دریای کویر

 
سلام دوستان وبلاگ روهرشب نمیتونم چک کنم وفقط برا پست گذاشتن میام اینجا برای همیشه خوندن ودرتماس بودنم به کانال وبلاگ مراجعه کنید اونجاهرشب سعی میکنم به روزکنم

 

https://telegram.me/qapdarya

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۳
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

بعدازمدتها پست ننوشتن شروع یک پست جدیدکمی سخت هست برام؛ چون حرف زیاده وقاعدتا نوشته هرچی طولانی تربشه احتمال کمترخوندنش تو کانال وواتساپ کمترمیشه گرچه وبلاگ خواننده های خوب خودش رو داره ..واقعیت اینه که حجم کاری خودم رو کم کردم  وخودم رو وارد نیمه دوم زندگیم کردم ...نیمه دوم زندگی؛ بنام  زندگی مشترک ..

واقعیت ازدواج های ایرانی اینه که شما هرچی بیشترخرج کنی باز اعتراض هست که غذا بد بود.دعوت نکردن ..تحویل نگرفتن و.هزارحرف وحدیث دیگه ..بنابراین ازهمون روزاول تصمیم گرفتم زیربار چیزی بعنوان مراسم  وخریدهای عروسی نرم  باجناب همسر توافق کردیم که هزینه ای روکه میخوایم برای تالار .چاپ کارت عروسی.خریدوسایل غیرضروری عروسی و...بدیم خرج کاری کنیم که رضایت معنوی و قلبی مون روبهمراه داشته باشه ..وقتی که بزرگ طایفه امون فوت کرد مصمم ترشدیم که تصمیممون رو اجرا کنیم پس قبل ازهرکاری نیمی ازاون هزینه برای ساخت سرویس بهداشتی چن معلول نیازمند دادیم ..تا سال نو  متفاوتی روشروع کنند که همینطورشد ....

سالهاپیش توفیلمی دیدم که مردنقش اول فیلم گفت یه زندگی مشترک میشه بادیدن یه فیلم درسینما شروع بشه وما شروع زندگیمون روبا زیارت امام  رضا (ع)  و دادن  یک ولیمه زیارت؛ مبنا قراردادیم ..کما اینکه روزاول رفتنمون به مشهد زلزله اومد وماتوسینمابودیم وچنان مردم هجوم اوردن به در خروجی سینما که نمیدونستم بخندم  ازاون واکنش ها یا خودمم در برم ...وگرفتن انفولانزا ازهمون روز اول که تا الان هم  دچارش هستم  ( جون سخت به من میگن والا)...  ولیمه زیارت روهم با دعوت ازفامیل ودوستان برگزارکردیم ...

وحالا گرچه حرف میادکه من رودعوت نکردید ..عجب کاری کردید حداقل هزینه یه چیز دیگه رومیدادید نه سرویس بهداشتی ...طرف هروقت بره ...ب.....یادتون می افته وووو.......وهمه اینا مهم نیس مهم اینه که کاری که فکرمیکردیم درست هست انجام دادیم  ومیدونیم که این زندگی مشترک بایک عالمه دعای خیر بهمراه هست واین برای خوشبختی لازمه ...

گرچه هنوزانفولانزام خوب نشده دچار افسردگی شدم ..افسردگی ناشی از دست دادن پیوند ابروها...شنیده بودم وقتی دخترها پیوندابروهاشون روبرمیدارن حس نفرت دارن وازخودشون بدشون میاد گرچه خیلی ها میگن زیبا شدم ولی دلم برای اون ابروهای پاچه بزی  واون ابروهای پیوندی  تنگ شده و الان افسردگی کوتاه مدت  اونارو دچارهستم ...

سیزده رجب امسال برای پدران معلول فعلا کاری نتونستیم انجام بدیم ولی امیدوارم تا قبل از پایان ماه رجب حتمن هدایایی برای تعدادی ازپدران معلول تهیه کنیم که این رسم چندین ساله امون ازبین نره ...

