دریای کویر

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

نوشته امشب رومیخواستم متفاوت باشه ازنوشته قبلی ولی نوشته قبلی چندنفری اعتراض داشتندبه اسم دهنمکی واینکه دهنمکی رو یک فیلمساز و فعال سیاسی دونسته اند بناچاراین نوشته رو دنباله نوشته قبلی قرارمیدم بازم میگم من سیاسی نویس نیستم صرفا اونجه روکه نگاه انتقادی دارم میگم و ترجیحا خیلی جاها فاکتورهای لازم روهم میگیرم که یدفعه سوپیشنه دارنشم .. والا .....

مسعودهنمکی اول روزنامه کاربودبعدشد فیلمسازبدون اینکه سواددانشگاهی دراین زمینه داشته باشه مدرک تحصیلیش لیسانس علوم سیاسی ازدانشگاه ازادهست جداازاخراجی ها.. رسوایی ...معراجی ها وسریال داراوندار روکارگردانی کرده وازنظرخودش بهترین فیلم های معناگرا وخوب ایران رو اون ساخته وحرف هیج منتقدی روقبول نداره وهمه منتقدان سینمای ایران روجمع کنید هیجکس حتی دوخط تعریف ازایشون نکرده چرا که ازنظرمنتقدان وهنرمندان ایشون فیلم نساخته دلقک بازی بوده نه فیلم ...متن زیر نوشته ام درموردایشون هست موقعی که فیلم معراجی هارومی ساخت و سرصحنه انفجاری رخ داد وپنج نفر کشته شدن وسه نفرزخمی ومعلول شدن وواکنش ایشون بعنوان مسئول وکارگردان فیلم این بود حادثه اس اتفاق افتاده ..وهیج سراغی ازحادثه دیدگان نگرفت ...

تو این دنیا همه نوع ادمی می بینی ...بقول پیرمردی اگه نمیری همه نوع ادمی رو میبینی ...من میخوام ازتو بگم مسعود ده نمکی ازتوکه همه می بیننت ومیخوای که دیده بشی ...ازتو که ادعای مردونگی ومرد بودن رو داری ولی ....بذارازاول بهت بگم ..تورو خیلی وقته میشناسم ازوقتی که سردبیر بودی با شلمچه ولثارات دادهوارمیکردی وجنجال درست میکردی ....

میدونی چی توذهنم ازت مونده اینکه وقتی روزنامه ات میخواست تعطیل بشه یه نامه پرسوز گذاربه اسم یه خانم فاطمه نمیدونم چی چاپ کردی وتعطیلی روزنامه تورو شبیه صحرای کربلا وتنهایی امام حسین تشبیه کرده بود...(حتی ازامام حسین هم نگذشتی ..وای برمسلمانی تو..)

رک بگم دهنمکی ازاون روزبه بعد ازت بیشتر بدم اومد..چون فهمیدم مردی که حرف ازجبهه و جنگ  میزنه مرد عمل نیست دنبال دیدن وتوجه کردنه ...دنبال نشون دادن خودشه ..دنبال اینکه بگه منم هستم ...ده نمکی چسبیدی به فیلم ساختن ..این مملکت که هنرهفتمش اینقدر بی درپیکرهست که توهم راحت شدی یه سینماگر که سینما رو با پول میشناسه ...

اخراجی ها روساختی بقول خودت اومدی شوخی کنی با بچه های جبهه ...با تیکه وجوک وکنایه ...وبلیط های نیم بها و........فیلمت رو فروختی ...خندیدی وخودت روهنرمند دونستی هنرمندی که پشتش به پولها وقدرتها گرم  بودوهست ..فیلم دوم وسومت هم همینطور..هرکدوم ضعیف ترازدیگری ...هنرمندواقعی رفت حبس برای فریاد ازادخواهی هنرش ...تو وامثال توپاچه خوار مدیحه سرا ...رفتید جلو بدون اینکه بدونید هنر وهنرمندی یعنی چه ...هنرمندواقعی برای درد سینمای این جامعه اشک ریخت وسیاه پوشید ...تو وامثال تو پشتتون گرم بود وهست قهقهه زنان پول روپول گذاشتید..

حالا تو معراجی هات 5نفررفتن به معراج خدا .اونی که مونده ازخودت پرسیدی درچه حاله وچه میکنه ؟ سراغی از مرتضی 23ساله گرفتی ؟ فهمیدی چقد درد میکشه ؟ فهمیدی تو پول عملش مونده ؟ فهمیدی مادروپدرش خون گریه میکنن برا پسرجوونشون ؟...

نه! توچرا باید بفهمی توهم یکی هستی مثل برخی های دیگه که دنبال توجه وپول جمع کردن وشهرت هستی ..یکی هستی که شعارمیدی ..حرف میزنی ...یکی هستی که برا رسیدن به مقصدت هرکاری میکنی که اعتبارپول بدست بیاری ...تو نمیفهمی.. ازکجا باید بفهمی ازتماس ها وپیگیری های نداشته ات ؟..از دلسوزی ها ونگرانی های نداشته ات ؟...

مسعودده نمکی برا یه بارهم که شده ازخودت بپرس کی هستی ؟..کجای این دنیا وایستادی؟ ...من یه ایرونی ام یه ایرونی که ازاینکه کسی مثل تو اسم سینماگر وهنرمند بخودش بذاره خجالت میکشم ..خجالت میکشم بگم تو فیلمساز مملکتم هستی ...مسعودده نمکی خجالت میکشم ازاینکه تودرجامعه من ..درمملکت من فیلمسازی میکنی خجالت میکشم ازاینکه ادمهایی چون تو وامثال تودراین اب وخاک هستند.....

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۶
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

درجامعه ای زندگی میکنیم که علیرغم  شعارهای متفاوت وگوناگون  زنها را ،نه اخلاقی ،نه انسانی ؛نه حتی قرانی  مورداحترام نمی شناسند قبل ازاینکه بحث رو بازکنم شایدبگید نویسنده این مطلب خودش خانمه فمنیست هست وال بل ...من فارغ ازجنسیتم میخوام براتون حرف بزنم از نوع نگاهی که توجامعه امون هست ونشون میده که دراین جامعه مثلا ارمانی  وپرازشعارزن موردظلم قرارگرفته، میگیره و فریادرسی نداره ....

خانم شهیندخت مولاوردی معاون ریس جمهور درامور زنان هست کسی که دردولت قبل با نگاه تیزبینی که داشت اززنان دفاع میکرد که خب تواون هشت سال کسی که حرف درست رومیزداجبارا باید سکوت میکرد وایشون هم فعالیت هاش محدودشدبه شغل سردفتری که داشت تا سال 92که شدمعاون ریس جمهور درحوزه زنان که اتفاقا اولین نفری هم بودکه به ریس جمهوراعتراض کرد چرا توکابیته اش خبری ازیک زن نیست وچرا دردولت یازدهم بازهم  جنسیتی رفتارشده وزنها کمرنگ هستند ...این مختصرروگفتم که بشناسیدش ...

