دریای کویر

سلام88..فرزند 9ساله ام تولدت مبارک

چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

گاهی وقتا یه حرفایی هست که نمیشه گفت ولی میشه نوشت گاهی هم برعکسش میشه ومن جزو ادمهایی هستم که هم زیادحرف میزنم وهم مینویسم یعنی راستش روبخواید چن سالی هست که نوشتنم ازحرف زدنم پیشی گرفته ؛نوشتن رو اوایل دوست نداشتم یعنی ازهمون دوران مدرسه بااینکه انشاء م خوب بودولی حوصله نوشتن نداشتم (تنبل هم خودتونید) ..ولی وقتی توخونه ای باشی که ازهمون کودکی با مجله وکتاب بزرگ بشی خواه ناخواه عشق خوندن ونوشتن میادسراغ ادم ...حالا من یه برهه زمانی فکرکردم که بایدبنویسم ...ونوشتم ....

نه سال پیش اینترنت این طور گسترده بین مردم نفوذ نکرده بود کسی کاراینترنتی داشت باخط دیال آپ و قطع شدن گاه بیگاه اون وارد دنیای مجازی میشد ومن باهمون اینترنت ذغالی اولین وبلاگم رو سال 85به ثبت رسوندم  دیگه نوشتن شده بودجزو علاقه هام واین علاقه همراهم شد ...امشب شونزدهم دیماه میشه 9سال که من وبلاگ نویسی میکنم نه سالی که الان که بهش فکرمیکنم میبینم یه گذرعمرپرازحادثه وخاطره بوده ..ازاون اینترنت ذغالی وپست گذاشتن بگیر تا الان که بایه سیم کارت ویه گوشی پست میزارم بگیر..تواین نه سال خیلی چیزها ..رشد کرد ..وبلاگ نوشتن اندیشه خودمنو تغییر داد حتی جرات منو تغییر داد..یه نگاه تازه برام بازشد یه تفکر جدید ...

تواین سالها روزها وسال هایی هست که تو اوج وبلاگ نویسی بودم وبلاگهای زیادی داشتم که بارها فیلترشدم ..هک شدم ..وکامنت های (کامنت ارسال نظر) یک دونه ای تا شبی 700-1000تا داشتم ..ادمهای متفاوتی خواننده وبلاگم بودن ازنماینده مجلس بگیر تا مجری های تلویزیونی ونویسنده هایی که توخواب هم نمیدیدم من یه دخترشهرستانی؛ ازشهری زیرپونز نقشه کشور روبشناسند...

توهمه این سالها وبلاگ نویسی برام  ساده نبود چون درسته که من اول برای خودم می نوشتم بعدبرای دیگران ولی من ازیه جامعه شهرستانی بودم که دختر یعنی سکوت ..دختریعنی ندیده شدن ...واین نوشتن ها نگاههای متفاوتی روداشت تویه برهه ای عده ای استفاده های نادرستی ازوبلاگ نویسی کردند ومن تنها خانم وبلاگ نویس این شهرحرف شنیدم ..تهمت شنیدم ..دروغ شنیدم ...هزارها هزار حرف وحدیث شنیدم ...حتی یه مدت خواستم ننویسم ولی نتونستم ازنوشتن بگذرم ...

وموندم نوشتم ..اونچه روکه فکرمیکردم درسته وقبولش دارم نوشتم واین بین خواننده هایی که خیلی هاشون هنوزهستند، با مهربونی وحرفای دلگرم کننده اشون  منو رو مصمم ترکردند ...وقتی که ازمعلولی نوشتم ..وقتی ازدردی نوشتم وقتی که از محرومیتی نوشتم خیلی اوقات دریجه مهربونی بازمیشد ومن فهمیدم نوشتن گاهی دلیل نمیخوادمثل خندیدن هست وقتی که میتونی نبایدبترسی ازخندیدن ،نباید خنده ات روپنهان کنی واینبارهم بایدبنویسی ..قلم خوب با بد بایدبنویسی ومن نوشتم ...

گاهی با بغض ..گاهی باگریه ..گاهی باخشم وگاهی باخنده وعشق ..توحالتها وزمانهای متفاوت نوشتم ...وحالا بعدازنه سال به یه باورسیدم اونم اینکه وقتی دنبال مهربونی باشی وقتی بخوای زنجیره دوستی رو گسترش بدی لبخند ونوشتن باهم این زنجیره رو کامل میکنند وحلقه های اون روبیشترمیکنند...

