دریای کویر

هوا گرمه ... جنوب بوی پاییز نداره ماه های اخر پاییز شاید بشه بوی پاییز رو حس کرد وبا همه گرمی هوا ..باد گرم شبانگاهی ولی میشه بوی مهر رو از لابلای خرماهای ترشیده حس کرد .......ماه شروع درس ومدرسه ......وبرای ما ...یاداور دورانی که غرق در ارزوهای بزرگ شدن بودیم .......

هرسال وقت مهر دلمون میخواست زودتر خرداد از راه برسه .....هیجی به اندازه تعطیلی روزهای مدرسه  دلچسب نبود ...و سخت ترازهمه نوشتن تکلیف هایی که گاه همرا با اشک بود وگریه .......

خودمونیم بچه های ایرونی اونم از نوع دانش اموزش برای ننوشتن تکالیف هزار یک بهونه جور میکنه یادمه معلمی داشتیم اونم توهمین دوران راهنمایی وقتی درس میپرسید باید دقیق از ۵نفر درس می پرسید ..حتی اگه زنگ هم میخورد این درسش رو می پرسید وازاین ۵نفر اگه دو نفر درس بلد نبودن همه کلاس رو جریمه میکرد ........

سرکلاس درس کتاب داستان رو لای کتاب درسی میذاشتیم ...زنگ های تفریح حرف از فیلم ها وهنرپیشه ها بود و هرسال که قد میکشیدیم ...حرفامون هم خصوصی تر میشد ....دعواهای بچه گانه ای که داشتیم وقهرکردن هامون ......والبته فرداش مادرمون رو می اوردیم تا شکایت دوستمون رو کنیم ......وشعرهایی که از ته دل با تمام قوا فریاد میزدیم وباهم میخوندیم ....

من یار مهربانم ..........دانا وخوش زبانم ....تا شعرهم تموم میشد سریع میگفتیم مصطفی رحماندوست و اون یه شعر دیگه ..عباس یمینی شریف ...... با بابا اب داد ها گریستیم چون سخت بود برامون نوشتن ....با کوکب خانم گشنه مون میشد با چوپان درغگو بخودمون قول میدادیم دروغ نگیم وبا تصمیم کبری حسرت میخوردیم که چرا کتاب کبری بیرون جا مونده و خراب کثیف شده

با مداد سیاه می نوشتیم وبا مداد قرمز  اعراب رو  ...واز سوم دبستان که میتونستیم با خودکار بنویسم چقدر خوشحال میشدیم و هرروز که بیکار میشیدیم تمرین امضا میکردیم وتو دفترخاطرات همدیگه گل وپروانه نقاشی میکردیم .......بوی مهر ..با بوی کفش وکیف پلاستیکی نو .......دفترهای کاهی ساده ودفتر نقاشی های چهل برگ ..با صف هایی کج کوله و گاها برخی صبح ها چشم های خواب الود و مقنعه های چروک والبته موهایی شانه نشده .........

زنگ تفریح کتاب درسی رو تند تند ورق زدن و خدا خدا کردن که خدایا تروخدا معلم از من نپرسه...  وخوشحال از روزهایی که معلم از روی کتاب من درس میداد.....بوی مهر و یاداور همه روزهایی که بی خیال بودیم از درد های روزگار ..بی خیال بودیم از دلشکستن ها ..وبی خیال بودیم ...ازدانستن ها.....مهر و یاداور روزهایی از غصه های کودکی ...غصه های مشق زیاد داشتن ...نداشتن مداد رنگی ..و......

این سالها وقتی که مهر میاد دلم میخواد کودک بشم وبرای یکبار دیگه پشت نیمکت های چوبی بنشیم و الفبا را بخوانم .....بابا اب داد ...ان مرد درباران امد ...ان مرد اسب دارد ..ژاله ولاله را .......دلم میخواهد برای چند لحظه در ماه مهر کودکی غرق شوم  و ندانم که بزرگ بودن یک درد است .....

ولی یه چیزی بیشترازمهرهست که دردمیاره اینکه ما کودکی کردیم ومهر روباهمه فقر اون زمان دوست داریم چراکه معلم داشتیم ودرس ..مدیرداشتیم ومدیریت دریک کلام وجدان کاری بود ومسئولیت ....اما دانش آموزان حالا...نه تدریس درست دارند نه معلمی که وجدان دردداشته باشه .(خوب وبدهمه جا هست ولی تواین شغل خوب هاکم ترند متاسفانه ).نه مدیری که مدیریت مسئولانه داشته باشد ..وبدترازهمه نه درکی درست ازاموزش باشد ...

دلم میسوزه نه برای بی امکاناتی و فقیربودن مهرهای 15-20سال پیش که مدرسه میرفتم ؛برای مهرهای این ده سال اخیر که مهربان نیستند دانستن و مدیریتی ندارند برای مهرهایی که هرسال می ایند و فقط درد دارند! درد ندانستن ..درد درک نکردن ..دردنفهمیدن ...درد خوشحال نشدن ازنمره بیست ...مهرهایی که تلخ اند وسیاه ..مهرهایی که معلمان ومدیران بدنبال سمت وپست اند نه ترویج علم ودانش ..مهرهایی که دانستن وفهمیدن واموختن رنگ بیرنگترازپاییزاند ..مهرهایی که غمگینند غمگین ترازپاییز ....

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۲
دریا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">