حالا این خانم اومدن ودرموردحجاب زنها حرفایی زدن وابرازداشتن که حجاب نباید اجبارباشه چندسال حجاب زن اجباری بوده چی شد ؟ چقدبی حجابی کنترل شد ؟ چقد نگاهها تغییر کرد اونم حتی با زور واجبار هیج تغییری تووضع حجاب پیش نیومد حجاب رونباید زوری کرد خب بلطبع ایشون که فردی تحصیلکرده هستند وسالها درحوزه زنان تحقیق ومطالعه داشتند نظرات خودش روگفته ...اما حالا این وسط..

یکی ازبدترین بی منطق ترین روزنامه های کشورکه ازقدیم اول زیرسلطه فردی چون دهنمکی بوده اومده وایشون رو همپالگی  یک فاحشه؛ خطاب کرده ..روزنامه ای که با پول بیت مال چاپ میشه روزنامه یالثارات که خودروطرفداروپیرو سیره امام حسین میدونه اینچنین بی پروا واشکارا توهین نموده ....

بحث سردرستی یانادرستی حرفهای خانوم نیست حرف اینه چرا یک روزنامه بخودش اجازه میده درکمال بیشرمی ووقاحت به یک خانم توهین کنه وهیجکس ازاقایون که خوندن وشنیدن ودیدن ، ولی کسی ازاین خانم که سمت هم داره حمایت نکرده ؟ روزنامه یالثارات اززمان همون دهنمکی سفسطه گر ،باحمایت جناحی خاص درمواردزیادی گزاف گویی وبی منطق گویی رو داشته دولت قبلی حامی اون بوده اما دولت فعلی باید راه کاری درست براین روزنامه بیندیشه ومهمترازاون مردان وزنانی که افراداین جامعه را تشکیل میدهند باید حمایت کنند نه تنها ازن جامعه ایرانی بلکه ازحیثت یک زن ..

روشنفکرانی هستند که کلمه فاحشه رو بد نمیدونند وهزاریک جمله ادبی فلسفی دراینباره میگن ولی این یک فاجعه اس که درجامعه ایرانی یک روزنامه که سطح سواد شعورنویسندگانش کمتراز زنی با شخصیت اجتماعی برجسته چون خانم مولاوردی هست روفاحشه خطاب میکنند ...قبلن هم گفتم اخلاقیات درجامعه ما هرروز کمرنگ میشه ولی اینباردرسطح جامعه یک روزنامه که خودباید توسعه دهنده و رسانه ای برای فرهنگ درست باشه حرمت ها وقوانین روزیرپامیزاره واخلاقیات وشعورمنطق روباهم زیرپاله میکنه ...

لازم هست که مسئولین مربوطه باتعطیلی این روزنامه وعذرخواهی رسمی سردبیراون روزنامه  نه تنهااز معاونت ریس جمهور بلکه همه زنهای ایرانی؛ بلکه  کمی التیام بخش باشه  تلخی این درد رو .....

اگردرجامعه غربی همچین مشکلی پیش می اومد بشدت برخوردمیشد وجدا ازاون رسانه های ایرانی درهریکساعت اون رو به نحوه های مختلف اعلام وتحلیل وبررسی میکردند ولی درجامعه خودمون این دردهم مثل دردهای دیگه ی  زنهای این مملکت زیرحواشی وحرفهای مردانه دیگه گم میشه وبازهم شعارهست برای زنها ..بدون اینکه کسی بگوید زن ایرانی شعارنمی خواد زن ایرانی احترام میخواد....

(من نویسنده خوبی نیستم کما اینکه دردوران هشت سال سیاه 30یاسی نوشتن، روکنارگذاشتم واین پست روبا قلم ناقصم نوشتم به امر دوست خوب وبلاگیم الما توکل ...تهمینه جان توبهترازهمه، زنهای مملکتمون رومیشناسی درداول وبزرگ ما علیه همدیگربودن هست این زنها بعدازکورش وداریوش علیه هم شدن رویادگرفته اند نه باهم بودن را ...و.....)

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/595099_131.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

توی تک کلاس مختلط مدرسه کوچیک ، فلافل هاروکه تقسیم کردم بین بچه ها نشستم ....دارم به خوردنشون نگاه میکنم وحرف میزنیم ...هوا سرده ...سوزسردی داره میادو اسمون هم کبوده ولی انگاری چیزی جلو بغضش رو گرفته که  باریدنش متوقف شده ...

عباس دماغش رو بالا میکشه ومیگه مال من همش گوجه است ...میگم غرنزن همه مثل هم هستند همه موادشون به یه اندازه هست ..سکینه کلاس اولی گفت اگه پلاپل دوس نداری بده من....خواستم چیزی بگم که امیرازگوشه ای که نشسته بود پاشد اومدطرفمون ...

گفت اگه سیرنشدی من نصف فلافل خودم رومیدم به تو ...سکینه خندید جای خالی دوتا دندون شیری اون نمایان شد ..معصومه گفت بده من میبرم برای بی بی ام ....یکی ازته کلاس دادزد بی بی تو که دندون نداره ..پلاپل نمیتونه بخوره ...

میخندم میگم بچه ها ..عطسه امونم نمیده دوتا عطسه پشت سرهم میکنم ...سهراب بلند عین ادم بزرگا میگه الله صبر ...الله صبر...همینجورکه با دستمال دماغم رومیگیرم نگاش می کنم ومیخندم ...محمدعلی بهم میگه دماغت رو محکم نگیر خون میاد ...میگم چی ...

میگه من وقتی سرما میخورم دماغم رو محکم بگیرم خون میاد ..میگم الان خوبی ...میخنده ومیگه ها... این رومیخورم دارم قوی میشم ...با ادایی که درمیاره همه میخندیم ....بنفشه رو میبینم کلاس چهارم هست یه گوشه واسه خودش نشسته و اروم اروم وبالذت داره فلافلش رو میخوره ..

اینقدارامش داره که حظ میکنم اینقدهم با اشتها میخوره که حس میکنم خودم چقد گشنمه ..وقتی که متوجه نگاه خیره من میشه به روم میخنده ....خودم حس خجالت زده ای دارم میگم دوس داری ..میخنده ومیگه خیلیییییییییییی......

رستم میپره وسط ومیگه منم دوس دارم ...رستم چهارشونه وهیکلی هست زهرا دادمیزنه این هرچی بخوره سیرنمیشه خیلی چاخه ...همه میخندن اخم میکنم ومیگم درست نیس دوستت رو مسخره کنی ...رستم که اماده دعوا کردن با اون بود حرف منو که میشنوه لبخندی رولبش میاد ...

رضا ازم میپرسه مخترع فلافل کی بود؟ چه جوری به مخش رسید این رودرست کنه ؟ موندم چی بگم گفتم نمیدونم والا ..یکی درست کرده ....هانیه پرسید این ساندویچه ؟ اکبر تندی گفت نه من ساندویج خوردم اون نوناش گرد هست کباب وسطش هم بزرگه ...ولی خیارسبزه و گوجه داره ...کلم ولی نداره ....

