دریای کویر

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

ماه رمضون هم اومدمعمولا رمضان که بیاداول حرف اینه یک ماه روزه وایییییی..ولی خب چن روزکه بگذره دیگه برا مردم عادی میشه واین وسط کلی هم خوشبحال خانمهای خونه میشه که از پخت وپز صب وظهربنوعی راحت میشن گرچه این چندسال اخیرامار افرادی که روزه میگیرند توکشورخیلی کمترشده ...بگذریم میخوام خلاصه وار حرفایی از رمضان امسال بزنم ..

1- ازبرنامه ماه عسل خوشم نمیاد مجری خوبی داره ولی برنامه ای که با اشک واه باشه خوشم نمیادچراکه جامعه ما خودش افسرده وغم زده اس حالا این  برنامه اشک مردم رو بیشتردرمیاره گرچه منکر علاقمندان زیاد اون نیستم  اما میخوام ازبرنامه دوم ماه عسل بگم که یه انتخاب خوب داشت معرفی یک بازیگرخانم که مجرد بود ودختربچه ای روبه فرزندخوندگی گرفته بود..مدتی هست که توکشورقانون فرزندخوندگی توسط دختران مجردبالای سی سال تصویب شده واین بازیگراولین خانمی هست که تونسته دختربچه ای روبه فرزندی قبول کنه ...این ماجرا رورسانه ای کردن و به سمع ونظر مردم رسوندن شکستن یک تابو هست شکستن یک خط قرمز هست شکستن یک سری از تفکرات قدیمی درمورد دختران مجرد وکودکان پرورشگاهی هست

بنظرم بایدافرین گفت به این خانم بازیگر که اینقدرشهامت داشته که علنی اظهارکنه که خودش هم درکودکی سرراه گذاشته شده و اینکه از پیردختربودن ابایی نداره واینکه دختربچه ای رو به فرزندی گرفته ...کاش همه ما ادمها اگه نمیتونیم بچه ای پرورشگاهی رو به فرزندی قبول کنیم اینقدر شعور ودرک داشته باشیم که اونها رو متفاوت ازبقیه ندونیم .....

2- پیرمرد اسمش رمضان هست پدرمعلولی که قبل ماه رمضان  چندسالی بودمیدیدمش ویکبار چن روزی به رمضان مونده بودکه دیدمش بهش گفتم چندسالته؟ گفت دوهفته دیگه تا رمضان مونده که من بدنیا بیام .....سن وسال بالایی داره و مهربان ودل رئوف ؛ بزرگترین غصه اش معلولیت فرزندش هست واینکه اگه بمیره فرزندش چیکارمیکنه ...مدتها بود ازش خبرنداشتم ... واین روزها اینقدر گرفتاری ومشکلات هست که ادمها رو یادمون میره ..

شماره ایرانسلی به گوشیم زنگ میزد میگم بله پیرمردادمیزنه خالو به همین شماره زنگ بزن نوه ام شارژنداره ...قطع میکنه زنگ میزنم تامیگم الو میگه سلام دخترم میدونستم ادب داری زنگ میزنی ..نمیشناسم بعدازکمی حرف زدن میگه ازخودت نپرسیدی امسال رمضون اومد ولی مشهدی رمضون چرا نیومد؟..یادم میاد معلوم میشه پیرمردبه بسترافتاده ...وچون تو این چند سال سبدکالا روخودش میاومده ومیگرفته وامسال نیومده فکرکرده که همه گرفتن واون بی نصیب مونده .....

بهش توضیح میدم که هنوزسبد کالایی برای معلولین نداریم وسبدکالایی که ازطریق خیرین اماده میکردیم هنوزاماده نشده پولمون کمه میگه منو بزار اول اسمها (همون اول لیست) .به امیدخدا که پولدارها کمک میکنن ...وبعدازکلی گله وشکایت ازاوضاع خراب مالی و گرفتاری ها ...میگه میشه چن تا شیرینی  منو هم برام بفرستی ؟ میگم شیرینی تو ؟ میگه اره خالو ..میگه زول بابانیه ....خنده ام گرفت گفتم زولبیا بامیه ..گفت چه میدونم چه کوفتیه اره همون؛ این دیوونه اکم .. ( منظورهمون فرزند عقب مونده اش هست ) هرشب بهونه اش رو میگیره ....

درگوشی1:دوستان خوبم یکی ازدوستان خوب خواننده مشکلی براش پیش اومده همه باهم براش دعاکنیم که به حق ماه رمضان خدا بدادلش برسه یادمون نره هردعایی برای دیگران کنیم  بخودمون برمیگرده ...

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372270_591.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۵۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

وقتی رسیدم بچه ها دم خونه بازی میکردند ...به حامدکه دم درخونه اشون بودگفتم مادرت هست ...حامد با دو رفت که با مادرش بیاد من ومریمی غرق درحرف زدن بودیم ...مادرحامد اومد...همون دم درخونه زیر سایه درختی نشستیم روی حصیری وشروع کردیم به حرف زدن ...حامد هرزچندگاهی می اومد نزدیکم و به بهانه ای حرف میزد ...

چندین باراومد یه لحظه تو دلم گفتم ..گیرداده بچه امروز ول نمیکنه ...مادرحامد ازشوهر معتادش گفت ازفقری که دارند از ناتوانی دختر معلولش ..از زجری که میکشه ..میگفت واشک می ریخت ...به دستاش نگاه کردم زنی سی وچن ساله ولی دستان زبر وپرپینه ...برای خرج ومخارج  زندگیش مجبور تن به کار بده ...

از کارکردن ابایی نداره ..میگه که ازوقتی مردم یارانه بگیر شدن ...تنبل شدن ...فلانی رو که میشناسی یارانه میگیره ..میکشه میخوره میخوابه ...میگم مگه یارانه چقد میشه ..میگه دوگاو دارن 7-8تا بچه یارانه اشون زیاد میشه ..تو نمیتونی ...ما 4نفریم  یارانه نداریم ...خرج همین دختر معلولم هم نمیشه ...

هرلحظه هم که سرم رو جایی میچرخونم باز نگاه حامد رو میبینم که به روم لبخند میزنه ...میخوایم برگردیم ..حامد روکه خیره نگاهم میکنه صدا میزنم ومیگم ببینم حامد چته امروز همش دخترای مردم رو دید میزنی ...مریمی میخنده ...حامد میگه چی گفتی ؟...میدونم درک جمله ام براش کمی سخته ..

میگم  مدرسه تعطیل شد؟ کارنامه ات رو گرفتی ؟  میخوام بپرسم چن تا بیست گرفتی یادم میاد اینا بیست ندارن با خوب وخیلی خوب نمره بهشون میدن ( سیستم جدید اموزشی بنظرمن مسخره اس ) ... ادامه میدم خب شاگرد اول شدی ؟

حامد با خنده دستاش رومیبره بالای سرکچلش ...دستاش روکه میبره بالا پیراهنش بطرف بالا کشیده میشه وشکم با پوست تیره اش  با نافش مشخص میشد ...با خنده میگه اره من خیلی خوب شدم ...میگم افرین پسر خوب ...یادم باشه برای بچه زرنگ یه جایزه خوب بگیرم ...میخنده ...ماشین اومد میخوایم سوار ماشین بشیم مریمی با مادرحامد ویه زن دیگه داره حرف میزنه ...

