...همون بچه اولی گفت : تقصیر خودشه چرا اومد پیش ما .....

زیور خواست طرفش بره گفتم زیور اصلا با اینا حرف نزن بچه های بدی هستند اذیتت میکنند بریم سرشیر هم صورتت رو بشور هم گپ بزنیم .....شیرابی چن قدم اون ورترازمابود .......رفتیم سرشیر ...صورتش روشست و دماغش رو گرفت با پر روسریش  صورتش رو خشک کرد ....

نشستیم رو شن های  کنارشیر اب ...گفتم : زیور جان توکه دخترخوبی هستی نباید فحش بدی ..گفت اونا اذیت کردن همین ربابه منو زد گفتم ...خب ربابه هم اشتباه کرد ...یادت رفته اون دفعه که دیدمت گفتی  دوس داری همش کارخوب خوب کنی تا بشی فرشته ..خدا تورو ببره بهشت .......

خندید ..چشاش برق زد .....گفت : خدا همه چیز رو میبینه ؟..گفتم اره ..خدا هرکاری که ما بکنیم می بینه ..گفت  اگه تو دلم به  ربابه فحش بدم میدونه ؟ گفتم اره عزیزم خدا ازدل ادما خبرداره ..خدا همیشه همراهه ادماست ...

گفت : خدا اگه همه رو میبینه پس چطوروقتی که ربابه منو زد ربابه رو دعوا نکرد ؟...گفتم  ما که خدا رو نمی بینیم خدا هستش که ما رومیبینه خدا همه مارو بوجود اورده و مواظب همه ماهست ...یه وقتی میشه که  ربابه هم بخاطر کتکی که به تو زد تنبیه میشه ......

گفت : همه ی  همه ی  همه ی ...  مردها ..زنها ..پیرزن ها ..پیرمردها ..نی نی ها ...بچه ها ..همه ی ادمهای دنیا رو خدا درست کرده ؟

گفتم اره خدا هرچی که تو دنیا هست خدا درست کرده ..خدا به ما اینهمه چیز زیاد داده ...اب برا خوردن ....   درختها..گنجشکها ..هرچیزی که میبینی خدا درست کرده .....و به ما داده که ازشون استفاده کنیم .....

من حرف میزدم و دستان لاغر وسبزه زیور تو دستهای من محو بودن ...ونگاهش خیره به چهره من من بود انگاری که داره تو ذهن خودش  خدا رو تجسم میکنه ....

توچشمام نگاه کرد وگفت : خدا همه چیز رو درست کرده ..برای چی منو دیوونه درست کرد ؟ ربابه دیوونه نشد ؟......دماغم تیر کشید ....اشک اومد توچشمام ......موندم چی بگم ....(اینجور وقتا ازاحساسی بودن خودم بدم میاد ..سعی میکنم اشکم درنیاد ولی بعضی حرفا ساده ان ....خیلی ساده ولی درد دارند )....

سعی میکنم بغضم رو قورت بدم ومیگم : خدا برا هرادمی که درست میکنه یه فکری داره ...بعضی از ادمها رو که مثل تو درست میکنه ...برای اینه که ما  یادمون نره فرشته های خدا چه شکلی هستند ....تو وقتی بری پیش خدا فرشته  میشی ....هم اینجا فرشته هستی هم وقتی میری پیش خدا ....

گفت ربابه هم فرشته نمیشه ؟ گفتم ربابه نه ..بشرطی میشه که همش کارخوب بکنه ...ولی تو  همیشه ی همیشه ... فرشته ای ......گفت : اسمم هم فرشته میشه ؟...گفتم اره اسمت هم فرشته میشه ......

زیور معصومانه خندید ...خنده که نه قهقهه زد ومن توچشمای این دخترک ۱۴ساله عقب مونده نگاه  معصوم یه فرشته خدا رو دیدم .......

(کارخریدوکمک به کودکان نیازمند ومعلول برای شروع سال تحصیلی روشروع کردیم دوستانی که مایل به کمک نقدی یاغیرنقدی هستند بهم اطلاع بدن ویه تقاضادیگه دوستانی که خودشون لوازم التحریرمیگیرن گرون قیمت ومارک دارتهیه نکنند هرچه ساده تر بهترهست توروستایی که دورافتاده وبی امکانات هست دانش اموزدفترشیک ومارک داربدردش نمیخوره .. )

 

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/599455_149.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۸
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

مریم تاداخل شد ورقه ای رو از کیفش دراورد و گفت : اینو بخون ... دوست پسرم برام نامه نوشته ...وخندید..خوندم....