میگم کباب نه ..اونی که وسط  هست همبرگر هست که شبیه کتلت درست میکنن ...خب نون ساندویجی هم گرد هست هم دراز مثل اینا ...خیارسبز هم نه خیارشور...علیرضا میگه خب خیارن ...میگم اره خیارهستند اول خیارسبز بودبعد خیارشور درستش کردن که بشه با ساندویج یا غذاهای کتلت مانند وسالادی یا نونی خورد ...

رضا گفت کتالت چیه ؟ امیرگفت کتالک ..سکینه گفت کوتالت ..تلفظ کتلت براشون سخته ...سعی میکنم اروم اروم بهشون توضیح بدم که کتلت هم یه نوع غذای هست که بصورت های مختلفی درست میشه ...بچه ها همینجورکه میخورن به حرفام گوش میدن ....

بچه ها دارن خوردنشون روتموم میکنن بلند میشم که منم برم ...محمدعلی دادمیزنه دماغت رو محکم نگیر خون میاد سوزن بهت میزنن ....توحیاط که میام  بارون نرم نرم داره می باره ...ومن پراز بوی باران میشم....

بارون امروز نم نم بارید وتاالانم  یواش یواش می اومدوخداروشکر باوجودهمه گرفتاری ها ودردها یه جورایی حال مردم این شهرخوب بود ...کاش این ریز و اروم باریدن یارون حداقل یه هفته ای ادامه پیدا کنه گرچه گفتن تا صب دیگه تموم میشه ..خدایا ممنونیم برای باران...وهمیشه خواهان باران مهربانی توهستیم ...

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/595105_268.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

هوا سرد بود چندتا پیرمرد خودشون رو مچاله کرده بودن تو لباس هایی که پربود از ترک وچروک مثل صورتاشون مثل دستاشون پراز چین وچروک .....

اخ وندی چارشونه ، هیکلی و تقریبا مسن  وارد شد همزمان با پیرمردی برگه هاشون رو بطرفم دراز کردن دست سفید وچاق اخ وند بدون هیج چروکی کنار دست سیاه وپرپینه و پرچروک پیرمرد .......

نگاهم به دو دست گیر کرد؛ دست دراز کردم که برگه پیرمرد رو بگیرم اما پیرمرد دستش رو پس کشید و دستش رو لای لنگش (پارچه ای شبیه همون دستارکه پیرمردهای جنوبی هم براشون شال کمرهست وهم کلاه وهم کیف)...قایم کرد ورفت عقب نشست که بعد از اخ وند کارش انجام بشه ....

گفتم پدرجان نوبت شما بود گفت :اول کار حاج اقا رو انجام بده .....وحاج اقا با لبخند به من نگاه میکرد ...

پیرمرد از احترام عقب رفت ؟ نه پیرمرد که دستها رو دید عقب رفت دست پیر وزحمتکش خودش روبا دستی که با سختی ها غریبه است .......

من دستهای متفاوتی را می بینم دست هایی پرازچین وچروک ...دستهایی پراز کار وزحمت ..دستهایی که عمریه کار می کنن و کار میکنن وکار میکنن ولی هنوز خالی ان .......

این دست های سیاه و پرچین ..وپینه بسته که در هرشیارش دردی عمیق خونه کرده دستهایی مقدس اند دستهایی پاکن باهمه لکه های سیاه بر رویشان پاکن ومقدس ..دستهایی که هرچه بیشتر میکارن... هرچه بیشتر درتلاشند هرچه بیشتر در سختی ان ...بازهم از بی تدبیری برخی ها خالی اند......

دستهایی که 30یاست ندارن .دستهایی که دزدی میلیاردی بلد نیستن.دستهایی که وعده نمی دهند دستهایی که رنج هشت ساله به فنارفتن زحمتشون رو باخودحمل میکنند...

دستهایی که تعهد دارن ......دستهایی که صداقت دارن ...دستهایی که از کار پینه بسته ان.....

من این دست های پینه بسته و خسته را دوست دارم چون با اینکه خالی ان ...با اینکه خسته ان ..اما زلالند ..بی حرف کار میکنند برعکس دستان صافی که با حرف پول درمی اورند ......

(باران غریبه شده خیلی غریب ...دعاکنیم نه تنها برای زمینهای  خشک وتشنه امان ، بلکه برای  دل تنگ خودمان که درحسرت باران مانده ...دعاکنیم برای ترکیدن دل اسمان و بارش رحمت الهی .....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۶
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

توخونه هرکدوم ازماها توکمدها وسبدهای لباسی مون معولا چن لباس هست که یا ازخریدنشون پشیمون شدیم یا یکی دوبار استفاده کردیم دلمون روزده ،یااینکه تنگ وکوتاهه و..... برای این لباس ها چه فکری کردیم ؟ ..

برای خیلی ازماها سخته که ادمهایی روپیدا کنیم که نیازمند هستند به لباس ...تواین سرمای زمستون درارزوی یه لباس بافت گرم یا یه جفت دستکش و....هستند برای همینه که یکی اومد، یکی که دلش دریایی بود وازنژاد اریایی بود بدون هیج حرفی اومد دیوارخونه اش رو رنگ ابی اسمون زد و لباس هایی رو که استفاده نمیکرد وسالم  بودند اونجا اویزون کرد ونوشت اگه نیازداری بردارنیاز نداری بزار....

توی مملکتی که اخلاق ومهربونی توازدحام ماشینی بودن ادمها کمرنگ شده این کار یه حس خوب ویه کارقشنگ بود وهست درسته که تردید وبی اعتمادی هم داره ...ولی وقتی که نیت پاک باشه برات مهم نباشه که سختی های کار چی هستند  میشه ادامه دادو نتیجه این کارقشنگ وانسانی رودید که پرازمهربونی های بی ریا هست ...

امشب میخوام بگم چند روزه که این طرح رو توشهرمون راه انداختیم ...درسته که گفتند نکن همچین کاری رو ...لباس ها رو بده مانیازمند میشناسیم ...نذار معتادها میبرن  میفروشن ودود میکنن ...واونایی که لباس میدادن برای بخشیدن به نیازمندان با تردید بهم میگفتن مطمنی جواب میده ؟...

ومن باور دارم که هرکاری ابتدای اون سخته و گرفتاری های خودش روداره ولی وقتی میخوای مهربونی رو گسترش بدی وقتی که میخوای زنجیره مهربونی، روز بروز حلقه هاش بزرگتر باشه هیجی نباید مهم باشه ..وقتی که میخوایم یه کار مثبت تو استان ..شهر وروستامون ..نهادینه بشه باید تکرار کرد ...اینقدر تکرار کرد که برای مردم مهربونی کردن عادی بشه ...

این نوشته رو امشب برای این نوشتم که ازتون بخوابم از همشهری ها و هموطن های ایرانی ام بخوام که دراین دیوار مهربانی حلقه ای از عشق بین همدیگه باشیم ...

برای لباس گذاشتن خجالت وشرم نداشته باشید برای برداشتنش هم اگر نیازدارید نگران نباشید چرا که کسایی که می بخشند قبل ازاینکه برای رضایت خدا باشه برای نشاندن  لبخند دوستی برلب دیگران هست ...