میخوام بشینم تو ماشین که نگاهم میخوره به حامد ..چشمای درشت وقهوه ای اش  ...پوست تیره صورتش که عرق کرده ...پلک هاش رو محکم بهم میزنه ..پره های دماغش میلرزه ...منتظرم که اشکش رو ببینم ...ولی تونگاهش چیزی هست که وادارم میکنه پیاده بشم ...مریمی هنوز یا زنها مشغول حرف زدنه ...درجالیکه درب ماشین روبازکرده و میخوادسواربشه ..

ازماشین پیاده میشم ومیرم کنارش ...روی دوپا میشینم ومیگم چرا میخوای گریه کنی ؟ ...اشک هاش میریزه ...میگم منکه نمیدونستم توشاگرد اول شدی دفعه بعداومدم برات جایزه میگیرم ...دستای خاکی اش رو می ماله به چشماش ...میگم نکن اینجوری دستات کثیفه ..نمال به صورتت ..

دستاش روازروی چشماش میارم پایین ونگه میدارم ...قطرات درشت اشک ازچشمانش جاری هست دماغش رومیکشه بالا .میگم حامد نگی چرا گریه میکنی  ناراحت میشم اصلن باهات قهرمیکنم ...همینجورکه اشک میریزه ودماغش روبالا میکشه بریده بریده میگه ..من شاگرد اول شدم تو بغلم نکردی  ...تو من بوس نکردی...

سحر (خواهرعقب افتاده اش) شعر خوند توبغلش کردی گفتی افرین....من شاگرد اول شدم  تومحلم ندادی ..تو ...تو...بغضش میشکنه ...اله اکبر ....چن ماه پیش ... اومده بودن دفتر خواهرش شعر که نه یه ضرب مثل یه جمله نمیدونم چی بود رو خوب خوند ..منم تشویقش کردم ...بعد الان توذهن این بچه مونده بود....

دستاش رو که گرفته بودم کشیدم طرف خودم ...به اغوشش کشیدم ...گفتم معذرت میخوام پسرخوب ..اصلا حواسم نبود که بوست کنم ...معذرت میخوام ..پیشونیش رو بوسه ای زدم ...خودش رو ازبغلم کشید بیرون دسش رو جلو دماغش گرفته بود وگفت خب بسه ..چادرت فینی میشه ...وبدو رفت طرف شیر اب ...

شیراب زیادازم دور نبود نگاهش کردم که خنده ام گرفته بود ..دماغش روکه گرفت صورتش رو ابی زدو سرش رو بالا اورد ...ونگاهم کرد خندیدم اونم خندید ..بلند گفت جایزه توپ فوتبال برام بخر ..خب ..خندیم وگفتم باشه پسرخوب ...

درگوشی1:دوستان خوبم یکی ازدوستان خوب خواننده مشکلی براش پیش اومده همه باهم براش دعاکنیم که به حق ماه رمضان خدا بدادلش برسه یادمون نره هردعایی برای دیگران کنیم  بخودمون برمیگرده ....

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj6.persianfun.info/img/93/6/Naghl-Ghol14/353147_157.jpg


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۹
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

برخی حرفا گفتن اونها توجامه ما یک خط قرمزهست جزو نبایدها هست ودراین نگفتن ها ومحدودیت ها دردهایی هست که نمیشه انکارش کرد 28می روزجهانی بهداشت قاعدگی نام گذاری شده ...خب این یه نامگذاری وبزرگداشت برای کل مردم دنیاست مثل خیلی از نامگذاری هایی که دردنیا هست روز مبارزه باسرطان سینه یا روزهوای بی صداو هوای پاک و......

امااین نامگذاری درجامعه خودمون یک خط قرمزهای بزرگی داره که باوجوداینکه شایدبرخی از ازش حرف بزنن باز محدودیت های فراوانی داره ....راحترحرف بزنم من خودم که بعنوان یک خانم  دارم این مطلب رومینویسم هم ترس دارم ترس ازاینکه بعدازانتشاراین مطلب بهم بگن فلانی بی حیا یا بی چشم رو هست که حرف از عادت ماهانه وپریود میزنه ..چراکه توجامعه ایرانی خودمون زنها نباید ازاین عادت زنانگی خودشون حرف بزنند ..

خیلی از زنهای ایرانی نمیدونند که عادت ماهانه وتغییر هورمونها دراون چندروز فقط از عهده یک زن برمیاد هیج مردی نمیتونن این رنج وسختی روتحمل کنند مدتی قبل کلیپی رودیدم که فشارودردجسمی روانی عادت ماهانه رو برروی چند مردامتحان میکردند هیج مردی نتونست چند ساعت دووم بیاره ...حالا زنها کم ،کم ؛ شش روز درماه باهاش دست به گریبان هستند...

کاری به حسن وخوبی های  عادت ماهانه ندارم میخوام ازاین ممنوعه های این بیماری بگم بیماری که زن رو گاهی به مرز جنون میرسونه ولی باید تحمل کنه (توجامعه خودمون حرفش رودارم) زن ایرانی وقتی وقتی دچار عادت ماهانه میشه حق نداره حرفی بزنه اعتراضی کنه بایدسکوت کنه وتحمل کنه وتحمل کنه وتحمل کنه چراکه درجامعه ما این جزو خط قرمزهاست ...

هیج مردی نمیتونه تصورکنه یک زن یایک دخترایرانی فرقی نداره دانش اموزباشه یادانشجو یا کارمند ویا خونه دار وقتی که فشارروانی پریود روش هست چقدر داره زجر میکشه ...حالا دردهای جسمی وسکوتی که بایدداشته باشه هم هست ..

متاسفانه یا بدبختانه حتی برخی از اقایون تحصیلکرده ما هم درمورد فشار روحی روانی –جسمی که درایام پریود بر زن هست رونمی دونند وازش اطلاعی ندارند ..نمیخوام بگم که خانومها وقتی دچار عادت ماهانه هستند دادبزنند و همه روخبردارکنند میخوام بگم حفظ برخی ازخط قرمزها خوبه ..ولی درک ودانایی درمورد اون خط قرمزها هم خوبه ...

چن وقت پیش جایی خوندم خانمی فرماندار شهری بوده تومسجدی جلسه گذاشتن خانم فرماندارنتونسته واردمسجدبشه ویکی ازاصولگراها دادبیدادوجتجال راه انداخته وچون زن پریود شده اون رو مستحق ندونسته که فرمانداربشه ..این حرف واین اندیشه نادرسته ..پریودیک نشان زنانگی هست وزنها نبایدازش خجالت بکشند همه دردهای پریودیک طرف استرس اینکه وای کسی حتی پدریا برادربفهمه یک طرف ...