ماجراهای زیادی تواین نه سال داشتم شایدهم بعدها داشته باشم ..درسته که اولین وبلاگ نویس شهرکوچکمون بودم ..درسته که هنوزهم اولین وتنها خانم هستم که توچن شهرستان جنوبی وبلاگ نویسی میکنم وادامه میدم درسته که هنوز برخی ها نوشته های منو تعابیرمختلف وبدی میکنند ولی خودم این نوشتن رودوست دارم چراکه این نوشتن جزیی از منه ...

وبلاگ گپ دل ،سالها ازدردومحرومیت گفت وحالا 9ساله که با گپ های متفاوت ازادمهای متفاوت باخیلی هاتون هستم ...درسته این روزا شبکه های اجتماعی گوی سبقت رو ازوبلاگ ها گرفته اند ولی هنوز وبلاگ نویسی یه طعم ومزه خاصی داره ...هرچی فکرمیکنم نمیدونم بگم کدوم ماجرا وکدوم گپ روبهترمیدونم همه گپ های وبلاگهام بنوعی عزیزدوست داشتنی اند ..نمیدنم بگم ماجرای  مادرتن فروش که نوشتم وخیری پیداشد واون کاروسرپناهی پیدا کرد بهتربود یا ماجرای کبری که سرطانی بود وارزو داشت اول بره زیارت امام رضاوبعدبمیره که خواننده وبلاگی هزینه خرید تبلتش روداد واون روفرستادمشهد....

ماجرای پیرمردهایی که باهاشون کل کل میکنم بهتره ....یاحکایت اون مادربزرگه که با هزارتومن میخوادبرا نوه اش اینتر(صفحه کلید) بخره ..شایدهم  ماجرای اون مردکه همسرکرولالش روکتک زد یااون پسربچه که به روحش اسیب رسونده بودن و.... اینقدرماجرا زیاده که نمیدونم بگم ...نه سال برای خودش یه عمره ...وقتی شروع کردم یه دختربیست وچن ساله بودم که فکرمیکردم بازرنگی وفعالیتی که دارم میتونم خیلی ازفرهنگ هارو عوض کنم وخیلی ازرفتارهارو فرهنگ سازی کنم ...شایدبااین وبلاگ نویسی تونسته باشم برخی چیزهاروتغییر بدم اما حالا من یه دخترسی ساله هستم که حس میکنم تموم این سالها باهمه حس های خوب وبدش بنوعی بچه ام  هست که حالا شده نه ساله ....بچه نه ساله من تولدت مبارک....

شایدازنظربرخی هاتون لازم نبودکه ازتولدوبلاگ نویسی ام بگم ولی لازم دیدم که بنویسم ویاداورگذرزمان بشم واینکه یه تشکرکنم ازهمه دوستانی که محبت داشتن میخواستن برنامه ای بگیرند برای9سال وبلاگ نویسی ام ..واینکه هنوز درمیدون موندم ...راستش من توتموم این سالها ازکسی توقعی نداشته ام ...ازاین بابت ...حالا چی شده که یهو یادمن افتادید اونم توزمان انتخابات؟!...واسه همین ترجیح دادم مثل همه این سالها این تاریخ بیادوبره ...وبازهم ازمهربونی شما ممنونم ...والبته ازعزیزانم  (خانواده وفامیلم ) که امشب دورهمی تولدوبلاگ نویسی ام روتبریک گفتید صمیمانه ممنونم ...

(بهمن ماه سومین بازارچه خیریه فروش غذا (  لقمه  های مهربانی ) بهمراه اولین مسابقه نقاشی  وانشاء نویسی  کودکان معلول رو به امیدخدا برگزارمیکنیم دوستانی که علاقمندبه کمک مالی دراین  امرهستند باهام تماس بگیریدشماره کارت جدیدبهتون بدم فقط یادتون نره بعدازواریز پیغام ..اس ..یاتلفن نزنیدمبلغ روبگید..فرقی نداره هزارتومان یاصدمیلیون ...مهم نیت دوستان هست ....)

خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت..


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۶
دریا

نظرات  (۱)

۱۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۳۰ حرف دل !...
انقلابی بزرگ ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">