نوشته امشبم یه خواهش هست برای همه اونایی که می خونند واین نوشته رو انتشارمیدن اونم اینکه فرقی نداره توکه میخونی همشهری باشی یا هموطن مهم اینه که تواین زنجیره مهربونی یه حلقه باشی ...معجزه این مهربونی نشر وانتشاراین نوشته ، برای افزایش حلقه های زنجیره مهربانی اریایی هست ....

حتی اگه روزی یک لباس اویخته بشه ویک نفر لبخند برلبانش بیاد مهربونی رو حس کنه مهربونی جون میگیره ..تویی که این مطلب رومیخونی می تونی از شهرخودتون ..محله یا خیابون خودتون شروع کنید گسترش مهربونی وظیفه انسانی ماهست ...

(برای همشهری های خودم دیوار مهربونی  دیوارپیاده رو بانک صادرات هست اگر لباسی رو نیازندارید بیارید وبزارید تا بلکه نیازمندی رو خوشحال کنید ..ازهمه دوستانی که دراین دیوارمهربانی موج مثبت بودند بسیارممنونم ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

دوسال قبل که تا میخواستیم دوکلمه دردل کنیم ازاوضاع واحوال مملکت میگفتن ننویس وبلاگ نویس ها رومیگیرند که چرا سیاسی نوشتی خدا اون ریس جمهورقبلی رونیامرزه که دوران اون اینقده مردن وکشته شدن که حسابی همه ترسیدن فرقی نداشت نویسنده باشی یا نباشی سیاسی باشی یا نباشی همه رو درهم وقاطی زدند خب همه هم ترسیدن ...

یادمه همون دوران حکمرانی دولت فخیمه قبلی بود که مستعمری عده ای ازمعلولین روقطع کرده بود خونه یه معلول بودم یه ماجرایی پیش اومد بلطبع ناراحت شدم دوستم گفت دخترنری شب این ماجرا بنویسی فرداش بشی شبیه ستار (ستاروبلاگ نویس  سیاسی  نویس جوانی که براثرشکنجه فوت کرد) خبرمرگت روبیارند...خب منم ترسیدم ننوشتم ....

درسته دوساله داره میشه سه سال ازاون جکومت واون ترس ها گذشته ولی خب هنوزهم ترس هست نه مثل قبل اما هست اما بنظرمن برای کسی ترس هست که به ارزشها توهین واهانت میکنه وگرنه انتقادی که توهین نباشه ترس نداره ...حالا ازاین حرفا بگذریم واوقاتمون روتلخ نکنیم بخاطراون هشت سال کذایی که من بشخصه اون ریس جمهور رونمیبخشم  که هرچی امیدوارزوجوانی داشتم تواون هشت سال سوخت  چون من تلاش کردم موفق بشم ولی مدیریت غلط وراههکاری اون نه تنها من بلکه کلی ازاجوونهای این مملکت رو باعث شد جوونیشون به بادبره ...

اصلن میخواستم درکل بگم که دیدید این چن روزه تی وی تبلیغ میکنه 12سال توهم ؟!...یعنی یکی صدا وسیما راست میگه یکی روباه مکار..کجا توهم بود؟! حرف درست درمون نمیزدن بلوکه امون کردند حالا که دوساله به مددیه ادم بافکروباشعور (جناب ظریف ) تونستیم بگیم که والا بلا ما ایرونی ها ادمای بدی نیستیم بلکه خوبم هستیم فقط قبلی ها بلدنبودن بگن  ما هم جزو ادم خوبا هستیم ....جالا که داریم دیده میشیم دوتا کشور همچین باکلاس ومدرن امروزی که اخلاق براشون مهمه و ارتباطات اجتماعی خوبی رو دارا هستند دارن تحویلمون میگیرند تروخدا گند نزنیم توش ...بذارید اهای دلنگرونها ...اهای مهربونترازمادرها... بذارید این مملکت رو چن تا ادم درست درمون که دارن کارهاروپیش میبرن به کارشون برسن ...

حالا دوساله که اگه پول توبازارنیست ولی قیمت ها شب که بخوابیم صب بیدارمیشیم نرفته بالا ؛ حداقلش میدونیم که یه ثبات قیمتی توبازارمونده ..گرچه پول خودش نیست مردم هرچی پول درمیارن قسمت اعظم اون صرف خوردخوراک و اب برق وگازمیشه و خداکنه پایان این 12سال مخصوصا اون هشت سال سیاه ورفع تحریم ها بازارتکونی بخوره ...جیب هاوحقوق ها این ماههای پایانی سال تکونی بخوره ومخصوصا بدهکارها ازشرمندگی طلبکارها دربیان ...

اما یه نکته مهم دیگه که میخواستم بگم اینکه ما باید دست ازاینهمه طرفداری های بی جا ودلواپس بودنمون برداریم دنبال یه هاله نور دیگه ؛ یا زبون بازکردن یه بچه سرخپوست وانرژی هسته تولیداخلی توحموم خونه مش کلثوم ؛ ایندفعه نباشیم بایدبفکراین باشم حالاکه تواین دوسال با حرف زدن وصداقتمون تونستیم به دنیا بگیم ما وحشی وجنگجونیستیم برعکسش خیلی هم مهربون ومهمون نوازهستیم درعمل با اخلاق ورفتارهای اجتماعی خوبمون نشون بدیم...چیزی که رسانه های ما نمیگن به خودمون؛  واقعیت دیگرکشورهاست میخوام بگم بایدسعی کنیم بارفتارهای درست اجتماعی مون  وتغییردادن برخی ازاندیشه هامون  سعی کنیم ازبرخی ازکشورهای دیگه که بعضا همسایه هم هستیم جلوتربزنیم ...

مثلا خودمون عربستان روکشوری عقب مونده وسوسمارخور میدونیم که خانوم هاشون روتوقوطی کردندکه زنها اونجا نمیتونن حتی رانندگی کنند ولی در اصل وعمل اینطورنیست واقعیت یه چیزدیگه است رسانه های ما بهمون نمیگن (میخوان افسرده نشیم )  همون عربهایی وحشی که میگیم ؛ توخیلی ازمسائل ازخودمون بالاترهستند مثلا ..عربستان با بیش از ۷۵۰ میلیارد دلار تولید ناخالص، یکی از ۲۰ قدرت برتر اقتصادی جهان است. این عدد برای ایران تقریبا ۴۰۰ میلیارد دلار است که ما را در رتبه ۲۹ کشورهای جهان قرار می‌دهد. این اختلاف برای «سرانه تولید» بیشتر هم می‌شود. عربستان با ۲۵هزار دلار درآمد سرانه در رتبه ۲۹ کشورهای جهان قرار می‌گیرد و ایران با ۷۲۰۰ دلار به رتبه ۷۷ سقوط می‌کند