سلام خانم مریم ... من میخواهم از شما خواهش کنم با این پول برای مادرم  جوراب  بخرید و یک بسته شکلات هم بخرید تولد مادرم میخواهم به اون کادو بدهم و.....نامه با خط بچگانه و با غلط املایی نوشته شده ...شناختم نویسنده نامه پسربچه 8ساله ای به اسم رضا هست که فلجه ...گویا این نامه رو توسط خواهرش بدست مریم رسونده و ازمریم تقاضا داشت که براش همچین کاری رو انجام بده ....

روکردم به مریم وگفتم : خب اختلاس گر پولها کجان ؟ دو در کردی ؟ ...مریم درحالی که می خندید کاغذی رو که به شکل نامرتبی تا شده بود بطرفم دراز کرد بازش کردم یه کاغذ دیگه ...تا بازش کردم صدای افتادن سکه ای به زمین بگوش رسید..مریم دادزد : یک قرون ازشون کم بشه بایدحساب پس بدی ...سکه های 25تومانی 50تومانی و از اسکناس 50تومان .100تومان توش بود تا بالاترین اسکناس که 500تومانی بود همه پولها 1800تومان بودن ..

مریم گفت : شکلات و جوراب ...یعنی کادو وکیک تولد .نظرت چیه ؟ خیره توصورتش موندم تو فکر بودم که مریم ادامه داد: هستی یانه ؟ اگه نیستی حق نداری بعنوان سوژه وبلاگت ازش استفاده کنی ...وخندید ..گفنم : مریم......و خندیدم .....

مریم قلکی برای رضا خرید پولهای رضا رو داخل قلک انداخت بعلاوه هرکسی که درجریان قرار گرفت اسکناسی در قلک انداخت ...وکیکی سفارش دادیم که چون مسیر دور بود قرار شد خامه روش نریزه ..اخه هوا گرمه وخراب میشد ..و پارچه ای برای مادر رضا ...والبته تنی چندازدوستان که متوجه قضیه شدن هرکدوم به فراخور وضع مالی کمکی کردن ..یکی لباسی برای رضا ...دیگری موادغذایی ...و....

شب وقتی به دراتاق گلی اونا رسیدیم...و رضا مارو که دید چشماش برقی زد ..تا کیک رو دید تعجب کرد ولی وقتی که با خامه روی کیک تزئین شد جیغی از شعف کشید ...وقتی مریم هدایا ووسایل رو به مادر مریم داد برقی از خوشحالی و تعجب توچشمای زن پیدا بود .....

همه باهم مشغول حرف زدن بودن و من نگاهم خیره به مادررضا مونده بود که داشت با مریم حرف میزد ومیگفت : کل حقوق اخر ماهمون با یارانه میشه 220تومان ... بعضی از روزها اب می جوشونم ... پول اب اومده 26هزارتومن ندارم بدم ..برق اومده 85هزارتومن ..رفتم اداره برق گفتم مگه من چی دارم 85هزارتومن پول بدم ..یه یخچاله .با همین تلویزیون و لامپ ...کولرابی که فقط ظهرها روشن می کنیم ...گفتند : شما تعدادتون زیاده ..و....

زن حرف میزد و با تکه نانی که دستش بود ته مونده های کیک رو از روی ظرف لاستیکی کیک می مالید ومی خورد  و حرف میزد با بغضی که همراه هرلقمه قورتش میداد ....

 (ازپونزدهم شهریور کار هدیه به کودکان نیازمند ومعلول مدرسه ای روبرای تهیه لوازم ووسایل مدرسه شروع میکنیم دوستانی که میخوان همکاری .کمک کنند بهم خبربدن )

 

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/595105_268.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۸
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

اول باید بگم ...ماایرونی های مردمان مرده پرستی هستیم ...تا وقتی کسی یا فردی زنده هست قدرش رو نمیدونیم همینکه فردی بمیره موجی ازاحساسات جامعه رو پرمیکنه وفریاد دلسوزی وامصیبتا رو سر میدیم ...واقعنی مشکل ازکجاست ؟ مشکل از مردم هست ؟ ازرسانه ها هست ؟ از دستورات وبخش نامه های مسئولان هست ؟ مرده پرستی ماها ازکجا نشات میگیره ؟تاحالا بهش فکرکردید ؟

این روزها شبکه های مجازی پرشده از عکس ومتن های فوت کودک سه ساله سوری در دریا ...صدا وسیما ازمردن اون کودک وخشم دنیا میگه ..کلا صدا وسیمای ایرانی ما دوست داره همیشه ازمرگ بگه ازکشته شدن مردم ..از جنگ های ناکجا اباد دنیا ..از تیراندازی درفلان مدرسه فلان شهرکوچک امریکایی...از فلان دخمه تو فلان کشورغربی که کودکی زندانی بوده ...

