سلام140...گذرایام ازخیابان گاندی...
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ...
بخاطر یه مشکل مالی درحقیقت بحران های کوچیک وبزرگ مالی که همه ماها این روزها بنوعی درگیرش هستیم فکرم پریشون شده بود حوصله هیجی نداشتم دلم میخواست ازهمه این دنیای مادی دربرم ..برم یه جای خیلی دور...با این فکرها داشتم دنبال مطلبی هم تو ویکی پیدیا میگشتم که رسیدم به ماجرایی از20سال پیش ...وباهمه ذهن درهمم پرت شدم به دوران راهنمایی ...وقتی که یه نوجوون بودم ..وقتی که روزنامه ومجله کلی اعتبار وارزش داشت و برای خوندنش سر دست میشکستن...
نمیدونم چند نفراز شماهایی که این مطلب رومیخونید 20سال پیش سال 75ماجرای قتل خیابان گاندی روبیاد دارید ماجرای دختروپسر 16ساله ای به اسم سمیه وشاهرخ که درپی یه عشق نوجوانانه باهم دیگه خواهروبرادرکوچیک سمیه رو به قتل میرسونند ومیخوان مادر دخترروهم به قتل برسونند که نمیتونند و مادربعدازنجات میگه که دخترش ودوست پسرش این جنایت هولناک رو انجام دادن ....
اون موقع ما نوجوونها روزنامه هایی که درمورداین مطلب بود قایمکی میخوندیم یه ترس بین همه ادمهایی بودکه این مطلب رو میخوندند فرقی نداشت پدرومادربودند یا نوجوان وجوان ...همه میترسیدند ازاین جنایت که انگاریه سیلی محکم باشه برای همه مردم ...
مهم نبودکه ماجرا تو تهران اتفاق افتاده و یه ادمهایی غریبه هستند انگارکه یه انفجارترس بین مردم جامعه باشه ترسی که حتی توروستای ما که ته ته زیرپونز نقشه ایران بودیم هم راه پیدا کرده بود ...وما نوجوونها وقتی که میخوندیم از دادگاه اونا ..از حرفای اونا ..ازثروت اونها ...ازاینکه سمیه اینقدرپولدار بودکه 20سال پیش تواتاقش تلفن اختصاصی خودش روداشت ..میگفتیم همین پولداربودنش باعث شده از راه راست به بیراهه بره ...
دورهم که جمع میشیدم ازسمیه وشاهرخ حرف میزدیم اینکه چطور تونستن ادم بکشند ؟چطورتونستن باهم دوست بشن ؟ ..ازنظر ما که بزرگترین خلافمون صدای بلندخنده امون بود اونا ازیه جنس دیگه بودن..ازیه دنیای متفاوت که میگفتیم پولدار بی ایمان هستند...
حالا امروز به این فکرکردم که زمان چقد زود گذشت درسته 20سال هست که گذشته ولی انگار همه اون روزها وسالها درپلک زدنی گذشته ..والان رسیدیم به نقطه ای که اون انفجار ترس قتل خیابان گاندی 20سال پیش دیگه نیست ...
بااومدن تلفن همراه وسیم کارت هایی که هرروز ارزونترازقبل هستند مخفی کاری ها بیشتر شده دزدی ؛قتل ،تجاوز داره برای این جامعه عادی میشه ..هرروز بیشترازقبل میشنویم ازدزدی های بزرگتر..ازقتل های وحشیانه تر...از تجاوزهای بیشتر ولی خونسرد ازکنارشون میگذریم ...
قبح خیلی از کارها ورفتارها برامون ازبین رفته ..دیگه برای دختران راهنمایی خنده بلند نه جرمه نه ترس ونه گناه ...چشمک .زدن وشماره دادن ..ایدی تلگرام دادن برای پسرا عادی هست ..
فکرکردم چقد عمرمون زود داره میگذره وما چقدربیخیال روزهای رفته عمرمون هستیم نگران بحران های مالی مون هستیم نگران نداشته های مالی مون هستیم ولی نگران ازبین رفتن ارزش ها واخلاقیات زندگی وجامعه امون نیستیم ...نمیدونم این گذر زمان روخوب بدونم یا بد ؟
نمیدونم مردم جامعه رو بی احساس بدونم یا بگم عادت کردن به امارهرروزه قتل ..دزدی وجنایت وتجاوز...میدونید وقتی به این 20سال فکر کردم ازخودم خنده ام گرفت که چقد ساده ام ..چقد گاهی بدون فکر میشم برای مادیات دنیا خودم روناراحت میکنم راستش روبخواید میخوام تاهنوز دیرنشده برای مشکلات مادی دنیا یه بدرک بگم وبه این فکر کنم که باهمه این مشکلات باز یه چیزایی هست که باهاشون میشه یه خاطره های خوب وخوش برای گذر عمرمون ساخت ...
(اینم بگم این دوتا بعدازاینکه بابای سمیه رضایت دادازاعدام رها شدند سمیه به 12سال وشاهرخ به 10سال زندان محکوم شدن که پس ازازادی شاهرخ به خارج ازکشوررفت وسمیه دوبارازدواج کرده و درایران زندگی میکنه گذرزمان عاشقی رو ازیادشون برد)
درگوشی1: هی میخوام بیام درباره حجاب وزنها بنویسم نمیشه وازطرفی میترسم هی بهم بگید فمنیستبدجنسه ..خوووو...
درگوشی2:مهرماه داره میرسه مطابق رسم چن ساله امون, هرکسی دوست داره ازطریق وبلاگ ،کانال تلگرام وواتساپ اطلاع بده برای کمک به تهیه لوازم التحریرومدرسه کودکان بدسرپرست ..یتیم وکودکان معلول ....از مهربانی همتون ممنونم .....
درگوشی3: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... ( telegram.me/qapdarya)
خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....