.نخستین و شاید یکی از جامع‌ترین ملاک‌ها برای سنجش نتیجه نهایی سیاست‌های اجتماعی دولت، «شاخص توسعه انسانی» است. ترکیبی از ملاک‌هایی چون: «امید به زندگی»، «دست‌رسی به دانش و معرفت» و البته «سطح زندگی مناسب». افزایش این شاخص یعنی دولت توانسته درآمدهای ملی را به حوزه‌های بهداشت عمومی، آموزش و پرورش و رفاه اجتماعی بدل کند. در این زمینه، کشور عربستان با شاخص توسعه انسانی ۰.۸۳۶ در رتبه ۳۴ کشورهای توسعه یافته جهان و ایران با شاخص توسعه انسانی ۰.۷۴۹ در رتبه ۷۵ قرار می‌گیرد.زمینه دیگری که ایرانیان به صورت سنتی محل برتری خود نسبت به دیگر کشورهای منطقه می‌دانند، میزان تحصیلات است؛ اما این بار هم آمار چیز دیگری می‌گوید! شاخص باسوادی در عربستان ۹۴.۷درصد و در مورد ایران ۸۶.۸درصد به ثبت رسیده است. یعنی در این زمینه عربستان در سطح برترین کشورهای جهان قرار گرفته و فاصله کاملا چشم‌گیری با میانگین با سوادی در کشور ما دارد. نکته جالب‌تر اما با تفکیک آمار با سوادی به جنسیت رخ می‌نماید. اختلاف آمار باسوادی زنان و مردان در عربستان ۵.۹درصد و در ایران ۸.۷درصد است. یعنی نه تنها زنان عربستان از زنان ایران با سوادتر هستند، بلکه شکاف تبعیض جنسیتی میان آموزش زنان و مردان، در کشور عربستان به مراتب کمتر از ایران است. این دقیقا جایی است که باید جدی‌ترین تلنگر به تصورات ما از جامعه عربستان وارد شود: «جامعه‌ای تماما زن ستیز!

 

پس از تلنگر در مورد سطح سواد زنان عربستان، بد نیست به سراغ «شاخص اشتغال زنان» این کشور برویم. ترکیبی از آمار زنان شاغل با زنانی که قصد اشتغال دارند. به صورت خلاصه، پتانسیل بلقوه حضور زنان در عرصه اشتغال و اقتصاد. این بار، نرخ مشارکت اقتصادی زنان عربستان ۲۰ و همین نرخ برای زنان ایران ۱۷ است. البته هر دو در مقیاس جهانی بسیار پایین هستند (آلمان ۵۴ است) اما باز هم اوضاع عربستان از ایران بهتر است. 
.در نهایت، به آخرین شاخصه اجتماعی این یادداشت می‌رسیم. جایی که سطح «خشونت» در کشورهای جهان مورد بررسی قرار می‌گیرد. از این جهت، شاخص میانگین جهانی جنایت حدود ۶ است. کشور ما با شاخص ۳.۹ زیر میانگین جهانی قرار دارد. (یعنی جنایت در ایران کمتر از میانگین جهان است) اما این آمار برای کشور عربستان خیره کننده است! جایی که این کشور با شاخص جنایت ۰.۸ در کنار پیشرفته‌ترین کشورهای جهان همچون آلمان، دانمارک و سوئد قرار می‌گیرد و جزو کم جنایت‌ترین کشورهای جهان به حساب می‌آید. 

با چنین مقدماتی، تنها نتیجه‌ای که من به شخصه می‌گیرم آن است که با اتکا به برخی ملاک‌های کلیشه‌ای یا خبری همچون «استفاده از روبنده» یا «نداشتن حق رانندگی» نباید به سادگی فریب خورد و برای پیچیدگی‌های یک جامعه حکمی صادر کرد. به نظر می‌رسد که مقامات دولتی عربستان برنامه‌هایی زیربنایی برای توسعه اجتماعی خود به اجرا درآورده و در دستور کار دارند. حالا می‌توان دریافت که حق رای اعطا شده به زنان، صرفا پیامدی ساده برای یک سلسله فعالیت‌های زیربنایی بوده است. و البته می‌توان به یاد آورد که در حال حاضر، ۲۰درصد کرسی‌های مجلس عربستان از جانب پادشاه به زنان اختصاص داده شده است. آمار مشابه برای ایران فقط ۳درصد است!

  خب دیگه این پست یخورده زیادشد دیگه گپ دارم ولی نمیزنم تا الانم فک کنم یه مشتی تودلشون بهم کلی دری وری گفتن هههههه خو چیکارکنم تازه سانسورکردم اون تیکه اخری اطلاعات روهم ازسایت های خبری اینترنت گرفتم  چیه مگه بده زحمت شماروکم کردم  اطلاعاتتون زیادشد ...من برم مواظب سرسبزم باشم که با این زبون سرخ به بادنره .....

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


http://mj5.persianfun.info/img/94/5/Naghl-Ghol32/599447_995.jpg


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۹
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

ازپاساژ که زدم بیرون ..پاتند کردم زود برسم  دفتر بعدازچند روز تعطیلی امیدواربودم که تواین کسادی بازار خبری بشه و مشتری پیدا بشه ..هوا سرد ومن مچاله در چادرمشکی ام  ...هرکی ازکنارم رد میشد سلامی میکرد برخی ها رومیشناختم وبرخی ها رونمیشناختم ...زنی باچادری گلی  که پسربچه ای دوسه ساله همراهش بود ازکنارم رد شد ...درنگاه اول یک سلام گذرا بود ولی نگاهش خیلی اشنا بود من رفتم و سنگینی نگاه اون رو حس میکردم ....

باصدای خانم ...برگشتم ..چهره اش چقدر اشنا بود خدایا من کجا اینو دیدم ...وقتی نگاه متعجب منو دید با لبخند گفت نشناختی من هانیه هستم ...خیره بودم توچهره زن وذهنم دنبال هانیه میگشت نمیشناختم ...گفتم شرمنده پیرشدم یادم نمیاد...زن باخنده دسش رو زد روشونه ام وگفت ایییی چطوریادت رفته ؟ توکه اصلن تغییر نکردی همونطوری....گفتم ببخشید هرچی فشارمیارم به ذهنم یادم نمیاد....زن خنده اش کمرنگ شد و گفت هانیه هستم همون ادم خراب ....یادته با جنگ(دعوا)  باهم دوست شدیم ....یادم اومد...

