دریای کویر

سلام 117...روزهایی که حس ندارند با وبی کلمه عزیزم ...

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

این چند روزه هی خواستم بیام بنویسم از ستایش قریشی دختربچه افغان که بدست یه جوون 17ساله ایرانی بعدازتجاوز وازارجنسی وجسمی کشته شده ..میخواستم بیام بنویسم از اعظم زن مشهدی که شوهرمعتادش اون روتوی یه صندوق فلزی دست ودهن بسته زندانی میکرد وزیرصندوق روروشن میکردوزن بیصدا میسوخت وبچه اونا زیررگبارکتک های بیرحمانه پدرمعتادش شکنجه میشد وجایی ازبدنش میشکست ...میخواستم بیام بنویسم که این پدرمعتادشیشه ای باوثیقه 20میلیونی میخواد ازاد بشه ..

میخواستم بیام از مموتی بقول غرضی ازشیطان بزرگ ایرانی بنویسم که با وعده یارانه 250هزارتومنی میخوادباز سرمردم ساده لوح رو کلاه بزاره ودزدی های میلیاردری وخرابی های  این مملکت که درهشت سال دوران سیاهش رخ دادروپنهون کنه ...میخواستم بنویسم از روزهای خواب الود و بهاری اردیبهشت ....میخواستم ازسکینه ،مراد واصغر معلولان پرخنده بنویسم ..ولی...

ولی بقول برادرزاده 5ساله ام حسش نبود حس گفتن دردها نبود حس نوشتن ازتکرار دردهایی که سالهاست تواین جامعه به نحوه های مختلف روی میده نبود چراکه خود منم با همه وجودی که سعی میکنم دچار تکرار روزمرگی ها نشم ولی نمیشه گاهی اونقدر سرگرم روزهای تکراری زندگی میشی که وقتی برای گفتن دردهای دیگران نداری وگاهی حتی برای گفتن دردهای خودت هم وقتی نداری ....

درعوض میخوام یه ماجرا تعریف کنم طبق معمول از پیرزن ها وپیرمردهایی که میبینم ... من به پیرمردها میگم پدرمن ..وبه پیرزن ها مادرمن ...حالا این وسط فردجوونی هم که بیاد دیگه همین صدا میکنم پدرمن ...امروز کاریه پسرجوون 19-20ساله ای روانجام دادم حواسم نبودگفتم پدرمن اقای ..این تاییدیه ات ....پسره زل زد توصورتم وگفت ..خداااا من جای داداشتم نه پدرت ...خندیدم وگفتم اشتباه شد گیر ندید ...یه پیرزن که کناردستم بود گفت توباید به جوون ها بگی اقا وخانم .به ما پیرها بگی عزیزم ....

یه پیرمرد سرزبون دارتودفتربودکه بلافاصله گفت عزیزم این طفلک چرا بگه؟  پیرمردخودت،(منظورشوهرخودت)  باید بهت بگه....دیگه ما روبگیرید غش غش میخندیدیم ...حالا پیرزن هم گیرداده بود ماپیرها سوادنداریم بلدنیستیم اینجوری حرف بزنیم این جوونها باید بگن ...پیرمردهم میگفت من میگم سوادهم ندارم ...یکی این یکی اون ...منم این وسط ریسه میرفتم ازخنده ...

پیرمرد دید حریف پیرزنه نمیشه روکرد به من وگفت تو هم بخند همش تقصرتوئه ..تو شر درست کردی ...میگم من چیکاردارم تو عزیزم میگی ...پیرمرد سری تکون داد گفت ای ای ای ازدس شما زنها .....حالا یه ربع بیس دقه ازبحث گذشته بود مثلا بحث تموم شده بود که یه پیرمرد دیگه به اون پیرمرد اولی گفت ...تو به زنت میگی عزیزم ؟ ...

پیرمرد اولی قاط زد رو بیست ...دادی سر اون کشید که نگوووو....خنده ام گرفته بود ولی جرات نداشتم بخندم میترسیدم چیزی بخودم بگه ..یه لحظه نگام افتادتوصورت پیرمرد اولی ...خودش که یه لحظه با اخم نگام کرد تا گفت این سیستم کی خوب میشه زدم زیر خنده ...هیجی دیگه خودش هم خندید ...حالا پیرمرد دومی هنوزول کن نبود میگفت نگفتی توبه زنت میگی عزیزم ...البته میخندید ومیپرسید ..حس کردم که میخواداذیت پیرمرد اولی کنه ..دیگه گفتم گیرنده واینا ...ولی تا وقتی که رفتن هردوسه دقه میگفت خب مشهدی تو به زنت میگی عزیزووووووم ......

درگوشی 1: هنوز برنامه روزپدرمعلولان رو داریم سعی میکنم تا هفته دیگه این برنامه رو باخریدهدایایی برای این پدران برای امسال فعلا تموم کنم ...... امیدواریم که بتونیم هوای پدران معلول رو داشته باشیم  به همون روال قدیمی دوستان هرکسی خواست دراین امر خیروخداپسندانه شرکت کنه میتونه ازطریق وبلاگم وتلگرام وبلاگ باهام درتماس باشه ...(  telegram.me/qapdarya)

درگوشی2:  برخی ازدوستان جملات ومطالب های چندخطی که درکانال وبم میزارم کپی میکنند وجاهای دیگه بدون اینکه اسمی ازکانال وبم ببرن به اسم خودشون منتشر میکنند این انصافه ؟!

درگوشی 3: اردیبهشت بهار کودکی های دل منه ...

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

 

http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370348_458.jpg

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۷
دریا

نظرات  (۱)

۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۵:۰۹ احسان خواجه مرادی
جالب بود..موفق باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">