ومتاسفانه باوجودگذرزمان هنوزدرمدارس ماهم به دختران دراین مورد اطلاعات درستی نمیدن ودختران محصل ازپریود وحشت دارند ازاین تغییرناگهانی از خونی که برلباسشون نقش میبنده میترسند..نمیگم جارجنجال راه بیندازیم دراین مورد؛ بلکه میگم دانایی خودمون رو دراین موردبالاببریم فرقی نداره مردیا زن این یک مسئله ای هست که زن ومرد هردو باید درموردش اطلاع داشته باشند...مردان بایدبدونن چراکه ؛  بتونند زنها رودرک کنند بدترین حالت پریود جدا از دردهای جسمی اون ، دردهای روانی اون هست  یکیش افسردگی هست که بسمت زنها میره وحتی توجیه علمی داره وبازمتاسفانه دراین جامعه ایرانی کم هستند اقایونی که این افسردگی روبفهمند ودرک کنند ...

امیدوارم جامعه ما درکنار اون خط قرمزهایی که داره به اون سطح دانایی و شعوربرسه که بفهمند یک زن برای زنانگی اش دردها داره وهیج مرهمی نداره جزفهمیدن ودرک زن ....

درگوشی1:مطمئنم بعدازانتشاراین پست برخی ها خواهندنوشت کدوم دختریازن ایرانی وقتی دچار پریودهست میگه ؟اصلن خودت میگی؟ بایدبگم ماایرانی ها دراین موردهمیشه شرم وحیا داشتیم وداریم صرفا منظوراین نیست که اعلام کنیم  دچارپریودهستیم بلکه منظوراینه که دراین مورد بدونیم ودانستنی هامون رو بالا ببریم ....

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370350_617.jpg


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

یه چیزهایی هست که نمیشه گفت ...نمیشه حرفش رو زد حتی کهنه هم نمیشه ...حتی فراموش هم نمیشه یه زخم  که میمونه رو دل ادم ..همیشه هم تازه است ..هیج مرهمی روش سازگارنیست ...این روزا این زخم رو بیشتر میبینم ....نپرسید چیه ..بعضی زخم ها مال خود ادمه ..هیجکس نباید بفهمه ...بخودم که نگاه  میکنم میبینم چقد قوی هستم ..که دارم واسه خودم نقش بازی میکنم لبخندمیزنم  وازاین درد گله نمیکنم ....

میدونم همه ماها یه زخم هایی تو زندگی داریم که فقط خودمون ازشون خبر داریم یه زخم هایی که همیشه درداور هستن همیشه رعشه به دل میندازن ...برخی هامون باهاشون کنارمیایم ... مثل نفس کشیدن همیشه همراهمونه ...برخی هامون تاب نمیاریم فریادش میکنیم ...اینروزا میخوام بهش فکر نکنم به این فکرکنم که هنوز میتونم بخندم ...هنوز میتونم لمس کنم ..حس کنم ..لذت ببرم ازاین زندگی ..باهمه دردهاش ...

یه پیرمرد ریزمیزه که همیشه میادتقریبا هرروز میاد ویه سری دعا وایه میخونه وازاین طریق گدایی میکنه اومددفتر..بهش گفتم پول خرد ندارم  نگاهی بهم کرد وگفت چقد حرد میخوای گفتم 2000تومن پونصدی میخوام ...دست کرد تو جیبش یه بسته پول با انواع اسکناس کشید بیرون ...یعنی رسما هنگ کردم ...

گفتم اینکه ازدغل یه هفته من بیشتره ؟..خندید گفت نه اینا مال دیروزوامروزه ...بعداین دسته روگذاشت جیبش ازیه جیب دیگه اش یه دسته دیگه کشید بیرون وازتواون دسته یه پونصدی با کلی صدتومنی و دویست تومنی بطرفم درازکرد وگفت بیا اینم خرد

یکی ازبچه ها هست اصطلاحات  جالبی رو بکارمیبره ...همیشه هم که میاد برام موج مثبت داره باعث میشه بخندم ...امروز بهم میگفت ..تواینجا دفتر رودادی دست همکاری ...نشه یهو رضا ضراب .........بهش گفتم منم برسون خونه بعد برو ...میگفت زودباش بریم دیلیتت کنم دم خونه اتون ...... به دفترمن میگه شعبه شهرستان سازمان ملل ....بهم میگه ..دریا گفتن دیروز با موگرینی وظریف  فلافل زدی ...دیدنت ها.......مدارکش موجوده .....

درگوشی1:دوستانم یکی از دوستای خوبم شدیدا به دعای خیرهمه نیازداره براش دعاکنید تا کارش ختم به خیر بشه ...برای فرشته عزیزمون هم دعاکنید علاوه ناراحتی معلولیت پسرزیباش مادرش هم دربستربیماری هست دهن اشفته ای داره دعاکنید برای همدیگه دعاکنیم بلکه خودمون هم ازاین ارامش ودعا سهمی هم داشته باشیم ...

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایطام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۴
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

دوستی برام تازه ترین نوشته دریا صفایی فعال مدنی رو فرستاده بودکه دراون دریا صفایی فعال مدنی ساکن بلژیک نوشته بود:

تومدرسه پسرم معلما برای جشن 50سالگی مدرسه داشتن تمرین رقص میکردند که برنامه شادی روبرای دانش اموزان اماده کنند دریا صفایی ازحس وحال دوران مدرسه اش نوشته وبود واینکه کودکی نکرده ...راستش باخوندن این متن ذهنم پروازکردبه گذشته ..برخی ازخاطرات گذشته همیشه توی ذهن ادمی ماندگارهستند ..معلیمن همیشه توهرسال تحصیلی یه تابلو ازحرفها ورفتارهای معلمین تو ذهن مادهه شصتی ها هست ...(بگم خوب وبدهمه جا هست همه معلمین به خودشون نگیرند)...

سوم دبستان بودم شیفت بعداظهربودیم سرکلاس درس بودیم که معاونمون یه خانم لاغرریزمیزه وسفیدچهره ای بود همیشه خداهم دست بزن داشت اومد دم کلاس وگفت که فلانی بلن شوبروخونه اتون چایی دم کن بیا وفلاکس چای دفترمدرسه روکه دسش بودبطرفم درازکرد معلم سری تکون داد ومنم با بی رغبتی ازپشت نیمکت بلندشدم  فلاکس روگرفتم ..ازدرکلاس که اومدم بیرون گفت زودبیای دیرکنی انضباطت کم میشه ...

دلم نمیخواست برم یه مسابقه ای بود که دلم میخواست باشم ، خلاصه من رفتم؛ خونه امون نزدیک مدرسه بود همیشه ازاین کارها بود خلاصه رفتم خونه بعداظهربود ساعت فک کنم طرفای سه اینابود همه خواب بودن رفتم تواشپزخونه کتری رواب کردم گذاشتم یه چن لحظه گذشت حوصله نداشتم کتری ابش جوش بیاد دیدم ابش داغ شده هنوزبه قل قل نیفتاده بود چایی رو ریختم توفلاکس واب هم روش ، تندی اومدم طرف مدرسه ...