ازوقتی که یادم میاد رسانه ملی ما اینگونه بوده تو این 10-12سال که خودرای وخودکامه شده وکلا برای خودش یک حکومت تازه راه انداخته وبرشی ازواقعیت های جامعه رونشون نمیده ؛دیگه بدتر شب وروزش شده از مرگ گفتن وخبرهای بد دنیا روگفتن ....

من بعنوان یک ایرانی صدا وسیما رومحکوم میکنم ..میدونم افرادزیادی هم هستند که مثل من این رسانه ملی رو محکوم میکنن بخاطر نگفتن واقعیت ها ..بخاطر اشاعه فرهنگ های غلط ..بخاطر احترام نذاشتن به قوانین حاکم برجامعه ..بخاطر اینکه تنها چیزی که ندارد صداقت هست وجدا ازرسانه ملی من برخی ازادمهایی که عکس کودک سوری رو لایک میکنن وشر میکنند ودل میسوزونند محکوم میکنم ...

محکوم میکنم چراکه دراینجا ..جامعه خودشان دهها کودک بدترازکودک سوری هست ولی نمی بینند ...هنوز هستند کودکان ایرانی که در مرزهای ایران زندگی میکنند وهنوز قربانی شیمیایی های جنگ تحمیلی هستند ومیشن...کدام مردم وکدام رسانه ملی برای اونها دل میسوزونه؟

برای کودکان معلولی که گدایی میکنند ..برای دختران معلولی که قربانی تجاوز هستند.. کدام رسانه ملی گزارش وخبر میده ؟ برای کودکان فالگیر وجوراب فروش خیابونها ؟ برای پسرکان معلولی که قربانی اعتیاد و گدایی میشن ؟ برای زنانی که قربانی اعتیاد وتن فروشی هستن ..

کودک سوری بیگناه بود اون هم قربانی جنگ شد وحکومتی که بر کشورش حکم فرماست ...ولی کودکان میهن ما زنده هستند واینها هم قربانی هستند قربانی نه تنها حکومت  و فقر ..بلکه قربانی فرهنگی که هرکدوم ازما درجامعه رواج میدیم ..قربانی فرهنگ مرده پرستی ..قربانی پول پرستی ..قربانی اعتیاد ...قربانی بیسوادی ..قربانی بیخیالی هرکدام از ماایرانی ها که دستمون می رسه وکاری نمیکنیم ....

ماتوجامعه امون جنگ داریم ..جنگ صداقت وراستی ..جنگ پول وقدرت ..جنگ میز و سمت ..جنگ خوب وبد...جنگ ریا و دوریی ..میتونیم این جنگ ها روخاموش کنیم  متوقف کنیم  نه فقط با کلمات وحرفها ؛... بلکه با عملی کردن حرفامون ...اول ازهمه هرکدوممون کمی فکرکنیم تا ببینیم نقشی که تواین جنگ ها داریم چیه بعد صلح ومهربانی رو با عمل انتشاربدیم ولایک هامون حرف نباشه ...با عمل باشه ....

(ازپونزدهم شهریور کار هدیه به کودکان نیازمند ومعلول مدرسه ای روبرای تهیه لوازم ووسایل مدرسه شروع میکنیم دوستانی که میخوان همکاری .کمک کنند بهم خبربدن )

 

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/595100_118.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۶
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

ما ادمها هرکدوممون کلی خیال ورویا وارزو داریم ...ارزوهای هرکدوم ازماها متفاوت هست ...اما میدونید برخی ازادمها ارزوشون شبیه همه ...الان البته بازم ارزوی خیلی ازادمها ازقشرهای مختلف بازم شبیه هم شده ..اونم داشتن رفاه مادی هست ...

امروزبا چن تا معلول جسمی حرکتی ..کسایی که اندام بدنشون دست ..پا ..چشم و..مشکل داره ..حرف میزدم ..یکیشون گفت من همیشه ارزو دارم یه زمانی برسه وقتی میرم دریخچالمون روبازمیکنم .ببینم تویخچالمون چن نوع غذا هست میوه هست شیرینی هست ....نوشابه هست ...همه خندیدیم ولی واقعیتش روبخواید این ارزوی خیلی از بچه های خونواده های کم درامد جامعه ماست ......

