دریای کویر

۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

همیشه با لباس محلی یا بهتربگم لباس خونه دیده بودمش ...امروزکه چشمم بهش خورد مانتو رنگ ورورفته ای پوشیده بود با مقنعه ای بی رنگ ترازمانتو اش ......شده بود سرایدار مدرسه ...مثل همیشه با مهربونی بهم نگاه کرد .....ابرویی بالا انداختم وباخنده گفتم ..مانتوشلوارچقد بهت میاد...انگاری تومدیرمدرسه هستی .....

خنده ریزی کرد وگفت هان !...من نه مسخره نکن .....گفتم جدی میگم بخدا ...بهت میاد کلی تغییر کردی ... خوشگل شدی ....وای کاش این تیپ واندام تورو من داشتم .....گفت نه ..ادم باید گوشت به تنش باشه توخوبی ...سفیدی ...تپل ..چاخ ..خوشگل ........میخندم ومیخنده ......میپرسم خب بسلامتی کارمند دولت شدی ......

سایه غم رو تونگاهش میبینم ..با ناراحتی سری تکون میده ومیگه ..نه رسمی که نیستم اداره هیجی بهم نمیده ..فقط پولی که مدیر ازدانش اموزا جمع میکنه همون هم بعضی ها نمیدن ...خدا خیر بده مدیر هوام رو داره ...دعا کن اداره برم داره ......

میگم درست میشه ..همه کارها اولش سخته ..ازاین گرفتاری ها داره ولی به مرور که جا بیفتی خوب میشه ..میگه تو شهرها اگه سرایدارمدرسه باشی خوبه ..اینجا که نمیشه ..دانش اموزا رو همه میشناسم .. مادر.....یکی ازدانش اموزا بهش گفته بودن ۲۰۰۰تومن پول فراش بیارید ....

سرراه من رو گرفت وگفت ما پول نداریم ..بگو از بچه من پول فراش نگیرن ..دوباره سری تکون دادوگفت اینجوریه ...سخته پول فراش همه نمیدن چقد خانوم مدیر بگه تا پول فراش بیارن ...خودم هم سخته اینقد زیر میزها رو جارو کنم و.......

حرف میزد ومن نگاش میکردم ...اون یک زن بود مثل همه زنها ...یک زن که مردونه داره بار زندگیش رو به دوش میکشه ...چون هیج حامی غیرخدا نداره ...از یه شوهر معتاد وبیکار چه انتظاری میشه داشت ....دستهای لاغر واستخونیش پینه بسته بودن .......

وقتی که این زنها رو میبینم ازخودم میپرسم گناهش چی بود که زن باشه وسختی بکشه ...گناهش چی بود که دست روزگار این سرنوشت رو براش بنویسه ...

وقتی چشمم به معلمها میخورد با مانتو شلوارهایی اداری وشیک ..ودستهایی نرم ولطیف .....واین انگارکه ... بازهم دلم میخواست اون دستهای لاغر واستخونی وپرپینه رو تو دستام میگرفتم ....دستهایی که بوی مهربانی خدا رو میدن....

برنامه صبحانه دانش اموزان  استثنایی ومحروم  طبق روال  هرسال (برای ششمین سال پیاپی )  روداریم اگرزنده باشم و توفیقش روداشته باشم ...دوستانی که میخوان کمک کنند شماره کارت عوض شده باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۶
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

رضا یه جوونه مثله همه جوونها ...تفاوتش با بقیه اینه که رضا ازگردن به پایین قطع نخاع هست...رضا چن سالی هست که گوشه خونه زمینگیرشده ..هرچن وقت یکبار کسی پیدا بشه تا رضا رو ببره رو ویلچر ورضا ازاتاق کوچیکش بتونه بره بیرون .......

بارضاکه نشستم به حرف زدن ...چن لحظه ای سکوت تواتاق حاکم شد ..بخودم گفتم تواین روز که همه جا تعطیله وهمه مشغول عزاداری هستند من چی میتونم به این پسر بگم ...ازبیرون صدای نوحه ..دسته می اومد...ونگاه رضا همون نگاه پرحسرتی بود که بار اول دیده بودمش....