فلاکس رودفترتحویل دادم  ودویدم سمت کلاس ..ولی اخرای کلاس بودتادم درکلاس رسیدم زنگ تفریح خورد همه ریختن بیرون ..هنوزتوبهت بودم که  من نبودم چی شد بچه ها رفتن برا مسابقه توسالن اداره یانه ..که معاون بلنداسمم روصدا زد حالا توراهرو دانش اموزا وتعدادی ازمعلمان هم بودندکه میرفتن طرف دفتر...معاون فلاکس بدست اومد طرفم ...دستش روبلندکرد محکم خوابوند پس کله ام وگفت این جایی هست ؟ بایدبزاری اب جوش بیاد قل قل کنه ...

خیلی ادعا داشتم پیش بقیه دانش اموزا ؛ حس کردم زیرنگاه وپوزخندهای بقیه دارم له میشم با بغض گفتم صبرکنید چایی رنگش درمیاد ازرو مقنعه ام گوشم روگرفت وگفت برو دوباره چایی دم کن برامن تز نده ...(این جمله تز نده اون موقع معنیش رونمیدونستم فکرمیکردم بهم فحش داده ههههه)...جرات چیزی گفتن رونداشتم ..همینجورکه دماغم رومیکشیدم رفتم خونه تو مسیر دکمه بالای فلاکس چایی رو فشارمیدادم وچایی میریخت بیرون چایی کمرنگ وداغ هم بود ولی بایدمیرفتم دوباره چایی دم میکردم ...اینبارکه رفتم خونه ..خواهربزرگم  بیداربود وچایی رو دم کرد ومن الکی برگشتنم روکش دادم که نیمی اززنگ کلاس گذشته بود رفتم سرکلاس...

ازاون روزبه بعداون معاون همیشه برام یه دشمن بود سالهاست مدرسه روتموم کردم  خاطرات قدیم گاهی بندرت بیادم میاد بخصوص خاطرات کودکی ...ولی این خاطره و رداون نگاه معاون واون بغض فروخورده ام همیشه گوشه ای ازذهنم هست ازش کینه ای بدل دیگه ندارم گذرزمونه بهم یاد داده که ادمها تولحظات مختلف واکنش های متفاوتی دارند وگاهی از سرکینه نیست ازخشم انی اونها هست ..ولی بقول معروف ما خانمها میبحشیم ولی فراموش نمیکنیم ...وحالا باخوندن متن خانم صفایی یه یه حس مشترک رسیدم حس مشترک ترس تمام دهه شصتی ها از مدرسه وبرخی معلمان و....درد اینه بعدازگذرسالها..دردهه نود بازهم ازاینگونه رفتارها هست و....

درگوشی1:ممنونم ازهمه دوستانی که با وجوداینکه چندروزه از تولدم گذشته ولی هنوز هم کامنت میزارن ومحبتشون رو نثارم میکنن چیزی ندارم بگم جزاینکه دوستتون دارم ...(تبریک ویژه به همه علاقمندان هنروهمه ایرانی های خوش ذوق برای جایزه شهاب حسینی و اصغرفرهادی درکن)

درگوشی2: مطابق رسم چندساله برنامه افطاری معلولین رو داریم یکی اول ماه رمضون که سبد کالا براشون تهیه میکنیم یکی هم در اواسط ماه رمضون هفته ایتام که سعی میکنیم مثل پارسال غذای گرم رو ببریم توروستاهای دورافتاده برای معلوین ونیازمندان ...تا تاپایان ماه رمضان این اطلاع رسانی باهرنوشته اعلام میشه دوستانی که میخوان دراینکارسهیم بشن ازطریق وبلاگ/ کانال تلگرامی یا واتساپ میتونند بهم اطلاع بدن تا شماره کارت روبهشون اعلام کنم ...برای مهربانیتون ممنونم ...

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372268_464.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۵
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

* علی اکبر عقب مونده ذهنی هست وبسیارتا بسیارشیطون هست با یه تیکه اجر زده کله یه پسربچه روشکسته میگم علی اکبر چرا سرش رو شکستی ؟ میگه میخواستم بزنم تا گنجشکا اومدن بالا بگیرمشون کبابشون کنم بخورم !..متوجه نشدم منظورش چیه ..بعدا خاهرش برام توضیح داد توکارتن دیده  سنگ خورده تو سر شخصیت کارتونی پرنده دورسرش چرخیده اینم زده کله پسره روپکونده تا گنجشک ها بیان واونم شکارشون کنه ....تازه بالاسر پسره وایستاده دستاش روبازکرده که گنجشکه اون یهویی بگیره تش......

همیشه گفتم تولدهرکسی یه روزخاص ومنحصربه فرد برای اون ادمه ...ولی گاهی افراد بدلایلی دوست ندارند روزتولدشون رو که امسالم من همین درد رو دارم ..ادمها باهم متفاوت هستند یکی شاید در طول کل سال منتظر تولدش باشه وبراش برنامه ریزی کنه ویکی شایداصلن براش مهم نباشه ..تولدسال قبلم که تموم شد باخودم عهدی بستم ولی امسال نتونستم به عهدم وفا کنم ودلیل های فرواونی کنارهم قرار گرفت که بیخیال تولد وتبریک هدیه هاش بشم ..تواین ده روز اخر اردیبهشت چه خانواده وچه اشناها وچه دوستان وبلاگی وخواننده های وب میپرسند چرا تولد نمیخوای؟

هرچی هم بگم که امسال روزتولدم رودوست ندارم نمیخوام ازش حرفی بشنوم فکر میکنند دارم خودم لوس میکنم یا بقولی برخی کلاس میزارم ولی اعتقاددارم هرچیزی باید حس وعلاقه اش باشه تا سراپابشه وجون بگیره ..یکی مثل من که وارددهه سوم زندگیش هست تولد گرفتن وکادو گرفتن بیشتر شبیه یه زنگ تفریحه..

من خودم بخودم بدهکارم یه نگاه که پشت سرم میکنم می بینم علیرغم اینکه افرادزیادی میگن موفق قدم برداشتم ولی خودم میدونم کمی وکاستی هایی داشتم ودارم مثل همه ادمها ..ما ادمها معصوم نیستیم همه مون به نحوه های مختلف اشتباهاتی رو درزندگیمون داشتیم ..ومن بخودم بدهکارم که نتونستم اونچه که به خودم قول دادم طی این یکسال عمل کنم ونتیجه اش هم این شده که دل دماغی برای تولد ندارم ...

روزتولد یه تلنگرمحکم به ادمه که بدونه با خودش چه کرده ومیخوادچیکارکنه ...البته ما ادمها هرسال روز تولدمون بخودمون قولهای زیادی میدیم ولی درعمل تعدادکمی ازماها به قول هایی که به خودمون میدیم عمل میکنیم ...

باوجوداینکه گفته بودم نه تبریک میخوام نه کادو ..ولی چند تن ازدوستان وبلاگی زحمت کشیدن وباهدیه یا تبریکات خودشون مثل همیشه منو شرمنده مهربونی هاشون کردند...بچه ها ادم یه وقتایی به مرحله ای از زندگی میرسه که با هدایای مادی نمیتونه خوشحال بشه برای خوشحال شدن باید به یک تغییر روحی تن بده ...امیدوارم قبل ازاینکه دیربشه همه ماها به این تغییر روحی دست پیدا کنیم ...