یکی دیگه گفت من ارزو دارم خیلی پولداربشم ..اینقدر پولداربشم که کسی لنگ زدن منو نبینه ...برم خارج خودم رودرست کنم دکتربرم مثل ادمهای سالم راه برم ... دختری دیگه ارزو داشت که ماشین داشته باشه وبا ماشینش بره امام رضا ......

حالا بین اینها یه دخترهست که الان دانشجو شده اونم ازناحیه پا معلول هست قدیما یادمه همیشه بهم میگفت دلم میخواد عینک دودی بزنم ..موهام روبریزم روپیشونیم ...ارایش کنم رژلب قرمزبزنم ..مثل توماه پاره .......

براش عینک دودی گرفته بودم با یه سری لوازم ارایش دخترانه ....بعنوان هدیه تولدبهش داده بودم امروزازش پرسیدم تو به ارزوت رسیدی تونستی عینک دودی بزنی وارایش کنی ؟ ...خندیدوگفت نه ...گفتم چرا ؟...گفت اخه ادم معلول یه جوری هست که عینک دودی بزنه وارایش کنه ..اون کارا مال پولدارهاست الان میدونم که ارزوی مسخره ای داشتم ...

گفتم عینک افتابی زدن که بد نیست ارایش هم تا حدی که ازعرف خارج نشه چیزبدی نیس ..گفت ارایش با چادر جور درنمیاد بعد من معلول هستم بدتریه جوری نگاهم میکنند روم نمیشه ...

گفتم دلیلی نداره که خجالت بکشی ...منم چادرمیپوشم ولی ارایش میکنم درسته ارایش زیاد خوب نیست وحداقل یه کرم ساده و رژلب کمرنگ به جایی برنمیخوره ...وقتی که میخوای وارد جامعه بشی حالا فرقی نداره محیط دانشگاه باشه محل کارباشه یا حتی توبازار برا خرید کردن خوبه که ادم مرتب باشه حالا یه ارایش ملایم هیج اشکالی نداره .....حالا چه چادری باشی وچه نباشی ...

گفت نه بعدمیگن این چادری ها بدترن ...منم که معلولم بدترمسخره ام میکنن گفتم دلیلی برای مسخره کردن نیست چادریه حریم هست برای پوشش ..برخی ها میپسندن برخی ها نمیپسندن ..دلیلی برمسخره کردن نیس ..خوب وبد همه جا هست چه بین چادری ها چه بین بی چادری ها .... مهم اینه که خودت بدونی چطور کارها واعمالت خودت رونشون میدی ...

گفت ولی میدونی عینک دودی که زدم دفعه اول ..حس کردم مثل دخترپولدارهاشدم ...اصلا عینک دودی زدن کلاس میاره ..گفتم موهات رو هم ریختی بیرون ...گفت نــــــــــــــــه بخودا .....روم نمیشه ..اصلا بدون چادر روم نمیشه برم بیرون ..تازه من که لنگ میزنم وقتی چادرنمیپوشم خیلی زشت میشم ..کمرم خم میشه پشتم خیلی بدمیشه .......

گفتم خب حالا پس تکلیف ارزوت چی میشه ؟ گفت منکه گفتم ارزوم مسخره بود ومیدونی من فکرمیکردم هرکسی عینک دودی میزنه ارایش میکنه پولدارهست ولی اینجوری نیست ...بعضی ها میخوان با اینجوری کردن خودشون کاری کنن که ما فکرکنیم اوناپولدارن ......ماهم که دیوونه ایم فکرمیکنیم اونا خیلی پولدارن ولی نیستن .و............

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/595098_943.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۸
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

هواگرم بود شدید ..خیس عرق شدم....پاتندکردم که برم زیردرخت کنارخیابون ومنتظر ماشین بشم که بیاد.....نگاهی انداختم توخیابون ..هردوطرف خیابون خلوت بود ..چن لخظه گذشت میدونستم که من زودتراومدم سرخیابون تا اومدن ماشین وقت هست ...سنگینی یه نگاه روحس کردم هرطرف نگاه کردم کسی روندیدم ...ولی سنگینی یه نگاه رو حس میکردم ..چن لحظه ای گذشت خودم تو با گوشیم سرگرم کرده بودم ...