گفتم وای خدا الان یادم افتاد چقدعوض شدی ؟ اینجا چیکارمیکنی ؟ گفت که برای کاری اومده ودوباره نگاهش کردم بعداز4سال دوباره میدیدمش ..ابی زیرپوستش رفته بود وبقول خودش اب پاکی روخودش ریخته وتوبه کرده و همسر مردی پیر شده که پیرهست ولی خوبه ...گرچه زن دوم شده ولی روزگارخوبی داره ازقبل بهتره ....وقتی که زن (هانیه ) خداحافظی کرد ورفت حس کردم  دلم میخوادگریه کنم به پهنای صورت اشک بریزم وبگم خدایا دمت گرم ....ولی درخیابون شلوغ یه دخترخوب که گریه نمیکنه والا..بغضم روفرو خوردم ....وتا دفتربیاد4سال قبل قدم زدم ....(نوشته مربوط به هانیه که 4سال قبل نوشته شده دروبلاگ قبلی گپ دل)

درباره اش شنیده بودم ولی ندیده بودمش ..تا اینکه .... اومد دفتر ...کاری اینترنتی داشت باهاش سر حرف رو که باز کردم طبق معمول با مزه پرونی  باهاش حرف میزدم و لبخند بر لب هر دومون بود که یکی از اشناها اومد داخل دفتر ..وقتی که ما روخندون وغرق در صحبت دید اخمی کرد وبسردی باهام حرف زد ورفت ..چند لحظه بعدش اس داد که : دکش کن از دفتر بیرون .خوبیت نداره تو دفترت باشه ..از ابروت بترس ..و اس دادم : چرا ؟ ........جواب داد : وضعش خرابه ..مشکل داره ...اگه اشنایی فامیلی دوستی ببینه بااین دوستی برات بدمیشه  ......... دوباره فرستادم مگه کیه ؟ جوابش که اومد شناختمش ..سن وسالی نداشت ....چند لحظه اول مات شدم تو صورتش ......فکر میکنم از بس ناشیانه ماتم برد و به صورتش زل زدم که خودش هم متوجه شد که چیزی شده ..بهونه ای پیدا کرد ورفت ............ تا امشب .........طرفهای 8 شب بود که داشتم جمع جور میکردم برم خونه حتی سیستم ها رو خاموش کرده بودم که داخل دفتر اومد . حس کردم یه جورایی دمغ هستش وتوخودشه .... گفت که کاری اینترنتی داره ..گفتم : دارم تعطیل میکنم  بره واسه شنبه ..........اصرار کرد : گفتم ببین کامپیوترهام خاموشه ....آژانس هم بیرون منتظرمه باید برم ....دوباره اصرار کرد ..با اوقات تلخی درحالی که از درون خون خونم رو میخورد آژانس رو رد کردم دوباره یکی از سیستم ها رو روشن کردم و با اخم نشستم پشت سیستم تا کارش روانجام بدم ........انگار اونم متوجه شده بود که چون معذب شده بودم نشستم ، دقیق نمی دونم چی شد که گفت : وظیفه ات هست که کارمردم رو انجام بدی و.......پریدم وسط حرفش و گفتم : کار من شخصیه وظیفه ام نیست ..برا من باید بکار نبرید و........... یکی اون یکی من .....که من از دهنم در رفت و گفتم : مشتری که تو باشی نمیخوام و............با خشم گفت:...... اره بایدم بدت بیاد من بیام تو مغازه ات .... به کلاست برمیخوره ...ازت کم میشه  و.............. گفتم : بس کن خانوم ..خوب باش تا بقیه خوششون بیاد ازت و........... یهو انگار که کبریت به برج باروت بزنم منفجر شد: تو چی میدونی از من ........ماتحت رو زدی به صندلی و به من چش نازک میکنی ..خونه بابات همه چی بوده ...نه گشنه بودی نه بی لباس بودی ..تو اصلا رفتی کارگری ..تو میدونی بدبختی چیه ....تو اصلا بدبخت بودی ...سال تا ماه یه  متر  بوشور   (نوعی پارچه ارزان وبی کیفیت تو مایه های چلوار) گیرم نمی اومد یدفعه غذای سیر نخوردم ..انوقت تو که همه چیزیت شیش دونگ بوده به من میگی خوب باشم ؟ من خوب میشم تو خرج منو میدی ؟ خرج ت ری اک  پدرم رو میدی ؟ خرج عمل مادرم رو میدی ؟ پول کیف کفش مدرسه خواهرم رو میدی تو چی کار میکنی ؟ آی با توام  تو هزار تومن به من میدی .....نمیدی ولی اگه پیش  اقای فلانی برم یه دست به سی نه ام بکشه ..یه 5000هزاری میذاره روش ........فکر میکنی  درستی ....خوبی ... ..تو اصلا میدونی درستی چیه ...........میگفت ومیگفت ..من توصورتش یه حس تلخ میدیدم ، حس خسته شدن از خود، حس رسیدن به پوچی .... خواستم چیزی بگم ولی ترجیح دادم که بهش زل بزنم و بذارم بگم ..واون گفت گفت گفت ..تا بغضش هم ترکید .....همیشه وقتی واژه فلانی خرابه ؛ رو میشنیدم ..تنم می لرزید ولی امشب حس کردم باید نزدیکش باشم دست که گذاشتم رو بازوش ..با تعجب و چشمانی پرازاشک نگام کرد..انگار خودش هم حیرت کرده بود ولی خودش رو تو بغلم جا داد ......اولش یه جوری شدم هم ترس داشتم وهم حس کردم تمام تنم رو حصاری از گناه فرا گرفته ولی برای اون من (به گفته خودش) یکی بودم که بدون هیج ترسی و هیج دلهره ای بغلش کرده بودم اون گریه کرد و من هم گریه کردم ...اگه بگم گریه ام تنها  برای حرفهای اون بود دروغ گفتم گریه کردم برای مظلومیتش ...گریه کردم برای اندیشه بدی که درباره اش داشتم ..گریه کردم برای نگاه بد خودم وبقیه .....گریه کردم برای پدری که شرف و غیرتش رو پای منقل اعتیاد با پول تن فروشی  دخترش  به باد داده .گریه کردم برای بدبختی دخترهای ایرانی ........... گریه میکرد ..گریه کردم ....

نمیدونم زمان چقدر گذشت وقتی میخواست بره تجدید ارایش کرد ورفت ..اون ارایش میکرد ومن دماغم رو بالا میکشیدم......اون رفت تا تنش رو بهایی اندک به هوس پرازگناهی  بفروشه ...من هنوز ته مونده های اشکام رو  پاک  میکردم .....اون رفت و من تا الان حس میکنم که قلبم تو مشتی گیر کرده که هر لحظه بیشتر فشرده میشه ..ومن هنوز گریه هام تموم نشده ....( نوشته شده در جمعه ششم آبان 1390 ساعت 2:47 شماره پست: 105)

 

(یه نکته رو بگم برخی ها میخوان ادمهای ماجراهایی که مینویسم بشناسن ولی مطمئن باشید من اینقدر مبهم مینویسم که خودم گاهی یادم میره اسم ومشخصات شخصیت اصلی کی بوده پس نه ازمن سئوال کنید نه کارگاه بشید ودنبال شناسایی ادمها بشید )

امشب بخودم گفتم خدایا کرامتت روشکر ..ذات بنده هات روخوب میشناسی ...یکی رومیبینی که کارش بده ولی ذاتش خوبه اخر میره طرف راه راست ویکی رومیبینی که عمری کارخوب میکنه ولی ذاتش خرابه ذاتش تیره اس ...واقعنا خداخودش بهترمیدونه چه نونی روتوکاسه ادمهاش بذاره ...کاش ما ادمها دیگران روازرو ظاهر قضاوت نکنیم ...کاش ماادمها بادیدن ،شنیدن وخوندن حکایت این ادمها قصه زندگی خودمون رو درست وباذات پاک پیش ببریم ....