این روزها بجای هرهدیه مادی ازهمه دوستانم دعا میخوام چندوقته نامردی هایی رودیدم ازبرخی ازادمها که سخت دلم روبدرد اورده وامیدوارم هرکدوم ازماها بتونیم برای همدیگه باخلوص نیت دعا کنیم تا همگی مون ارامش نصیبمون بشه ..هیج ثروتی بالاترازارامش نیست ...

درگوشی1:عذرخواهی میکنم ازهمه دوستانی که پیگیرنوشته هام هستند وگله میکنند که دیربه دیرمینویسم  من شرمنده هستم نوشتن وبلاگ انگیزه وحس میخواد که این چند وقته ندارم امیدوارم بتونم بهتربشم .......

درگوشی2: زنگ زده تا میگم الو ..دادمیزنه پارسال گفتی هرکی کادو تولدبده میدی بهزیستی اینکارم کردی امسالم گفتی روزتولدنداری تومعلوم هست چه مرگته ..(تعجب نکنید این ادبیات حرف زدن یک خانوم مهندس واستاددانشگاه هست هههه) گفتم دخترخوب خب تولدنمیخوام کادوش هم نمیخوام ..هرچی گفت من یه چیزی گفتم تا دیروز که زنگ زدوگفت برات هدیه گرفته بودم ولی چون قدغن کرده بودی مونده بودم چیکارش کنم که چن روزبعد  رفتم بهشت زهرا یه خانم دیدم خیلی مظلوم بود یه زن جوون بودکه مرده شوربود فکری بذهنم رسید هدیه ات رو دادم به اون کلی هم خوشحال شد ..حالا باذوق برام تعریف میکنه بعدمن توفکرم کارخوبی کرده دل کسی روشادکرده ...اما مرده شور؟؟؟؟؟؟؟؟

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372270_591.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۰۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

درد کتک زدن نیست زخمی شدن نیست درد اصلی وقتی هست که حس کنی دلت داره مچاله میشه ،حس کنی گلوت پرازصداست ولی نمیتونی فریادبزنی ...ماایرونی ها هرکدوممون توزندگی هامون دردهای مختلفی رو حس کردیم وداشتیم دردجسمی گرفته تا دردروحی ...

اما یه وقتایی دردها درد شخصی نیست مختص من یاتو وخونوادگی نیست یه دردهایی ملی هستند یعنی تک تک ادمهای این مملکت اون درد رو دارند همگی توی یه دردهایی مشترک هستیم ودردهای مشترک خیلی سخته ..اینقدرسخت که میگیم بازم خوبه ما نبودیم ..درد ما نبود ..

هفته ای که گذشت  مثل همیشه بحث ها وحرفهای زیادی تواین مملکت شد ولی میخوام به دونکته اشاره کنم درحقیقت به دوتا درد که زیرپوست این جامعه بودندوترکیدن وسرباز کردند ..نکته اول تجاوز معلم درروستایی از استان زنجان به دختربچه 9ساله بود بقدری دردناک وناراحت کننده اس که زبان ازگفتنش ناتوانه  ...

همیشه گفتم خوب وبدهمه جا هست بین قشرمعلمان هم خوب وبدهست معلمی برای همدری باشاگردبیمارش خودش روکچل میکنه یا معلمی جونش روبخاطردانش اموزاش ازدست میده ولی معلمی درنهایت وقاحت وسنگدلی به کودک 9ساله شاگردش رحم نمیکنه وبارها وبارها نه تنها به جسمش تجاوز میکنه بلکه روح اون کودک رواسیب میرسونه ...

این سنگدلی وقساوت قلب منصفانه باهاش رفتارکردن؛ درست نیست ...ادم می مونه به چه  کسی دیگه میشه اعتمادکرد؟ وقتی که معلمی حرمت وعظمت معلم بودن رواینگونه زیرپامیزاره واقعن قلم هم یارای نوشتن نیست ...وقتی به ندی 9ساله فکرمیکنم که تاوقتی زنده هست تصویری از بیرحمی توذهنش نقش بسته ونفرت توقلبش اون رومتفاوت ترازبقیه کرده ..ازخودم میپرسم واقعن مسلمونی هست ؟ اصل بحث مسلمونی به کنار، ادم بودن وادمیت به کجارفته ؟

نکته دوم برنامه اکسبر و بیحرمتی مجری سرشارازغرور ونخوت اون هست  مردی روکه میتونست جای پدریابرادراون باشه به مسخره میگیره واون رو زرشک بارون میکنه وبا اعتراضات مردمی درفضای مجازی سعی میکنه ماجرا رو لاپوشونی کنه وبا عذربدترازگناه خودش روبخوادتبرئه کنه که نمیتونه ...جدا؛ ازکارتوهین امیز حسنی دراون برنامه بایدبه حال اون تماشاگرانی که دراون استدیو بودند وبه اراجیف اون خندیدندهم گریه کرد بحال اونهایی که از توهین به دیگری خوشحال شدند وخندیدند ...

میدونید نکته مشترکی که دراین دوموضوع هست یکی بی تفاوت بودن ما ادمها هست که درد رومیبینیم ولی بی تفاوت عمل میکنیم فقط خوشحالیم که برای ما اتفاق نیفتاد ...گرچه شاید میتونست بجای ندی دختربچه 9ساله اززنجان خواهر..برادر.. وهرکودک نه ساله دیگری ازهرکجای این مملکت باشه ..ویا بجای اون پیرمرد سرایدار درمانگاه دربرنامه اکسیر پدریابرادر هرکدوم ازماها درهرشغل یاسمتی باشه واونوقت وقتی که اینچنین توهین بهش میکردند ما چی میکردیم ؟..(شایدبرخی ها بگن که اون برنامه نمایشی بوده که مطمئن باشیدنیست واگه هم نمایش بوده باشه توهین کردن به شعور ادم چه نمایشی هست ؟)

نکته مشترک دوم دراین دوماجرا شکستن حرمتی هست که دیگه بین ما ایرونی ها نیست ..حرمت احترام به یکدیگر..حرمت نگهداشتن  انسانیت ...و لذت بردن از تحقیر  دیگران ولذت بردن از این ماجراها...واقعن چه بسرما ایرونی اومده ؟ چی اومده سرمون که به همدیگه رحم نمیکنیم ودراین دردهای ملی همه با هم مقصریم ...

معمولا راحترین کارحرف زدن هست امثال فرزادحسنی که با زبونشون وپول بیت المال وما مردم به اعتبارابرو رسیدن ؛ باید شعور ،ظرفیت داشته باشندکه ایشان ندارن وامیدوارم همچین افرادنالایقی باکارنامه سیاهی که دارند دیگه دررسانه ملی دیده نشن ...وامیدوارم معلم ندی اخرین معلمی  باشه  که اینچنین رذل وپست هست ودیگه هیج وقت هیج کجای نه تنها ایران بلکه دنیا همچین افرادی نه تنها معلم نباشندبلکه وجودنداشته باشند واین معلم خطاکارکه به قید وثیقه ازادهست به بالاترین حدمجازات محکوم بشه ..