سنگینی نگاه رو بیشترحس کردم برگشتم خلیل رو دیدم که پشت سرم وایستاده ونگاهم میکنه ...با چشمهایی  پرازحرف ... بذارید ازخلیل براتون بگم خلیل یه پسر عقب مونده کم حرف هست حرفی نمیزنه سنش نزدیکای 30هست خیلی سعی کردم باهاش حرف بزنم بزور حرف میزنه  .....

بزحمت فهمیدم اسمش خلیل هست معمولا میادبرای اینکه پولی بهش بدیم ...خیره نگاهم کرد بدون هیج حرفی ..ولی نگاهش نگاه خلیل باهمه نگاههای معلولین فرق داره یه جور درد ..یه جور حسرت ...یه غم توچشماش هست که من نمیدونم چیه ... خیلی سعی کردم که بفهمم دردش چیه ولی حرفی نمیزنه البته خوب هم بلد نیس حرف بزنه کلمات رو بریده بریده میگه ..

دستای من سیاه سیاه بود چون اخروقت تودفتر داشتم یه تونر شارژمیکردم تودفتر اب نداشتم که دستام روبشورم دستای سیاه شده ام از پودر جوهرپرینتر رو با دستمال پاک کرده بودم ولی پودرفقط باشستن ازبین میره ...و رد سیاه  رودستام بود مثل دستان یه کارگر، غرق در سیاهی بودن ...

دس کردم توکیف پولیم ..یه هزاری دراوردم وسمت خلیل دراز کردم وگفتم ...سلام خوبی ...سری تکون دادوچیزی نگفت نگاهش ولی رودستای من بود ...پول روگرفت ..گفتم خلیل خوبی ...کجا میخوای بری ؟ خونه اتون نزدیکه ؟..چیزی نگفت نگاهم کرد ورفت ..دلم میخواست وایسه وحرف بزنه واقعا برام سئوال شده چرا اون غم روتوچشماش داره .....

ولی رفت بدون اینکه جوابی به من بده خلیل هنوزدورنشده بود که ماشین رسید خواستم سوارماشین بشم که صدایی شبیه جیغ شنیدم برگشتم خلیل همینجورکه داشت تند می اومد طرفم اشاره وسرصدا میکرد که وایسم ...درب ماشین بازبود ومن کناردرب ماشین ..خم شده بودم که داخل ماشین بشم که برگشتم وعقب وبه خلیل چشم دوختم ...راننده گفت خانم بیا بریم دیوونه اس......

گفتم یه لحظه ببینیم چیکارداره ..خلیل که تند نفس میزد رسیدکنارم ..ازجیبش یه نایلون دراورد که توی نایلون یه پلاستیک کوچیک بودوتوی اون پلاستیک کوچیک که جلد دستمال جیبی بود دستمال کاغذی سفید وتمییزجیبی روکشیدبیرون وبطرفم درازکردوبریده بریده گفت دستات پاک کن کثیقن ..

دستمال روگرفتم ..گفتم دست گلت دردنکنه ...خیلی ممنونم ...هنوز حرفم تموم نشده بودکه گفت خب برو ..بدون اینکه بذاره یامنتظرباشه من حرفی بزنم راهش روگرفت ورفت ...سوارماشین شدم دستمال سفید تودستم بودسفید بود وپاک مثل دل خود خلیل وخلیل ها.........

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/599453_947.jpg

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

تواین هفته سرمون خلوت بود خبر خاصی نیست وبازارماهم کند وسردهست تقریبا...دیگه میره تا مهر ...حالا تواین هفته که هفته دولت هست وروزکارمندهم تواین هفته بود یه خبیثی کردیم که .......هههههههه ......

کارمند یکی ازادارات اصلی ومهم درشهرستان چن وقتی بودکه هی برامون توهرمسئله ای قمپز درمیکرد وکلی تیکه بارمون میکرد بلطبع ماهم با خنده وشوخی رد میکردیم ...تا اینکه استارت اولی روهمکاری زد وبه اون کارمندگفت که تویه سایتی ثبت نامش کرده ..چون همه مشخصات ومدارک اون اقا رو داره تونسته توسایتی ثبت نامش کنه ......

منم گفتم که اون سایتی هست که تسهیلات میده برای کارمندان ....اونم به تعداد معدودی ازکارمندان ...هرچی که اصرارکرد ادرس سایت روبدیم قبول نکردیم وگفتیم چی میخوای خودت بری ثبت نام کنی چی میشه حالا 2-3تومن پول ثبت نام به ما بدی ......بعدشم میری به بقیه میگی بدترنون ما رواجرمیکنی .......