حرف زیاده ..خصوصا اینکه انتخابات پرحاشیه وپرسروصدایی رو هم درپیش داریم ولی فعلا خواستم گزارشی رو بهتون بدم وعذرخواهی کنم بایت نبودنم تواین مدت؛ ..ازخواننده های وبلاگم صمیمانه عذرخواهی میکنم که بیخبرتون گذاشتم حجم انبوه کامنت هاتون واقعا منو مث همیشه شوکه و شرمنده کرد ممنونم که میخونید ممنونم که حواستون بهم هست ...

درگوشی1: گفته بودید از معلولها بیشتربنویسم وخودمونی تربنویسم .چشم ..اما خودمونی ترازاین که نمیشه والا ..قول نمیدم ولی سعی میکنم بیشترازقبل بنویسم ..ازخدا پنهون نیس ازشما چه پنهون دلم  لک زده برا اون کل کل های کامنتی  انتخاباتی

درگوشی2:همراهان چندین ساله منوکه می شناسید اونچه که بنظرم درسته رومیگم وسعی میکنم عمل کنم واین خوب نشون دادن خودم نیس بلکه اعتقادم هست ....اگرثوابی قرارهست برای کارمون درمورد مراسم ازدواجمون نصیبمون بشه اون دعای خیر وثواب رو باهمه شما خواننده های وب شریک هستیم ...

درگوشی3 : برای هدیه پدران معلول نیازمند .....هرکسی دلش هوای مهربونی کردباهام تماس بگیره ...بارهاگفتم مهم نیس چقدکمک میکنیدمهم اینه که حتی با هزارتومن حلقه ای از  زنجیره مهربانی هستید...

درگوشی4: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۵۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

وقتی بحث یارانه ها اغاز شدخیلی ازاقتصاددانان جامعه مخالفت کردند و این یارانه ماهانه تو دوران هشت سال حکومت رانی سیاه دولت مموتی هی کم وزیاد شد بدون اینکه یک فکر اقتصادی محکم پشتش باشه  بزارید اول ازهمه بگم من نه ادم سیاسی هستم نه تحلیلگراقتصادی ،صرفا اونچه که میبینم ولمس میکنم خودم تحلیل میکنم حالا برخی ها شایدموافق ومخالفش باشند وحرفای من نظر من هست نظرشخصی من ........

توزمان انتخابات مموتی اومد سهام عدالت دادهیج دلیل منطقی پشت سهام عدالت نبود ادعایی بودبرای دادن سهم مردم از دارایی های ملی ...ولی اتفاقا با وجود یارانه ها این پول ها به زیرزبون مردم خیلی مزه کرد وازطرفی بدترین ضربه رو به اقتصاد وخود مردم زد در عوض این پولها گرونی ،تورم ،نرخ بالای سود وام ها و......... بوجوداومد که هنوز هم ادامه داره ...والبته بی ارزش شدن پول ایران ...

دولت قبل سهام عدالت رو الله بختکی دادبه مردم ،البته بازم بگم همه مردم نگرفتن واینم بگم کلی بخور بخور تو این پولها شد وحالا این دولت اومده با توجه به نزدیک شدن انتخابات (لابداینم میخوادیه برگ برنده رو کنه) باز سهام عدالت رو علم کرده ...البته اینبار با کمی احتیاط و دقت بیشتر ...الان شماکه برید توسایت سهام عدالت واگه قبلا پول این سهام  رودریافت کردید باتوجه به رقم اخرکدملی اتون بهتون میگه چقد دوره قبل پول گرفتید وهزینه خود خریدسهام شماچقد بوده وسوداون چقدر هست وهزینه ای که شما بایدبرای خریداولیه اون سهام پرداخت کنید چقد هست واین پرداخت کردن هزینه اولیه خریدسهام  الان شده پیراهن عثمان که روزانه هزاران هزار ناله ونفرین نصیب دولت میشه ...