درگوشی1:عذرخواهی میکنم ازهمه دوستانی که پیگیرنوشته هام هستند وگله میکنند که دیربه دیرمینویسم شما بذارید بحساب پیری ....

درگوشی2: دخترک معلول عقب  مونده ذهنی ازم پرسید: توبهشت شوهرا خوشگل ترن ؟...گفتم بهشت ؟!.ونگاهم خیره مونده به شوهرپیرمردش که گویی سالها قرن متولد شده ......

درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj6.persianfun.info/img/93/6/Naghl-Ghol14/353147_157.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۱۴
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

اخرین فیلم علی عطشانی نقش نگار اسم داره فیلمی که سرمای گذاراولی اون بابک زنجانی بود ولی بعدازمتهم شدن بابک زنجانی خودش تهیه کننده این فیلم شداینجورکه نوشتن؛ هزینه ساخت فیلم بالای یک میلیارد ودویست میلیون تومن بوده وبعدازاومدن ناصر ملک مطیعی ازخارج کشور، اولین فیلم ایشون بوده..این فیلم بخاطر بودن بابک زنجانی بعنوان تهیه کننده اولیه ؛ وبازی ملک مطعیی سرصدای زیادی به پاکرد ولی فارغ ازاین موضوعات میخوام درمورد این فیلم حرف بزنم ونگاه تازه ای که این فیلم به بچه های بهزیستی داره ..

موضوع فیلم درباره دختری پرورشگاهی هست که فوق لیسانس داره وپسری که میخوادباهاش ازدواج کنه میخوادوقت خواستگاری، این دختردرخانواده ای باشه که پدرومادرش نفهمند اون پرورشگاهی هست تا ازدواجشون سربگیره ...واون خونواده علرغم اینکه بادخترخوب رفتارمیکننددررفتارها وبرخوردهای پدرخانواده تحقیر وجودداره واینکه میخوان بخاطر کارخیر اون دختر روبادروغ شوهربدن ...وپسرازخارج اومده اون خونواده؛  سعی میکنه که به دختربفهمونه ارزشش بالاترازاین حرفاست که خودش رو بدست حرف وتصمیم دیگران بسپاره وبخاطراینکه پرورشگاهی هست نباید شخصیت اون تحقیربشه واون  چیزی ازبقیه دخترهاکم نداره وباید اونچه که خودش دوست داره بدست بیاره ..وروزخواستگاری دخترقیدهمه چیزرومیزنه ومیره که خودش برای زندگیش تصمیم بگیره ....

موضوع ازدواج فرزندان بهزیستی اعم ازپرورشگاهی ها یا معلولین بحثی هست که درجامعه ما زیادبهش پرداخته نمیشه وبیشتردرپشت بقیه مسائل پنهان میشه دختران پرورشگاهی بیشتر مجبورن بخاطرازدواج ازقید بسیاری از علاقه ها شون بزنند تا بتونند ازدواج کنند ومشکلات روسختتراز بقیه تحمل کنند وچون پرورشگاهی هستند بقولی کسی روندارند فقط تحمل کنند ودم نزنند ...

واما معلولین بهزیستی که متاسفانه جامعه ما نگاه خوبی به ازدواج اونها نداره بقول یک مادرمعلول، که دخترش معلول عقب مونده خفیف هست میگه دخترای خوب سالم شوهرپیدا نمیکنند واینها روکه مشکل دارندکی باهاشون ازدواج میکنه ..درسته همه چیز زندگی ازدواج نیست ولی بایدقبول کردیکی از شرط های پذیرفته شدن دراین جامعه؛ زندگی مشترک هست بخصوص برای دخترخانمها....اما همونطورکه گفتم معلولین ما فرصت های زیادی برای انتخاب وازدواج ندارند حداقل معلولین مردکمی بهتراوضاعشون هست ولی معلولین دخترمتاسفانه دربیشترمواقع حتی دیده نمیشن چه برسه به اینکه داوطلب ازدواجی باشند...

وبرخی ها بعنوان مثلا کارخیر وثواب  ازاین دختران معلول ومعصوم سواستفاده میکنند بذارید با مثال براتون بگم حاج اقایی هست که چندساله ازدواج کرده بود ولی فرزندنداشته وبادخترعقب مونده ذهنی برای رضای خدا ازدواج کرده که مثلا خیال مادربزرگ پیراون روراحت کرده باشه که نوه معلول ویتیمش بعدازاون سرپناهی داره ولی بعدازازدواج و بچه دارشدن اون عملا همسرجوان ومعلولش رو ازبچه وزندگیش دورکرده بااین حرف که اون معلول هست ازبچه چیزی نمیفهمه غافل ازاینکه درسته دخترمعلول عقب افتاده هست ولی مهرمادری قوی ترین غریزه درزنهاست ...بعداز حرفها وپیگیری های زیاد مردقبول کرده که همسرجوان ومعلولش بابچه پیش همسراول زندگی کنه ودرکنارش خدمتکارخونه هم باشه ...که بازم  البته این بهترازول کردنش بود...

یااینکه  دختروپسر جوانی که هردو اتفاقا بسیارشیک وخوشتیپ وبه اصطلاح باکلاس وخوشگل بودندچندباری به اصرارازم خواستن که دخترمعلولی روبرای ازدواج باپسر معرفی کنم اول خیلی تعجب کردم  پسرگفت نذرکردم بادخترمعلولی ازدواج کنم نذرعجیبی بود وراستش برام باورپذیرنبودهمچین پسری که نه ازقیافه کم داشت نه ازسواد ونه ازپول؛  بخوادبا دختری معلول ازدواج کنه اصرارکردم واقیت ودلیل روبگن .. بارسوم که پیشم اومدن دختر اعتراف کردکه ایشون نامزدمن هستند(قبلش گفته بودخواهرش هستم) وچون یک موقعیت کاری عالی برای پسرفراهم شده ولی چون سربازی نرفته نمیتونه اون کارروبگیره میخوادبا دخترمعلولی ازدواج کنه تابتونه پایان خدمت بگیره ...

خب ازدواج بادخترمعلول برای پسران جوان تعهدات خاصی هم داره  اونم برای پایان خدمت؛ یکیش اینه که حداقل بایدچندسال ازعقداونها بگذره اسم پسرحتمن توشناسنامه دخترواردبشه اگرطلاق بگیرند معافیت لغو میشه ...وپسرجوان علیرغم اونهمه اصراروقتی شرایط روفهمیدجاخوردشدید ؛ و رفتن که رفتند ..خداروشکرکه رفتند ولی من به این فکرکردم نهایتا اگرپسربا دختر معلولی ازدواج میکردوبعد تنهاش میذاشت چه  ضربات روحی .روانی روبجای میذاشت برای اون دختر..

