ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......
به نسبت روزهای دیگه خیلی گرم نبود دیروز ...ولی وقتی تو ماشین بی کولر بشینی وباد گرم بخوره یه سرصورتت گرما روتشنگی میاد سراغت ...کولرماشین خراب بود ...به ریس گفتم جان جدت فقط زود...من خودم کلی کاردارم تازه خوابم هم میاد..مریمی گفت خب شبا بخواب که روزا خوابت نیاد وزد زیرخنده ......
گفتم هههههه زو اب بخندی بچه پررو ...همینجورکه کل کل میکردیم ریس اومد روبه من کرد وگفت خانوم ......میگن نهار بیاید داخل خونه ..گفتم نه بابا نهار نمیخوریم ساعت ازسه گذشته ..نمیخواد بیا بریم ...درهمین حین ..نرگس خانوم با چادرگلی که دور خودش پیچیده بود اومد ..اصرار واصرار که بیاید خونه چیزی بخوردید هرچی گفتم وگفتیم که دیروقته سیر هستیم قبول نکرد ..
چن لخظه بعد تواتاق گلی نرگس خانوم بودیم ..نرگس خانوم یه زن چهل وچند ساله هست دوتا دختر معلول داره که حاصل ازدواج فامیلی هستن نرگس خانوم با پسرخاله اش ازدواج کرده ...حالا این دخترها که نرگس خانوم تروخشکشون میکنه یه طرف ..نرگس خانوم ازپدرشوهرپیر وازکارافتاده اش هم مراقبت میکنه ...
اززنهایی چون نرگس خانوم خوشم میاد ازکارکردن ابایی نداره ...بی ریا وصادق هست ..برای بچه هاش جون میده ..درسته دوتا دخترهاش معلول هستن ولی مراقبشون هست وعاطفه مادریش اینقدرقوی هست که همیشه خدا حواسش به این دوتا طفل معصوم هست البته هوای بقیه بچه هاش روهم داره ..نرگس خانوم دوتا پسر ویه دختردیگه داره که اونا سالم هستند ...
شوهرنرگس خانوم با کارگری زندگیش رومیچرخونه ...ازوقتی یارانه ها اومدن البته تنبل شده وکمتردل بکارمیده ..این رونرگس خانوم یواشکی مدتها قبل وقتی باهام دردل میکرد گفت ...نرگس خانوم بهمون گفت که ظهر نون پخته ..و شیرگاوشون روصبی ماست زده والان قالب بسته ...
باید بچه شهرستان باشی تا بدونی ماست قالب شده محلی با نون گرم تنوری چه سیرباشی وچه گشنه چقدر میچسبه ..وقتی که سفره رو جلومون انداخت وسه کاسه ماست محلی گذاشت جلومون ...با نون داغی که معلوم بود خیلی وقت نیست ازتنوز دراومده ..گفتم دستتون دردنکنه ...درسته من چاخالو هستم اما شکمو نیستم ولی این ماست ونون الحق که نمیشه باهاش تعارف کرد ....نرگس خانوم خندید گفت نوش جونتون ..وتوکاسه ای برای خودش هم ماست کشید وکنارمون سرسفره نشست ..گفت نهاراینارودادم نون پختم تا دستام روشستم شما اومدید ... خیلی هم خوش اومدید ...وخندید ...
هنوز قاشق سوم ماست رونخورده بودم که خجسته دخترعقب مونده نرگس خانوم اومد..درحالی که پفکی تو دسش بود با خنده بهم گفت تومهمون مایی گفتم سلامت کو........خندیدگفت سلام ....گفتم اره ...گفتم نهار خوردی داری پفک میخوری ؟ ..گفت پفک همین این الان اورد(اشاره کردبه ریس) ...چاشت خوردم پفک میخورم ...گفتم بعدازاینکه پفکت روخوردی دندون هات روبشوری ...سری تکون دادوگفت دهنم رواب میزنم .....
همینجورکه قاشق ماست روبردم سمت دهنم گفتم نه به مادربگو یادت بده مسواک بزنی ...گفت توپفک میخوری گفتم اره میخورم منم پفک خیلی دوست دارم ....مریمی گفت توکه ازبس پفک میخوری خودت هم شبیه پفکی ...همه خندیدیم ..خجسته پاشد رفت بیرون ...چن لحظه بعد با یه سینی غذاخوری اومدکه توش 5تا دونه پفک گذاشته اوردگذاشت کنارمن..کاسه ماستی روازجلوم کشید وگفت تومهمونی پفک باید بخوری...
حالا خنده وتشر نرگس خانوم بود وخنده ریس ومریمی ....مریمی گفت ببین احتمال هم داره تورو جای پفک ببینه .الان که دقت میکنم شبیه چی توز موتوری ...نه ..مینو ..نه شبیه لینایی ...وزد زیرخنده ......گفتم کووووفت ....هیجی دیگه تا دوتا دونه پفک نخوردم نذاشت ماست بخورم تا اومدم هم بخورم دیگه دیرمون شده بود پاشدیم ...الان معلومه هنوز دلم پی اون ماست محلی ونون گرمه ..........
(چن روزه بازم بلاگفا خراب شده ..امشب توبلاگ نوشتم ...)
یادمون نره توهمه روزهامون خوشی وناخوشی همدیگه رو دعا کنیم وبرای هم ازته دل موج مثبت بفرستیم برای جسمی ..مالی ..روحی........ خدایاشکرت ...خداجونم برای اول همه خوبی هات ممنونم وشکرت...خدایا کمکم کن که بتونم ازته دلم وبا نبت پاک ازت بخشش بخوام برای همه وقت هایی که بودی ومن ندیدمت ...ویا شاید نخواستم ببینمت....خدایا شکرت ....