دریای کویر

سلام51..منو ..کارم وادمها...

چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ب.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

*پیرمرد داره تعریف تراتورش میکنه که بفروشه میگه شما که اینجانید بگیدتایه مشتری بیادبخره درحین حرف زدنش اقایی میادداخل میگه چی داری میخوای بفروشی ؟همکاری گفت یه تراکتورداره مال یه خانم دکتربوده میرفته مطب وبرمیگشته ...میخوادبفروشه خنده همه بلندشد پیرمرداومدطرف میزمن وبطرف همکاری نگاهی کردوگفت توتراکتورمن نمیفروشی بعد گفت خانوم شما هرکی اومدبگو تراکتورفروشی هست ..گفتم باشه مشهدی راستی نگفتی خانم دکتر تومسیر مطبش روزی چن هکتارشخم میزد ؟...(مااصلن خبیث نیستیم ههههههههه)

*شما فرض کن طرف کارمند زندانه ...اومده داره ازم تشکر میکنه که کارش انجام شده وبعد میگه امیدوارم  سروکارت طرف زندان بیفته درخدمتتون هستم ازشرمندگیتون دربیام .....

*برخی هاشون فکر میکنن دفتر من دولتی هست حالا حرف رفتن ریس یکی ازادرات بود ..یهو پیرمردی با لحنی متفکر وناراحت کننده بهم گفت : خانم ..تورو عوض نکنن ..تونری جایی ..اگه توبری کی رو جات میفرستن ......

*اینترنت ازصب قطع شده بودتا وصل شد شروع کردیم ثبت نام سوخت روانجام دادن که پیرمردی  شروع کرد به غرزدن ....منو ثبت نام نکردی اونایی که دوس داری ثبت نام کردی...و......گفتم هیجم اینطور نیست ...توهم غرغرنکن هرغری که میزنی 10سال پیرتر میشی ...دیگه جوخودمونی شد  ..یکی دیگه گفت : من 20روزه تو نوبت بودم .......(سوخت 1هفته است شروع شده)جالبترازهمه این بود که حالا این وسط یه مرده خاص (خاص منظورم همون تحصلکرده و...هست)  اومدگفت : سایت هنوز خرابه ؟ خوب نشده ؟همکاری مظلوم وارگفت : نه حالش خیلی بده بستری شده سی سی یو ..منتظریم دکتراز بلژیک بیاد خوبش کنه ..اینم با تاسف سرتکون میداد..(خبیث خودتونید)...

وقتی هم یکی میخواست بره همکاری میگفت : کجا چایی دم کردم ..تازه دمه ...هیچی دیگه برخی ها فحش دادن ..برخی ها خندیدن ..برخی ها سکوت کردند ..بقول پیرمردی که وقتی بهش گفتم سایت خرابه باس صبرکنی ...گفت ادمی که افتاده به چاه ..رفتن براش طناب بیارن باس صبرکنه ..صبرنکنم چه کنم ....

*زن باشی ..توجامعه باشی ..مجرد باشی ..سنت ازبیست بگذره ...ازنظر خیلی ها یعنی فاجعه ...ازنظر برخی ها یعنی تکرار فرهنگ غلط موندگی ..ترشیدگی ..وقتی تومحیط کوچیکی باش که دخترا از سنین نوجوانی شوهرمیکنن وتو مجرد باشی یعنی یک فاجعه  .....من فهمیدم که واقعا پوست کلفت شدم ..درمقابل شنیدن حرفهایی چون ..چرا شوهرنمیکنی ؟..پیرشدی رفت ...هنوز شوهر نداری ؟....چرا مردی بالا سرت نیست و......

حکایت ازاون جا شروع شدکه سرثبت نام سوخت با پیرمردی بحثم شد پیرمردی بشدت زبون تلخ و متلک گو.....نمیدونم چرا ادمها حتی وقت پیری بازهم دس ازسر متلک گفتن به دیگران برنمیدارن .....میخواست کارش رو بدون نوبت انجام بده ..ومن قبول نکردم اول به شوخی خنده بحث بازبود وقتی دید من بهیج عنوان زیربارنمیرم یه گوشه نشست وبین اون همه ادم که منتظر بودند وایستادیه لحظه که نگاهم بهش افتاد دوباره شروع کرد واصرار که کارمن رو زودترازبقیه راه بندازه ....