وبعدازدیدن این فیلم که نگاه تازه ای برای ازدواج دختران پرورشگاهی یابعبارت بهتربچه های بهزیستی هست امیدوارشدم که نگاه جامعه اندک اندک به این گونه ازدواج ها تغییر کنه وبچه های بهزیستی اعم از معلول وپرورشگاهی رو متفاوت ترازبقیه نبینند وبه احساس وعزت نفس این افرادهم توجه کنند ...

درگوشی1: انگارنه انگاراردیبهشت هست؛ عروس فصل های سال ..ناگفته های تلخی داره ومرگ های لعنتی دراین ماه دلها روسخت بدردمیاره ...برای اسمانی های این ماه ازته دل دعا کنیم ...

درگوشی 2: پیرمردازلابلای کوله اش (لنگی که بردوش انداخته بود) انبه سبزو درشتی رودراوردوبطرفم درازکردوگفت اینم یه سوغاتی  برای تو..مخصوص برای توچیدم ....دوستم بلند خندید گفت مشدی برامن نداری ؟ پیرمردگفت نه دختری که بلندبخنده کوفت هم نبایدبهش بدن ومن اینباربلندترازاون خنده ام گرفت ...

درگوشی 3: کانل وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370350_617.jpg

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۱
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

والا فردا قراره احمدی نزاد بیادبه یکی ازشهرهای استان ما ،که ازالان برا سال دیگه خودش تبلیغ کنه وروزمعلم هم سخنرانی کنه اینکه ایشون طبق همه سالهایی که درمسندقدرت بوده بازهم بدون مدیریت وبرنامه ریزی دارن کاری روانجام میدن حرفی توش نیست چراکه اومدن ایشون بدون هماهنگی وگرفتن مجوز برا این گردهمایی بوده وحتی فرمانداراون شهرهم خبری نداره (تااین ساعت ) ولی برخی ها که چشماشون رو همه دزدی ها وبه خاک سیاه نشستن این مملکت تواون هشت سال سیاه بود نمی بینند ودرحقیقت خودشون رو به ندیدن میزنن دارن تبلیغ این سفررومیکنند بلطبع این اومدن وخبرها این روزها  همه جا هست ...

خیلی حرف دارم که ازاومدن ایشون بنویسم ولی پسنده میکنم به مطلب زیر..

مردنابودگر کشوراریایی ام ...چرا می ایی ؟...

 فشار اقتصادی ....ناعدالتی ....محرومیت ....خفه شدن ...هدیه تو درزمان هشت سال حکومت داریت بود اکنون برای چه میایی ؟ تویی که فقط شعارمیدهی وحرف میزنی ...

احمدی نژاد دردوران سیاهت زمانی که با خانواده و فامیلت  در  هتل شبی، چند میلیونی برای صندلی سازمان ملل نقشه میکشیدی  اینجا در  روستایی، دریک شهرکوچک ، زیرپنجه های خاک گرفته ؛ گربه مریض احوال کشور تحت سلطه تو .........

منیژه قطع نخاع شده با چشمانی که فقط  به سقف چوبی اتاق گلی اشان خیره مونده با پدر ومادر پیرش ..یک اندیشه داشتند که ای کاش سقف فروریزد و تمام شوند .تمام شوند بی انکه تو بدانی مردمدار خوبی نبودی .......

احمدی نژاد تو میان صفا ومرو دنبال هاله نور می گشتی ...و کژال میان چوبهای فرسوده وفروریخته خانه دنبال لنگه کفشی برای شبهای سردش میگشت ........احمدی نژاد  اصغرکوچک برای بدست اوردن یک دفتر مشق 1000تومان میدزدید وهمه دزدش خطاب می کنند و تو چشم بر روی همه دزدی ها بزرگ اطرافت بسته بودی ..اکنون چرا می ایی   ..........

وقتی که مشهدی اکبربرای دو بشکه گازوئیل 18بار مسیری 3کیلومتری را پیاده میرفت ومی امد ...وقتی که مرضیه  هر سال واحد کمتری برمیداشت  تا پول شهریه اش کمتر شود .وقتی که رضای لیسانسه ..برای خریدن یک جفت کفش 15هزار تومانی دست به قاچاق میزد ....

وقتی که محمد بیکار 26ساله خود را اماج گلوله کرد چون چاره ای نداشت جز قاچاق جنس، انهم برای اینکه ومادر پیرش کارگری نکنند با تن مریضشان ..توکه قدرت وپول را دردست داشتی کجا بودی ؟.. مردنابودگر کشوراریایی ام ...چرا می ایی ؟...

وقتی که زهرای 5ساله با مادر و خواهرش در دل شهری بزرگ(زاهدان) زندگی میکنند ولی شناسنامه نداشتن  .... وقتی که مادر زهرا تریاک جابجا میکند برای اینکه دخترانش سالم بمانند برای اینکه خودش فاح. شه نشود .....

ولی قانون .......مادر را روانه زندان ،ودختران اواره .....وشاید کمتر از هر زود دیگری ..فا.حشه هایی دیگر دراین جامعه ....شدند توکجا بودی ؟ که دم ازمردم داری وانسانیت میزنی ؟...

وقتی که امنه 14ساله برای خوردن  غذای سیری ،معصومیت کودکانه اش را می فروخت  ...و مادر می بیند چون "ندارد" از درون خون دل میخورد ومیگفت بگذارید تن خودش رابفرشدبرای لقمه نانی؛...توکه ریس جمهور بودی چه کردی وکجا بودی ؟

وقتی که مرد وزن پابه پای همه میدویدند ..جان می کندند ..زندگی نمیکردند ...فقط جان میدادن  برای پولی که گرسنه نمانند ولی ..روحشان ...فرزندانشان ،...گرسنه ارامش ومهر می ماندن ..توکه مسئوال ارامش وامنیت این جامعه بودی کجا بودی ؟..

وقتی ارین 22ساله برای فریاد ازادی  خفه شد..وقتی که  پیر وجوان ارامش نداشتند  .....ازادی اندیشه نداشتند .....ازادی روح جسم نداشتند ..هرکسی که فریادی از ازادی زد یا سخنی از ازادی گفت دربند وحصر گرفتارش کردی ..انسانیتی که دم میزنی کجابود؟...

حالا چرا میایی وسخن میگویی ...کاش حداقل میفهمیدی که مردم بیدارشده اند ..مردم  دیگر یارانه زیاد نمیخواهند مردم صداقت وارامش میخواهند ...مردم تحریم وفساد مالی وزیران ومدیرانت را نمیخواهند مردم ارامش وصلح را میخواهند ..مردم عزت اسلامی و شکوه اریایی را میخواهند ...برای که؛ برای چه می ایی ...مردسیاه دوران ..

میدانی احمدی نژاد خودم میدانم فایده ندارد هرآنچه می گویم چراکه تو شعارمیدهی از کلان دزدی ها دانه ای رابسوی مردم پرت میکنی وباحرفهای عوامانه، فریبکاری وظاهرسازی میکنی ولی اینبارمردم این جامعه بیدارند وبیدارمیشوند کسی تورا باور نخواهد نکرد ولی همه در ذهنشان ودریادشان توهستی که ریس جمهوری بود دراین مملکت؛ که سیاه ترین حکومت را داشتی و بدترینی بودکه ازدردمیگفتی ولی دردرا فقط درحد کلمه میشناختی ....

