دریای کویر

سلام2..چایی برای بی بی ...

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ب.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

سلام خانوم ...سلام بفرمایید ...دخترک نوجوونی بود با پوستی سبزه ..لاغراندام وقدی کوتاه ...انگاری تردید داشت که حرفی رو بزنه ..خیره نگاهش کردم منتظر بودم که حرفش رو بزنه ..خودش رومحکمترلای چادر مشکی رگ ورورفته اش پیچوند..قطرات درشت  عرق رو روی صورتش میدیدم ...گفتم بشین یخورده خنک بشی

اروم رفت طرف صندلی ونشست ...چن لحظه ای گذشت ..یکی دوتا اومدن وزفتن ولی دخترک همچنان ساکت گوشه ای نشسته بود وبه اطراف نگاه میکرد..دوباره که تنها شدیم گفتم کاری داشتی ؟..بگو .... تند تند پلک زد ونگاهش روبه صورتم ریخت وگفت ...نمیخوای اینجا روبرات مرتب کنم ...تمییزمیکنم هرچی دوس داشتی بهم بده ...

خیره شدم توچشماش ..دروغ چرا ...توذهنم اومد باهاش دوست بشم یه مطلب جدید برا وبلاگم هم جورمیشه ..بعدکمکش کنم ..همکاری اومد داخل ..رفته بود پی کاری...بعدازاینکه کارهارودادم همکاری انجام بده به دخترک اشاره کردم بیادکنارصندلی خودم بشینه ...

بهش گفتم براچی میخوای کرکنی اونم الان تواین گرما ؟ میتونی صبرکنی چن وقت دیگه گارگاههای خرما برپامیشه بری اونجا خرما بسته بندی کنی اگه برا پول مانتوشلوارمدرسه ات هست جور میشه ..نگام کرد وحرفی نزد ..گفتم روزه ای ؟ ابرویی انداخت بالا وگفت نه ...مریضم ...دوروز دیگه سر میشورم ...

گفتم بهم نمیگی چرا میخوای کارکنی ؟ گفت خب به پولش نیازدارم ..الان جایی کارنیس اومدم توشهر بیام دم مغازه هایی که خانم هست بگم کاری میدن انجام بدم تاظهر ..یه پولی گیرم بیاد....گفتم ازکجا میای ؟ گفت از روستای ....... گفتم خب توازصب تاظهرکارکنی که خرج کرایه ات هم نمیشه ...سرش روانداخت پایین ....

گفتم چن سالته ..سرش پایین بود حس کردم میلرزه ...لبهاش میلرزید واشکهای بیصداش روگونه اش جاری بود ....گفتم گریه نکن دخترخوب...تومیخوای کارکنی بایدقوی ترازاینا باشی ...دستمالی بهش دادم ..گفتم پدرت چیکاره اس ؟..چن تا خواهربرادرید ؟....

همینجورکه سرش پایین بودبزحمت شنیدم که گفت مادرم طلاق گرفته شوهرکرده بابام هم زن گرفته ما پیش بی بی امون هستیم ..مادرپدرش ..غیرازخودش یه خواهردیگه داشت که ابتدایی هست ...خودش کلاس دوم راهنمایی قبول شده بودکه بره سوم راهنمایی...

گفتم الان که فصل کارنیست بذاریه ماه دیگه که فصل خرماشد اونوقت میتونی کاری پیدا کنی ..ازامروزماه رمضون  شروع شده بازارهمه جا کسادهست کسی معمولا کارگرنمیگیره ...بعدازرمضون هم بیای سعی میکنم کاری برات جورکنم ...من حرف میزدم اون چونه اش لرزید ...فهمیدم ..میخواددوباره اشک بریزه که بابغض گفت نه الان بایدکارکنم بعدازرمضون نمیشه ...

گفتم چرا نمیشه ...چیزی نگفت ..گفتم ببین بامن حرف بزن توحرف نزنی خب من نمیتونم کمکت کنم ....چن لحظه ای گذشت گفت میخوام برای ماه رمضون چیزی بخرم پول نیازدارم ..گفتم چی میخوای بخری ؟...گفت میخوام برای بی بی ام چایی خوب بخرم ..چایی گلابی بخرم ...بی بی ام چایی باید بخوره اگه نخوره سرش دردمیکنه ...چایی گلابی 12هزارتومنه ..4500تومن پول دارم ...من میخوام .............اون حرف میزد ومن غرق درافکارخودم بودم ...

یه چیزایی نمیشه گقت فقط یه تلنگره که به ادم باس بخوره ...نمیدونم اینجوروقتا چی باید گفت ..ازاین جورادما زیاده ..کافیه که چشمامون روبازکنیم وبادقت نگاه کنیم دوربرمون ...این دوره خیلی هاهستن که با سیلی ارایش میکنن صورتشون رو..کاش بتونیم تواین ماه ببینم چیزایی که همیشه ندیدیم یا نخواستیم ببینیم ......

وقتی که ازهاپیریزرگ شهر اومدیم بیرون ..دخترک چشماش برق میزد ...من تشنگی ماه رمضون رو یادم رفت چون درونم خیس خیس اراشکهای دلم بود ...... 

*فعلا اینجا qapdarya.blog.irمینویسم تا بلاگفا درست بشه ایشالا بتونم خوب بنویسم ..رمضان هم شروع شد بقول مش رمضون خودمون که صبی بهم گفت ازالان ماه منه تا 30روز..ههههه...

* برنامه افطاری معلولین طبق هرسال (برای پنجمین سال پیاپی دارم ) اگرزنده باشم وتوفیقش روداشته باشم ...دوستانی که میخوان کمک کنند شماره کارت عوض شده باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....

* سیدمقدسی عزیزشرمنده که دیرمینویسم ازتماس ومحبت شمابزرگوارهزاران هزاربارممنونم ..متاسفانه منیژه هیج حرکتی دیگه نمیکنه تنها کاری که شدبراش انجام بدیم ویلچره بودکه انجام شد وفقط دعاکنیم معجزه ای بشه (سکته مغزی کرده) ..

اولین روز ماه رمضون مبارکتون باشه ..هرکسی که دلش لرزید تواین ماه همه ماهارودعا کنه همه دوستان دیده وندیده ..برا همه مشکلات جسمی ..روحی ..مالی ...

خدایاشکرت ...خداجونم ازت ممنونم برای همه خوبی هات ....خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نیت  پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت.......خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۸
دریا

نظرات  (۱)

قبول باشه زحماتت نازنین. خدا سلامتی و روزگارت بده که هیچ نعمتی بالاتر از این دو تا نیست..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">