وازطرفی به دوتا همکاردیگه اون اقا هم گفتیم مدارکشون روبیاره که حتی به یکی که غصه میخوردکارت ملیش نیست ورفت بعدازمدتی با کپی شناسنامه اش اومد وگفتم برو ثبت نامت میکنم خبرت میکنم بیای برگه های ثبت نامی ات روببری ...

حالا به اون کارمند اولی ودومی که پیگیر ثبت نامشون بودن گفتیم ..ثبت نام شدی تا اول مهر اعزام میشی ...اونا به کجا ؟ ما ثبت نامت کردیم جزو گروه داعش ....داعش سایت زده نیرو میگیره ...ماهم تورو ثبت نام  کردیم جزو داعش ....حالا درنظر بگیرید خنده ماها ...چهره کبود شده وجاخورده اونا رو .........

البته یه چیزی رو بگم این سه نفر کارمندکه گفتم اشناهستن وخودمونی ....خو چیه هفته دولته خواستیم  تسهیلات بدیم به کارمندان زحمتکش خووووووووو.......هههههههه

*دختره تازه دیپلم گرفته رفته جایی دیگه ثبت نام دانشگاه ازادکرده بدون کنکور ..بعداون کافی نت اشتباهی اسم پدراین روبجای مثلا رضا زده بود شهقلی ...اومد دفتربهم گفت میشه کاریش کرد ؟ گفتم والا دانشگاه ازاد ثبت نامش ویرایش نداره همون موقع که میری دانشگاه وقت ثبت نام وقتی مدارک رومیدی برات درست میکنن .....

گیرداده بود دوباره ثبت نامم کن این خرابه ..گفتم درسته که اسم پدرت رواشتباه زده ولی اشکال نداره چیز مهمی نیست چون وقت ثبت نام خود دانشگاه مدارکت روببری درست مینویسن این ثبت نام هم بیشتر فورمالیته هست بدون کنکورهست ..حالا هرچی من توضیح میدادم ایشون اصرارمیکرد بهش گفتم ...حالا شاید یه خواستگار  دکتر پولدار خوشتیپ برات اومد اسمش بود شهقلی ...اونوقت چی ...

دوستش خندید گفتم اسم بدی هم نیست صداش میکنی شهقلی جووونم ...همه مون زدیم زیرخنده ..دخترک گفت نه اون دیگه دکترنیست ..اگه دکتر پولدارباشه اول باید اسمش رو درست کنه ..اصلن من نمیگیرمش تا اسمش رو درست نکنه ...یکی دیگه که تودفترشاهدحرفای ما بود گفت نه تروخدا بگیرش ...اینم گفت نه تا اسمش روعوض نکنه نمیگیرمش...چنان تو جو خواستگار دکتر فرضی رفته بود که نگو...حالا نمیدوستم چطوری بهش بگم بابا من گفتم فرض کن نگفتم که واقعیته .......

*رضا عقب مونده ای هست که 30وخرده ای سنش میشه میاد دم دفتر وامیسه تا پولی بگیره ..ظهری اخروقت اومد صب یه مشتری یه سکه 500تومنی داد...بعدوقتی که رضا اومداین سکه رودادم بهش نگاهی کرد به سکه وگفت ..همین ..گفتم این 500تومنه .. نگاهی عمیق بهم کرد وگفت حالا من دیوونه ام  ولی اونقد دیوونه نیستم که ندونم این 50تومنیه ..حالا پول نداری اشکال نداره ..ولی یادت باشه مو خر نیستم.....

این رضا چن روزپیش هم اومد اون روزهم بهش 500تومن دادم گفت یه هزاری بده گفتم قبل ازتو خلیل اومد یه هزاری به اون دادم تازه کمال هم اومدکه به اونم 500تومنی دادم دیگه خب همه پولام رفت ..گفت دفعه اخرت باشه به خلیل 1000تومن میدی  کوفتش بشه باید به من بدی یادت نره ..فهمیدی .......

*یکی ازدوستان اومده بودتودفترداشتیم حرف میزدیم یه دوتا پیرزن هم بودند بعد این بنده خدا گفت دل پیچه دارم شدید رفتم قرص گرفتم همینجورکه داشت توضیح میداد یه پیرزن گفت ننه قرص نخور میش وبزهای ما هروخت دلشون دردمیکنه نوشابه سیاه میدیم میخورن یک یکه...هههههههههه

یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایاشکرت ...خداجونم برای اول همه خوبی هات ممنونم وشکرت...خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نبت پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت....خدایا شکرت ....



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۰
دریا