دریای کویر

سلام 53...ادمها و واکنش ها ...

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۶ ب.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

*پیرزنی وارد دفتر شد گفت :ننه کارت سوخت می خوام ثبت نام کنم... گفتم: این مدارک رو میخواد بده  ... پیرزن روی صندلی کنارمیزم نشست و مشغول گشتن توی کیف کهنه وبزرگی شد که همراه داشت درهمین حین پیرمردی ۷۰چند ساله وارد دفتر شد سریع مدارکش رو گذاشت رو میز وگفت : بزن تو کامپیوتر برگه سوخت من بده .... گفتم حاج اقا باید صبرکنی اول نوبت این حاج خانومه .....پیرمرد یه نگاه به پیرزن انداخت که سرش تو کیف بود وگفت : این مشهدی عجله نداره مال من سریع انجام بده گرفتارم راهم دوره باید برم خدمات کشاورزی و..........

پیرزن همینجور که سرش پایین بود : گفت: کی گفته من عجله ندارم منم کاردارم صبر کن ...وهمینجور که حرف میزد سرش رو بالا اورد وتا مرد رو دید چند لحظه بهش خیره شد وبعد گفت :چطوری اکبراقا ........پیرمرد هم پیرزن رو شناخت خلاصه شروع به احوالپرسی کردند وبعد از چند لحظه مدارک پیرزن هم روی میز بود گفتم :خب پس اول کار حاج خانوم رو انجام میدم بعد شما حاج اقا ...........

که پیرمرد گفت: نه من عجله دارم مش خیری می تونه صبر کنه و..........پیرزن پرید وسط حرفش و گفت نه من خودم کاردارم .....خلاصه شروع به بگومگو کردند بطوریکه همه افرادی که داخل دفتر بودند اونها رو نگاه می کردند پیرزن یهو به پیرمرد گفت : یادته منو می خواستی بابام منو به تو نداد از بس تو لجوج و خودسر بودی..........پیرمرد هم کم نیاورد با خشم گفت : من تورو نمی خواستم ننه ام اومد تورو برام بگیره من از اول هم دختربس رو می خواستم ........دفتر از خنده روی هوا بود از بحث این دوتا ؛ هی بهم تیکه ای رو می پروندند خلاصه اول کار پیرزن رو راه انداختم وبعد پیرمرد رو ثبت نام کردم وقتی  کارهردو رو باهم تحویلشون دادم اونقدر سرگرم  تیکه پروندن بودند که متوجه نشدن من کارشون رو انجام دادم وقتی که می خواستن برن لحن صحبتشون تغییر کرده وبا مهربونی باهم ازتعداد بچه و زندگیشون  حرف زدند وهمینطور که حرف می زدند از دفتر خارج شدند . ساعتی بعد از رفتن اونا هنوز صدای خنده ها توی دفتر روی هوا بود هرکس چیزی میگفت  ..... ولی اون لحظات اخر رفتنشون چیزی تونگاه هردوی اونها موج می زد چیزی شبیه یه حسرت . یه افسوس و یا شاید خاطره یه عشق کهنه .......

*گاهی میگم خوشبحال کارگرها ، باغبون ها ، تعمیرکارها وخلاصه همه اونایی که شغلشون با فعالیت بدنی همراهه .....چون حداقل فکرشون راحته جسمشون خسته میشه ولی فکروذهنشون ارامش داره .... گاهی حرفهای مشتریهای بدجوری رواعصابم میره ومجبورم به روخودم نیارم چرا که تا بکیشون اعتراض کنی سریع برعلیه ات حرف میزنند وتواین بازار اقتصادی خراب باید هر مشتری رو دودستی بچسبی و حرف حرف مشتری باشه  ........
 وقت انتخاب واحد دانشگاه ازاده.. دانشجوها باید اول شهریه رواینترنتی پرداخت کنند وبعد انتخاب واحد رو انجام بدن.. برای پرداخت شهریه باید کارت عابر بانک که یک رمز دوم بهش داده باشند رو همراهشون باشه . طبق معمول دفتر شلوغ خانمی اومد (متاسفانه معلم ) کارش رو انجام داد ورفت بعد از 30-45دقیقه دوباره اومد اینبار با عصبانیت شروع به فحاشی کرد که : دختره ................ فلان فلان شده ............. اشغال........خلاصه ایشون فحش میداد ومنم درحالی که گیج شده بودم هی بهش میگفتم خانوم چی شده ؟ اول بگو چی شده بعد فحش بده ........ خانومه همینچورکه ناسزا میگفت :گفت : توبرگه پرداخت شهریه منو چاپ نکردی ندادی ...من الان مدرکی دستم نیست که پول دانشگاه دادم ... گفتم : خانم محترم من کارم رو درست انجام دادم برگه ها رو پرینت گرفتم دادم بهت .وپول ازکارت .......که وسط حرفم پرید گفت : کجاست کجاست ؟؟؟ برگه ها رو بطرفم دراز کرد وگفت : این یه برگ اینم دومی.... گفتم خب برگ اول پرداخت شهریه است برگ دوم هم انتخاب واحد شما دیگه چی ازمن میخوای ؟؟؟ خانومه  دوباره با دقت به برگه ها نگاه کرد لبخندی زد وگفت : راست میگی ها...دقت نکردم .. وبا لبخند زل زد به من ........ حالا منم هی توذهنم داشتم دنبال جمله ای میگشتم که جوابش رو بدم که بدون تشکر یا معذرت خواهی رفت بیرون ..منم موندم وهزارحرف نگفته توذهنم ..حالا همه اونایی که توی دفتربودند شروع کردند به تعریف وتمجید از من واینکه چقدرصبورم ......درحالی که واقعیت این بودمن دنبال جمله ای میگشتم که بتوپم بهش ....ولی خب نشددیگه رفت ...  

*: پیرزنه خیره شده به دستام که دارن با موس کیبورد ور میرن .....بعدچند لحظه میگه : تو هینترنت  همه چی هست ؟ سری تکون مدم ومیگم : ای بگی نگی .............میگه : یه شو خارجی برا خودت پیدا کن ..حیفه اینجا بمونی برو خارج ...........میخندم .میخندم .وقت بیرون رفتنش اروم میگه : یه ایرانی هم پولدار باشه واسه ........نوه ام پیدا کن ....

(برخی ازتصنیف های استادشجریان برای مادهه شصتی ها نوستالژی خاصی داره پیشنهادمیکنم تصنیف های قدیمی استادروگوش کنید لذت داره گوش کردنشون .گرچه اهنگ هایی هستندکه هیجوقت کهنه وتکراری نمی شوند..یادایامی که درگلشن فغانی داشتم ...جان جهان دوش کجابوده ای و....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۲
دریا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">