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

جامعه ای داریم که ازتک تک ماها تشکیل شده ازمردمان مختلف، ازشهرهای بزرگ کوچیک ،باسوادوبیسواد ،دانا ونادان و... همه ی ماها فرهنگی روداریم به دوش میکشیم واجرا میکنیم که اخلاق تواون کمرنگ شده ،باگذشت زمان فرهنگمون بشدت داره نزول میکنه واصالتمون زیرسئوال میره ...ازکارها ورفتارهای اجتماعی که توی جامعه اتفاق می افته میشه این بحران اخلاقی وفرهنگی رو مشاهده کرد

طی این چندروز قضیه پزشک خمینی شهروبخیه زدن ویا نزدن اون کودک رو ، توبوق کرنا کردیم وبانشر مطلب وعکس پزشک خاطی خواستیم ابرازهمدردی کنیم وبگیم ما چقدر پشت مظلومان وفقرا هستیم ...همه مون میدونیم این یه دروغ بزرگه برای اینکه خودمون روازاصلیت اتفاق های مهم درجامعه گمراه کنیم این اتفاق رو فاجعه بزرگ انسانی قلمدادمیکنیم ولی حرفی ازهزاران فاجعه ودردبزرگ انسانی که درگوشه گوشه این مملکت اتفاق می افته نمیزنیم ...

درمورداین ماجرا اینقدر حرف وحدیث هست که نمیدونیم کدوم درسته کدوم غلط .! ماها نه جای اون پزشک بودیم نه جای اون کودک ،کدوم یک ازافرادی که این خبررو انتشاردادن یا ناله سردادن ومطلب عکس نوشته انتشاردادند ازدرداین فاجعه انسانی؛  کدومشون به سراغ اصل وحقیقت ماجرا رفتند ؟ هیجکس صحت وراستی این مطلب رو جستجو نکرد همه فقط  تو شبکه های مجازی کپی پیس کردند وگفتند وگفتند گفتند تا ابروی یه پزشک روبردند ...

یه لحظه کسی پیش خودش نگفت اگه اون پزشک بیگناه بود چی ؟ اگه اصلا نیازبه بخیه بچه نداشت چی ؟ اگه اون مادروپدربچه خواستن ازاین راه پولی بدست بیارند چی ؟ تواین ماجرا هزاران اگرواما هست ولی کسی به نیمه دیگه ماجرا توجه نکرد ..مامردم این جامعه برای بردن ابرو ازهم پیشی میگیریم ...

جدا ازبحث بیگناه بودن یا باگناه بودن اون پزشک، بحث اصلی اینه که چرا ما مردم برای ازبین بردن وتخریب ابرو وشخصیت یک فرد یا قشر خاصی اینهمه تلاش داریم ؟ درکدوم فرهنگ اسلامی وحتی درکدوم فرهنگ دنیا این کار ستودنی هست که ما ایرانی ها  درهمه دنیا ازعرش به فرش کشیدن رو رتبه اول داریم ؟

مشکل جامعه ما کشیدن ونکشیدن بخیه کودک نیست مشکل ما نبود اخلاف وفرهنگ درست مردم دار ، بودن هست لازم نیست که حکمرانان حتمن مردمدارباشن مردمداری وحفظ ابرو وحرمت هرفرد وهرقشرازاین جامعه بعهده تک تک ماها هست چرا که هرکدوم ازماها جزیی ازاین جامعه ازاین فرهنگ هستیم ...

ماایرونی ها حرف اولمون اینه که ازدروغ شنیدن بدمون میاد شرط  مهم درکاروزندگی مون صداقت داشتنه ولی خودمون دروغ میگیم ..چرا که ما ازدروغ شنیدن متنفریم ولی ازدروغ گفتن نه ...حالا هرکدوم ازماها بنا به دلایل مختلف دروغ میگیم دروغ گفتن خودمون روبدنمی دونیم ولی برای دیگرا رو چرا ..واین دروغ ها روبسط وگسترش میدم که میشن شایعه وتهمت ...

جامعه ما مشکلش گرونی نیست مشکلش بیکاری نیست مشکلش انفولانزا وبیماری نیست مشکل اصلی جامعه ما ایرانی ها بحران اخلاقی وفرهنگی هست ..مشکل ما نداشتن اعتماد وصداقت مردمان ماست ....واین مردم؛ تک تک ماهستیم اعم ازریس وکارمند ،دانش اموز ومعلم ،روحانی وپدرومادرو...

هرکدوم ازماها وظیفه داریم کاری کنیم نه برای بحران جنگ سوریه وعراق بلکه برای جامعه خودمون که دچاربحران عظیمی بعنوان بحران اخلاقی فرهنگی دچارشده ...

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۲
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

بچه که بودم تا هوا سرد میشد هرصبح زمستونی منتظر اومدن برف بودم ..تو ذهن کودکانه ام تصور میکردم برف میاد همه جا سفیدوش میشه ادم برفی درست میکنم .فکرمیکردم ذغال بذارم توچشماش یا دکمه ...بعدباخودم میگفتم ازتیله های ابجی استفاده کنم .....

هرشبی که سردترمیشد بیشترامیدوارمیشدم که صب برف باریده باشه وهرصب من افتابی رو میدیدم درخشانترازروزقبل ...وقتی که گله کردم چرابرف نمیاد ؟..بزرگترها گفتن چون خودمون جنوب هستیم کویری هستیم برف نداریم ...ولی من برف میخواستم...

یه بچه ۶-۷ساله بودم که ارزوم بود برف بیاد با همون رویای بچگانه با خدا دعوا میکردم بهش میگفتم دوستت ندارم چرا واسه ما برف نمیفرستی ...من برف میخواستم خدا رو به جون امام هاش قسم میدادم ..خدارو بجون قرانش قسم میدادم که برامون برف بفرسته .....

وقتی که هوا گرمترمیشد وزمستون تموم میشد اشکم درمیاومد وخدا رومتهم میکردم که بده ..که من رودوس نداره ..میگفتم بدجنسی که دل من بچه رو میشکنی ...تو مهربون نیستی ...

وقتی که یخورده بزرگترشدم ...چن کیلومتربالاترازشهرمون تویه شهردیگه تواستان خودمون برف رو دیدم ..لمس کردم ...حس کردم من چقد برف رودوس دارم وچقدر ازدوست داشتنی خودم بدورم ......حالا منتظر یه معجزه بودم ...یه معجزه که اتفاق بیفته اونم اینکه برف تو جنوب هم بیاد ......

تا الان که هیجوقت این معجزه اتفاق نیفتاد..حالا هرزمستون که میاد یادم می افته که ما برف نداریم ..ولی دیگه معجزه رونمیخوام ...چون حالا میفهمم که توهرکارخدا حکمتی هست ..خدا خودش بهترمیدونه جنوب دردخیلی داره ...برف برای برخی هاشادی افرین وخوبه ....ولی برا جنوب درده .....