میگم نمیشه وایسا بقیه ازتوزودتراومدن ..ایناراه دوراومدن توراهت هم نزدیکه کمی صبرکن...شروع کرد به تندی حرف زدن ..اول چیزی نگفتم ...وقتی دید محلش نمبذارم ..گفت..ازبس بداخلاقی شوهرنکردی ...نگاش کردم ..گفت چیه نگام میکنی ..خوب شوهرنکردی ..گفتم شوهرنکردم که نکردم ..به توچه دغلی داره شوهرکردن من ؟ بعدشم من بداخلاقم توچرا میای پیش من بداخلاق کارت روانجام میدی برو پیش یه خوش اخلاق .....سوما سنی ازتو گذشته همینجوری باید حرف بزنی ؟...

رفت طرف میزهمکارم وازش پرسید خانم ...ازکدوم طایفه است ...وقتی شنید نوه مرحوم ...هستم جا خورد فکر میکرد که من ازیه طایفه دیگه هستم ...چیزی نگفت ...یه پیرمرد دیگه گفت : خانم ...این حالش خوب نیس..ولش کن ولی تو چرا شوهرنکردی ؟ تواینهمه کمالات داری چرا مردی بالاسرت نداری ؟ گفتم : اولا این اقا (اشاره کردم بهش) باید درست حرف بزنه همه جا که نمیشه با مسخره بازی و متلک حرف بزنه بعدشم خدا حفظ کنه بابام ..وبرادرام ....همیشه که نباید یه مرد بالا سرزن باشه .....

یکی دیگه ازپیرمردها گفت : نه بالاسر یک زنینه (ضعیفه) حتما باید مردباشه ...مرد معتاد باشه، ول باشه ولی بالاسر زن باید باشه ....گفتم اخه مرد معتاد ؛ول زن میخواد چیکار؟ کدوم پیغمبرخدا و کجای قران خدا گفتن ونوشتن که زن حتما باید مرد بالاسرش باشه وازدواج کنه ....

همون پیرمرد متلک گوی اولی گفت : توشوهرنکردی خیط هم نمیشی که بهت میگیم شوهرنکردی خب یه کم خیط شو شوهرنداری ...بلافاصله پشت سراون یکی دیگه گفت :اره همون اول که توگفتی شوهرنداری من خیال کردم الان خانم ...گریه میکنه ....

خندیدم ...بقیه هم خندیدن ....یکی دیگه که اون وسط همش ساکت بود گفت : خانم خودش مردی هست ..نیازی به مرد نداره ....بازم خندیدم ...ویکی دیگه هم گفت ..شوهرمثل شیره ...شیر هرچی ترش هم باشه بازم اب قاطیش میکنن ومیخورن ...

ومن همش خندیدم ....اخرسر گفتم پوست من کلفت ترازاین حرفا شده که برا نداشتن شوهر بخوام گریه زاری کنم وناراحت باشم که یه پیرمرد دیگه گفت : مگه شوهر نیست؟  هست ..تو نازت بالاست نمیخوای ....اینبارهم چن تایی سرتکون دادند ودوباره همون پیرمرداولی گفت : اره اینا که به هرکسی شوهرنمیکنن و دوباره شروع شد ومن همچنان میخندیدم .(درحقیقت باچن تاپیرمردبالای هفتادسال که هرزگاهی میبینم چی میتونستم بگم هههههههه )......

(این چن روزه ریس ازخوشحالی کودکان وخونواده هایی میگه که ازذوق لوازم التحریرچنان شادن که ریس هم ازدیدن اینهمه خوشحالی اونها به اشک افتاده ومن باشنیدن عکس العملها تنهامیتونم بگم خدایا شادکردن ادمها چقدرساده اس ولی حیف که ماادمهات تواین کارهمبستگی ومهربونی نداریم ...بازم ازهمه دوستان زنجیره بی نهایت سپاسگزارم )

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/595099_131.jpg

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۸
دریا

نظرات  (۱)

۱۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۱ محمد محمدیان
مطلب طولانی ..

اما زیبا بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">