مردم نمیخواهند ونخواهندگذاشت که بازاین مملکت را به تاراج دهی وجیب خود همپالکی های خودرا ازثروت های این مردم پرکنی ...امدن ونیامدنت باخودت هست ولی بایدخودت را برای روزی اماده کنی که درمحضر ایزد بی همتا جوابگوی هزاران کودک ..مردوزنی باشی که هنوز رد تازینه های دوران هشت سال سیاه تورا بدوش میکشند....

درگوشی1: حالا من اینونوشتم کلی باس جواب پس بدم که چرانوشتم واخر حرف همه این باشه میگیرن میبرنت هاااااااا

درگوشی 2: مرحله دوم انتخابات مجلس هم تموم شد کاش یه بخشنامه صادرمیکردندتوهرشهرمیدون اصلی یه دوساعت فقط مردم دادبزنن سبزسبزم ریشه دارم .....

درگوشی 3: فردا روزمعلمه این روز روبه همه معلمین گرامی البته اونایی که غرنمیزنن وحقیقتاکارمیکنندودرمقابل همون 500تومن یا2تومن حقوقی که میگیرین وجدان کاری دارن تبریک وخسته نباشیداساسی میگم ...

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

 


http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/372278_103.jpg


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۱
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

این چند روزه هی خواستم بیام بنویسم از ستایش قریشی دختربچه افغان که بدست یه جوون 17ساله ایرانی بعدازتجاوز وازارجنسی وجسمی کشته شده ..میخواستم بیام بنویسم از اعظم زن مشهدی که شوهرمعتادش اون روتوی یه صندوق فلزی دست ودهن بسته زندانی میکرد وزیرصندوق روروشن میکردوزن بیصدا میسوخت وبچه اونا زیررگبارکتک های بیرحمانه پدرمعتادش شکنجه میشد وجایی ازبدنش میشکست ...میخواستم بیام بنویسم که این پدرمعتادشیشه ای باوثیقه 20میلیونی میخواد ازاد بشه ..

میخواستم بیام از مموتی بقول غرضی ازشیطان بزرگ ایرانی بنویسم که با وعده یارانه 250هزارتومنی میخوادباز سرمردم ساده لوح رو کلاه بزاره ودزدی های میلیاردری وخرابی های  این مملکت که درهشت سال دوران سیاهش رخ دادروپنهون کنه ...میخواستم بنویسم از روزهای خواب الود و بهاری اردیبهشت ....میخواستم ازسکینه ،مراد واصغر معلولان پرخنده بنویسم ..ولی...

ولی بقول برادرزاده 5ساله ام حسش نبود حس گفتن دردها نبود حس نوشتن ازتکرار دردهایی که سالهاست تواین جامعه به نحوه های مختلف روی میده نبود چراکه خود منم با همه وجودی که سعی میکنم دچار تکرار روزمرگی ها نشم ولی نمیشه گاهی اونقدر سرگرم روزهای تکراری زندگی میشی که وقتی برای گفتن دردهای دیگران نداری وگاهی حتی برای گفتن دردهای خودت هم وقتی نداری ....

درعوض میخوام یه ماجرا تعریف کنم طبق معمول از پیرزن ها وپیرمردهایی که میبینم ... من به پیرمردها میگم پدرمن ..وبه پیرزن ها مادرمن ...حالا این وسط فردجوونی هم که بیاد دیگه همین صدا میکنم پدرمن ...امروز کاریه پسرجوون 19-20ساله ای روانجام دادم حواسم نبودگفتم پدرمن اقای ..این تاییدیه ات ....پسره زل زد توصورتم وگفت ..خداااا من جای داداشتم نه پدرت ...خندیدم وگفتم اشتباه شد گیر ندید ...یه پیرزن که کناردستم بود گفت توباید به جوون ها بگی اقا وخانم .به ما پیرها بگی عزیزم ....

یه پیرمرد سرزبون دارتودفتربودکه بلافاصله گفت عزیزم این طفلک چرا بگه؟  پیرمردخودت،(منظورشوهرخودت)  باید بهت بگه....دیگه ما روبگیرید غش غش میخندیدیم ...حالا پیرزن هم گیرداده بود ماپیرها سوادنداریم بلدنیستیم اینجوری حرف بزنیم این جوونها باید بگن ...پیرمردهم میگفت من میگم سوادهم ندارم ...یکی این یکی اون ...منم این وسط ریسه میرفتم ازخنده ...

پیرمرد دید حریف پیرزنه نمیشه روکرد به من وگفت تو هم بخند همش تقصرتوئه ..تو شر درست کردی ...میگم من چیکاردارم تو عزیزم میگی ...پیرمرد سری تکون داد گفت ای ای ای ازدس شما زنها .....حالا یه ربع بیس دقه ازبحث گذشته بود مثلا بحث تموم شده بود که یه پیرمرد دیگه به اون پیرمرد اولی گفت ...تو به زنت میگی عزیزم ؟ ...

پیرمرد اولی قاط زد رو بیست ...دادی سر اون کشید که نگوووو....خنده ام گرفته بود ولی جرات نداشتم بخندم میترسیدم چیزی بخودم بگه ..یه لحظه نگام افتادتوصورت پیرمرد اولی ...خودش که یه لحظه با اخم نگام کرد تا گفت این سیستم کی خوب میشه زدم زیر خنده ...هیجی دیگه خودش هم خندید ...حالا پیرمرد دومی هنوزول کن نبود میگفت نگفتی توبه زنت میگی عزیزم ...البته میخندید ومیپرسید ..حس کردم که میخواداذیت پیرمرد اولی کنه ..دیگه گفتم گیرنده واینا ...ولی تا وقتی که رفتن هردوسه دقه میگفت خب مشهدی تو به زنت میگی عزیزووووووم ......

درگوشی 1: هنوز برنامه روزپدرمعلولان رو داریم سعی میکنم تا هفته دیگه این برنامه رو باخریدهدایایی برای این پدران برای امسال فعلا تموم کنم ...... امیدواریم که بتونیم هوای پدران معلول رو داشته باشیم  به همون روال قدیمی دوستان هرکسی خواست دراین امر خیروخداپسندانه شرکت کنه میتونه ازطریق وبلاگم وتلگرام وبلاگ باهام درتماس باشه ...(  telegram.me/qapdarya)

درگوشی2:  برخی ازدوستان جملات ومطالب های چندخطی که درکانال وبم میزارم کپی میکنند وجاهای دیگه بدون اینکه اسمی ازکانال وبم ببرن به اسم خودشون منتشر میکنند این انصافه ؟!

درگوشی 3: اردیبهشت بهار کودکی های دل منه ...

خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

 

http://mj7.persianfun.info/img/93/7/Naghl-Ghol15/370348_458.jpg

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۳۱
دریا