وقتی با ننه سکینه حرف برف رومیزنم میگه خدانکنه برف بیاد..ولی رضاکوچولوکه دوم دبستانه دلش میخواد برف روببینه ...بهم میگه این ننه سکینه من خودش برف روهم ندیده ..ولی من برف میخوام ..میشه توشهرخودمون برف بیاد؟....

نگاهم که به پوست تیره ودستان لاغرش میافته واژه ها تو ذهنم گم میشن..چی بگم ....فقط امیدوارم وقتی بزرگ شد مثل من نگه خدایا شکرت که برف نداریم ..چون ازبس درد داریم .....

(متاسفانه انفولانزا تواستان داره جولان میده لازمه که کمی احتیاط کنیم باکمی مراقبت میشه پیشگیری کرد حواسمون به خودمون ،افرادمسن و بچه ها باشه )

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۲۲:۳۱
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

اصل قضیه اگه اشتباه نکنم برمیگرده به اسفندسال قبل ...رفته بودم روستایی که یه فاصله تقریبا دوساعته داره با مرکزشهر..خونه مرضیه اینابودیم مرضیه دختری که  چن سالی ازمن کوچکتره ...معلول جسمی هست بعدازحرف وحال احوال مادرش چایی اوردبایه ظرف که چن تا دونه گز توش بود..مادره چایی رو تعارف کرد خودش گوشه ای نشست ..

استکان چایی روکه برداشتم دست درازکردم دونه ای گز بردارم بجای قند که نبود گز روکه برداشتم حس کردم سفته ..بااینکه لای جلد شفافش بود ومال تولیدی نمیدونم چی بود خیلی سفت بود عینهو سنگ ...فهمیدم کارمن نیست این گز روخوردن؛ گز روبه ارومی گذاشتم سرجاش وچایی روخالی خالی اروم سرکشیدم ...

مادره حرف میزد ولی مرضیه حواسش بهم بود گفت گز بزاری توچایی یه مقدار بزارش بعدیکم نرم میشه مثل نقل بخورش ..با خنده گفتم  چایی رو خوردم دیگه نیازنیست ...مادره گفت یکی دوهفته پیش یه ماشین حراجی  اومد (ماشین هایی که ظرف .لباس .موادغذایی میفروشن ودوره گردهستند به زبون محلی بهشون میگیم حراجی )... بسته ای 2500تومن میداد منم گرفتم ولی خدا لعنتش کنه خیلی سفتن خشک خشکن ...

مرضیه گفت گزخب همیشه سفته ..حالا اینا یخورده بیشترسفتن ؛ بعدروکردبه من وگفت بزن توچایی نرم میشه وبخور...گفتم نه دیگه بسمه چایی خوردم  گز ها همشون سفت نیستن ...خندیدوگفت نه بخدا گزها همشون سفتن ازوقتی من بدنیا اومدم هرچی گز خوردم سفتن ..خندیدم وگفتم دخترخوب قسم نخور گز نرم هم داریم ..اصلا گز باید نرم باشه که بشه بجویم وبخوریم

قبول نمیکردواصرارمیکردکه گزی روبردارم گفتم خب مگه تو نمیبینی من چاخالو هستم چیزشیرین نبایدبخورم خندید وبه اصراریکی روگذاشت کف دستم ...دروغ چرا !توراه برگشتن دیدم گزکه نیست عینهو گرز رستم سخت وسفته ...ازروی جلدش یه جا بزور تاریخ انقضای اون روفهمیدم مال تقریبا یسال وچندماه پیش بود ....

خب این ماجرا گذشت دوسه هفته پیش جایی بودم خانوم صابخونه ازمون با گزاصل اصفهانی که پرازمغزپسته بود پذیرایی کرد  دم رفتن به صابخونه گفتم میشه چن دونه بهم گز بدی ؟ (همینجوری اومدتوذهنم ...اخه صب قراربود برم جایی .بعدبچه کوچیک اونجابودپیش خودم گفتم بجای ادامس وشکلات گزمیدم بهشون چرا راهم رو کج کنم برم تا سوپر وال بل ..) ..خانوم صابخونه هم باخوش رویی چن تا گزمونده توی ظرف روکرد تو نایلون بهم داد خواست بیشتربزاره گفتم نمیخواد همین بسه ،واسه ی دوتا بچه که بدم دسشون ..فردا دارم میرم جایی تو دس پام نپلکن..

ازقضا فرداش اونجایی که میخواستم نرفتم روز بعدش هم نرفتم روز بعدترش یعنی روزسوم ...دم ظهربود میخواستم کاری انجام بدم تودفتر دنبال چیزی میگشتم که سلامی توجه ام رو جلب کرد سرکه بلندکردم مادرمرضیه بود حال واحوال اینا تا یه ریع بعدش که بلندشد بره یهو یادم افتاد من گز دارم ....گزها رو دادم بهش وگفتم اینا چن تادونه بیشترنیستن بده به مرضیه ...مادره هم  خندید وتشکر کرد ورفت ...

عصرش مرضیه بهم زنگ زد میگم قطع کن خودم زنگ بزنم میگه یه ماه رایگانه بی خیال ...(بازم بگیدمخابرات بده ) ..بهم گفت ازگزها خیلی ممنونم ولی اخرش حرف خودت رو راست کردی گز نرم پیدا کردی ..میگم دخترخوب گز خودش نرم هست نگو اینجوری ..میگه این گزها خیلی نرم بودن چقدتوشون پسته داشت  اونی که درست کرده ادم خر پولی بوده ها ...

میگم دخترخوب نگو اینجوری ...اینا بهشون میگن گز صادراتی اینقدرخوب وپرازمغزپسته درست میکنن که خارجی ها بخرن میفرستن کشورهای خارجی ..بعدشم چون قیمتشون بالاست گرونه  ..همه کس اونها رونمیخرن ...بهم میگه توازکجا خریدی ؟ گفتم نخریدم رفتم مهمونی دیدم بود گرفتم چن تا دونه ...گفت برای من برداشتی ؟ گفتم راستش نه ولی قسمت تو شدند گفت برا همینه که کم بودند اگه قسمت من بودند که یه جعبه بهت میدادن نه چن تا دونه ....خندید ومنم خندیدم گفتم چیزای خوشمزه رونبایدخیلی خورد بایدقدری چشید تا مزه اش روحس کرده باشی ائمه ما اینجوری بودند .. ...ومیون خنده گفت پس منم مث .................چشیدم سیرکه نخوردم ....

(رسیدیم به 16اذرماه روزدانشجو تبریک میگم به دوستان دانشجو ..دانشجوهای کارشناسی وارشد ...خصوصا به دوتادانشجوی سال اولی خونواده خودمون خواهرزاده وبرادرزاده خوبم که امسال دانشجوشدن ودراینده خانم دکتروخانم مهندس های خوبی میشن اینو مطمئم ...البته امشب به دوستی گفتم من اینهمه سال تحقیق وپروژه وپایان نامه پیداکردم ونوشتم ومرتب کردم برا دانشجوها امروزتبریکش به منم ربط داره ؟....هههههههههه ..دانشجوهای عزیز مبارکتون باشه خیلی...)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۴
دریا