سلام55...ودخترهایی که زندانی اند...
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......
دختر بودن تو جامعه ای که هنوز برای خود ادم بودن ارزش چندانی قائل نیستند سخته ..اینکه تو جامعه ای باشی که گاهی مرد سالاری هم مفهومی نداره و انسان بودن رو ارزش نمی شمارند ...گفتن از دختر بودن دراین جامعه سخته ..... تواین جامعه که از انسان بودن مرد بودن رو میشناسند و قدرت داشتن ..حرف از دختر بودن خنده دار بنظر میرسه ......تواین جامعه دختر وزن فرق چندانی باهم ندارن هرکدوم بنوعی یک زندانی هستند و بنوعی برده .....
نگید فمینستی برخورد میکنم وتند میرم ..این واقعیتی از حال دختران وزنان جامعه ماست فرقی هم نداره که بیسواد خونه دار باشه یا تحصیل کرده فرنگ رفته ...تو این جامعه زن بودن جرمه ......از زن مثل ازادی فقط شعار بودن اون رو میدن غافل ازاینکه این دو سالهاست دراین جامعه به بند کشیده شدن .......
اول
دخترک رو چند سالی هست می شناسم ..پوستی سبزه با چشمانی مشکی داره و صورتی کشیده ...زیبا نیست اما قیافه معصوم و دلنشینی داره ...دختر تو دوران دبیرستان چندباری ترک تحصیل کرد نمی تونست با وجود معلولیت به مدرسه بره ..از نگاههای مردم زود خسته میشد ...
از ترحم دوستانش ...از نگاه ترحم امیز معلماش ...هردفعه که مدرسه نمیرفت پدرش خوشحال میشد که دختر مدرسه نمیره .......ترجیح میداد که دختر از نظرها مخفی باشه تا مردم ببیند و دل بسوزانند ...نتایج کنکور رو که اعلام کردن .دختر با پدرش تو دفتر بودن وقتی که گفتم دختر پیام نور قبول شده ........
چیزی که هیجکدوم از6تا بچه دیگر مرد موفق نشده بودن ..مرد با تعجب و شگفتی به دخترش نگاه کرد ......منتظربودم که مرد دخترش رو به اغوش بکشه و تبریک بگه ...مردی مدتی به دختر خیره موند ..بعدش گفت : بریم دیگه شاید همین دانشگاه کمک کنه تو شوهری پیدا کنی .... رفتند ومن خیره به لنگان راه رفتن دختر موندم .........
دوم (سال گذشته)
دختر قبول شده بود کارشناسی ارشد دانشگاه سراسری ....داشتم باهاش حرف میزدم .. یکی ازدوستان اومد وکادویی برام اورد کادو رو باز که کردم دختر با دیدن کیف قهوه ای و زیبا به جیغی کوتاه گفت : چقد خوشگله ....(ازکیف زیاداستفاده نمیکنم )..به دختر همین رو گفتم ...
وخواستم چون ازکیف استفاده نمیکنم وکیف رو بعنوان هدیه قبولی تو کارشناسی ارشد ازم قبول کنه ..دختر اول قبول نکرد ولی با اصرار من پذیرفت ....مدتی بعد دختر رو دیدم گفتم کارهای ثبت نام رو انجام دادی ؟ دختر بغض کرد سعی کرد اشکش بیرون نیاد ..اروم گفت نمیرم .....
تعجب کردم گفتم چرا؟ چیزی نگفت ...بعدبرام گفت : هزینه اش رو نمی تونستم بدم ...گفتم هزینه نداره که ...گفت خرج کرایه ..رفتن واومدن و.خوابگاه و..........مونده بودم چی بهش بگم که دختر بهم گفت : کیف رو بیارم بدی به یکی دیگه .....من که مثل هیج ....انگار قبول نشدم ....چرا کادو قبولی بگیرم ؟.....
سوم
مرد ازاین ریس های تازه بدوران رسیده است ...با وجود اینکه بارها وبارها براش مشکل پیش اومده و تونستم کارش رو درست کنم ولی هروقت که به دفتر میاد انگار که به غاصبی نگاه میکنه .....یه دفعه ازش پرسیدم چرا طلبکارانه برخورد میکنید ؟ گفت : شما باید بری کاسه بشقاب بشوری ..اینجا کارمیکنی چی ..جای یه مرد رو گرفتی ......گفتم : اگه یه مرد توانایی وعرضه من رو داشته باشه میتونه همین کار رو شروع کنه ...
وسط حرفم پرید وگفت : شما ضعیفه ها جاتون تو خونه است شما رو چه به کار کردن .....هیجوقت نمیذاره حرفم رو بهش بزنم ..حتی سعی کردم حواله اش کنم بره جای دیگه ای کارش رو انجام بده ..ولی چون از طرفی ریس هست وازطرفی دیگه قدرت دارن نمیره وهمیشه خدا که میاد نیشی بابت زن بودن میزنه .....
خداروشکر یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایا کمکمون کن که بتونیم ازته دل وبا نیت پاک ازت بخشش بخوایم برای همه وقت هایی که بودی وما ندیدیم ...ویا شاید نخواستیم بببنیمت....خدایا شکرت ....
سلام وبلاگتو دیدم خوب بود ولی چرا بازدیدش کمه؟ بیا تو این ثبت نام کن هم بازدید وبلاگتو ببر بالا هم تو گوگل شناخته شو. بیا تو وبلاگم یه لحظه
http://tagged.blogsky.com/1393/03/04/post-123/