دریای کویر

سلام23..گاهی بایدخلوت کردبامن درون ...

دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ق.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

یه وقتهایی هست توزندگی که ادم ازهمه چیز زده میشه دلش فقط یه مکان تنهامیخوادکه خودش باشه ورهایی ...رهایی ازهمه چیزایی که دوربرش هستند ..رهایی از همه فکرهایی که توذهنش هستند ...همه ادمها بنظرمن گاهی نیازدارند بی خیال بشن ..بی خیال قرض ..بدهی ..ماشین ..خونه ..بچه ..درس ..کار وهزارچیز دیگه ...بی خیال همه اینا بشن و یه گوشه خلوت برا دلشون ، که شایدنه ؛برا ارامش خلوت کنند ...

پیرزن ؛ مادرمعلولی هست ازیه روستای دور..یه روستایی که تا اومدنش به شهر 2-3ساعت طول میکشه ..زن سالخورده و خمیده ای هست که چین وچروک زیاد رو دست وصورتش نشون میده روزگارباهاش خوب تا نکرده ...اینقدر هم روستاشون دوره که خیلی کم شهرمیاد وخیلی کم می بینمش ...

مدتها بود که تو ذهنم بود ازش خبری بگیرم ...ولی راستش منم گاهی غرق درروزمرگی هامیشم غرق کار...دنبال کاسبی کردن ..وپول بدست اوردن ...نمیخوام توجیه کنم ولی این دوره باید دوید کاسبی  وکارکرد حرص جوش کارروخوردتا پولی بدست بیاری ..حالا ماهم که شغل ازادهستیم هزارفکرمتفرقه داریم از صاحب ملک بگیرتا شرکتهایی که قطعات ازشون میخریم وحتی رقابت بین هم صنف های خودمون ...وحرص اینوبخوریم چرا بقیه کارشون رودرست انجام نمیدن ..یاچرا مایی که بادل وجون کارمیکنیم عذاب وجدان رومیفهمیم کسی درکمون نمیکنه ..خلاصه کنم ؛منم هزار فکرومشغله ...

حالا امروز ازکناربانک رد شدم دیدمش ..انگاری که کمرش خمیده ترشده بود ونگاهش اشفته تر...اول رد شدم ،خدایا این پیرزنه کی بود؟ یادم افتاد برگشتم وصداش زدم ..مش کلثوم ..بلندترصداش کردم وایستادوبرگشت منو دید چشماش رو تنگ کرد وانگاراز دنیایی دیگه بیرون بیاد گفت سلام ..بعدازحال واحوال ازش خواستم که بریم تودفترحرف بزنیم چند قدم بالاتر..رفتیم تودفتر...کنارم نشست وازدخترمعلولش گفت که کسی نبوده مراقبش باشه ناچارشده دست وپاهاش رو ببنده که ازخونه بیرون نره و در خونه روهم قفل بزنه ...گفتم گناه داره ..گفت چیکارکنم ..مجبورم ..کسی نبود ..ومش کلثوم حرف زد واه کشید ...دست اخرگفت سرت درداوردم برم .. زودترکه اون طفلی بی زبون خیلی زجرنکشه ....

یه مقدارفطریه داده بودن دستم که بدم به خونواده نیازمندی ؛..عزیزی هم نذری داشت اونم بود بعدازعیدموقعیت های متفاوت پیش اومدبه ادمهای مختلفی بدم ولی همش مش کلثوم توذهنم بود حالا امروزکه دیدمش بخاطرهمین خواستم باهاش حرف بزنم قبل ازرفتنش؛ همه پولها رو گرفتم طرفش وگفتم اینا روچن نفردادند که بدم به یه مادرمعلول ...خداخودش میدونه ازبعد عیدهمش تو،فکرم توبودی امروزهم دیدمت ....دستم که بطرفش  درازبود گرفت ...بادودستش دست منو گرفته بودمیخواستم دستم رو بکشم ولی دست من تودستای پیروپرچین چروک اون بود...

اصلا نفهمیدم چی شدکه سرش خم شدتامتوجه گریه اش شدم خواستم بگم گریه نکنید سرش روگذاشت روشونه من ؛وازته دل هق هق کرد ...یه لحظه موندم چیکارکنم دم در دفتر..یه پیرزن تواغوشم داره گریه میکنه ومن بهت زده ام از گریه ناگهانی پیرزن ...بادست ازادم در رو هل دادم بسمت جلو که درنیمه بسته باشه ...چن لحظه گذاشت پیرزن سرش روبرداشت وبا پر چاروقش چشماش ودماغش رو پاک کرد ...گفتم دلت خوب گرفته ها ...

دوباره اشکاش ریخت گفت میدونی امروزچرا اومدم شهر ؟..هنوزحرفی نزده بودم که خودش ادامه داد برقمون اومدن قطع کنن 68هزارتومن قبضش اومده هیجی پول نداشتیم صبی دست پای دخترک رو بستم  به خداگفتم به عذابی که این بچه میکشه خودت امروز تودل یه مسلمونی بنداز پولی بهم بده ..تا اومدم رفتم کمیته ..رفتم بهزیستی ..رفتم پیش فلانی ..ده تومن هم گیرم نیومد ...خدا برات  دل توکرد بهم رسوندی (خدا تودل توانداخت ) ..

گفتم نه مادرمن ..این مال خودت بود تازه دیگران هم داده بودن دست من ..خودت دیراومدی منکه ازخدام بودکه زودتربیای تابدم دستت ..پیرزن دوباره حرف زد باهرکلمه ای که میگفت نگاهش برق تازه ای داشت بعدازرفتن اون ..تصورکردن حتی درباره اون دخترمعلول که دست وپاهاش روبسته ان وتویه اتاق زندانی شده ...دردناکه .... بخودم گفتم واقعنی کجای دنیا داریم زندگی میکنیم غصه امون مدل های بالاتر هست غافل ازاینکه یه زمانی میرسه که نه ماشین مدل بالاتر ..نه خونه شیک تر..نه طلای بیشتر...نه شهرت وپست ومقام ..هیج... هیج کدوم بدردنمیخورن ...یه زمانی میرسه که خودمون هستیم واینکه با وجدان خودمون چه کردیم ...

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۵
دریا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">