گفتم: ادما باید دلشون غصه داربشه ...فکرشون عمل کنه ..زندگیشون رو فکرواندیشه امام حسین جلو ببرند وگرنه با سینه زدن وغذای نظری خوردن که راه امام حسین ادامه پیدا نمیکنه ...رضا خیره نگاهم کردمیدونستم که دنیایی ازحرف داره ...

بهم گفت :توچرا نرفتی حسینه ؟ ونم اشکی از گوشه چشماش ارومد سر خورد بیرون رو گونه هاش ....گفتم چن وقت بود میخواستم بیام این اطراف کاری داشتم دیگه امروز تعطیل بود اومد با فلانی وفلانی هستیم ...بعدشم میریم ..حسینه رفتن که اصل نیست ....

رضا گفت : من دلم میخواد برم ..دلم میخواد برم سینه بزنم ..حسین حسین بگم ..بلند گفت یاحسین ....پره های دماغم لرزید ..چشام سوخت ..میدونستم الانه که اشکم بریزه بیرون ...پلکام رومحکم بهم فشاردادم وگفتم ..منکه قصه نمیگم دارم میگم اصل سینه زدن نیست ..اصل اینه که دلت با امام باشه ...پیرو راهش باشی ....

با بغض گفت منکه نمیتونم هیج کاری کنم ..بدرد امام حسین نمیخورم ..چشماش رو روهم داد...قطرات اشک روگونه هاش بود ...رضا عاشق مداحی وروضه هست دلش میخواست که طلبه بشه ...مرید امام حسین هست میدونستم که تودلش غوغا هست ...

دستمال کاغذی روکه کنارش بوددوبرگ کشیدم بیرون .. تا زدم  مردد بودم گونه هاش رو پاک کنم یا نه  .. چشماش روبازکرد  ...بهم گفت خانم ...دلم گرفته ...دلم میخواد یه مرد بیاد بتونم باهاش دست بدم ...بادم رفته چطوری دست میدن ....یادم رفته چطوری روبوسی میکنند ...

نگاهم خورد به دستهای رضا ...تصورش سخته نتونی دستهات رودرهم گره بزنی ...نتونی دستهات روبطرفی دراز کنی ودستهای دوستی رو بفشاری ....دلم میخواست که اون لحظه دربازبشه ومردی داخل بشه وبا رضا مردونه حرف بزنه ...دوتا مرد که باهم گپ میزنند ...

رضا دلش تنگ بود برای سینه زدن ..برای نوحه خوندن ....برای فشردن دستهایی که بسوش درازمیشه رضا حتی دلش برا گاوگوسفندهایی که میان توکوچه وخیابون تنگ شده ...رضا دلش دیدن ادمها رومیخواست ...حتی ادمهایی که نمیشناسد...

امشب بهتردیدم که ماجرای رضا روبراتون تعریف کنم ودرباره معلولینی حرف بزنیم که تواین ایام بازهم خونه نشین هستند تواین روزا بیاداونها باشیم بیادمادرانی که فرزند معلول دارندوخونه نشین هستند بیاد خونواده هایی که به هزارعلت نمیتونن توجمع عزاداران حسینی باشند ولی دلشون باحسین زهراهست ...بیادهمه باشیم وقتی توحسینه هاوتکیه ها حسین رو فریادمیکنیم

*بی ریاترین نذری امام حسین روامروزدیدم زنی مسن ومجرد که سرپرست دوخواهرزاده یتیم و برادروخواهری معلول هست  ازاول سال هزارتومن...پونصدتومن کنارگذاشته تاامروز یه غذای نذری درست کنه وپخش کنه بین خونواده هایی که نمیتونند برن عزاداری امام حسین ..خونواده های مظلوم ونیازمندی که مریض بودندیامعلول داشتند یاپیرخونه نشین بودندکسایی که نمیتونستندنه توحسینه هاوتکیه هابروندو نه توصف غذای نذری امام حسین باشند...ومهمترازهمه تنهاتقاضاش این بودکه گمنام بمونه کسی ندونه اون نذری رودرست کرده ومن چقدرامروزدلم میخواست سرم روبزارم رودستهاش وبرای بزرگی روحش گریه کنم وبراون دستهای زحمتکش بوسه بزنم ...

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....



http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/599451_587.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۰
دریا