کارمن سرکارداشتن بامردم هست برخی هامیگن ماکافی نت ها ازاین کارهای اینترنتی نونمون توروغن هست ولی واقعیت این نیست نمیخوام درباره کارم شرح بدم میخوام ازسهام عدالتی بگم که بنظرمن چیزی که نداره عدالت هست ومن بعنوان یک ایرانی هیجوقت نمیتونم  دوران سیاه  حکومت مموتی رو که بایک بی منطقی عجیبی عجین شده بود ویک ویرانی شعور وفرهنگ چندساله روبرامون به ارمغان اوردفراموش کنم ...

قبلن هم گفتم وقتی کاراینترنتی درسطح کشور وملی انجام میشه سرما شلوغ میشه وبدترین حرفا و قضاوت هارومیبینیم بخوام از واکنش ها وتحلیل های مردم درطول این چندسال بگم خودش یه کتاب میشه ..راستش روبگم من این روزها غمگینم ازمردمی که بجای اینکه ماهیگیری یادشون بدن با دادن پولهای اینچنینی ماهی بهشون دادن وتنبلشون کردند ما کشورجوونی داریم ولی خودتون دوراطرافتون رونگاه کنید چند جوان خلاق وتلاشگررومیبینید همه تنبل شدن ،همه دنبال پول اسون وباداورده هستن اینقدری که یک کارگرافغان برای همون کار ،کارگری وقت وزحمت میزاره یک ایرانی نمیزاره ...

حرف اریایی  بودن نیست حرف اینه که  مردم این جامعه توی هشت سال دولت مموتی به راهی کشیده شدن که تواین چهارسال نتونستن بیخیالش بشن وعادت کردن به همون رویه تنبلی وراحت خوری ...واین با اصل افرینش انسان فرق داره ..گاهی وقتا وقتی پیرمردیا پیرزن کشاورزی از کشت درختها وازگاو وگوسفندهاشون حرف میزنند واخرهمه حرفاشون میگن بچه هامون اهل این حرفا نیستن دلم میلرزه چرا اینجوری شدیم ...

نمیخوام بگم دولت حالایی عالی هست نه اینم مشکلات خودش روداره حرف من، حرف ازبیشعوری 8ساله ای هست که فرهنگ اصیل ایرونی رو نابودکرد وبرای ترمیم این فرهنگ وبرگشتن به اون اصالت سالهای سال بایدتلاش کرد ...این روزها تواین شلوغی ها تواین حرص زدن مردم برای سهام عدالت دلم تنگ میشه ..وگاهی ارزو میکنم کاش  خیلی چیزها رونمیفهمیدم ..درک نمیکردم ..کاش...کاش ..وکاش..

درگوشی1: امشب که مینویسم روزجهانی زن هست وحرف زیادهست والبته مصادف هست بافوت سیمین دانشور..نویسنده ای که همیشه دوسش دارم....خانومهای عزیز کاری به تبریکات اقایون نداشته باشید خودتون هوای خودتون رو داشته باشید ...

درگوشی2:درمورداین پست حرف خیلی دارم ولی جرات نوشتن ندارم ....خسته ام .هم جسمی وهم روحی ازاینهمه حرف وقضاوت های نادرست ....

درگوشی3 : اسفندماه هست وبرنامه سبدکالای خانواده های نیازمند ومعلول برای شب عید والبته هدیه برای دختران مجردسن بالای معلول ونیازمند..هرکسی دلش هوای مهربونی کردباهام تماس بگیره ...بارهاگفتم مهم نیس چقدکمک میکنیدمهم اینه که حتی با هزارتومن حلقه ای از  زنجیره مهربانی هستید...

درگوشی4: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۹
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

اتفاق های ملی خیلی کم اشک منو درمیارن درمورد فوتبال که اعتراف میکنم اصلن  عرق ملی ندارم بازم صدرحمت به شطرنج یا حتی کشتی؛ از فوتبال بیزارم واخرین بارمسابقات جام جهانی اگه اشتباه نکنم مسی به ایران گل میزد من شادی میکردم وخواهرزاده ام دادمیزد خاله عرق ملی ات کوووووووووو؟!..میخندیدم ومیگفتم عرق ملی کیلوچنده برا فوتبال...

اما ازصب شایددهها بار اسکار رونگاه کردم  هرباربا دیدن وشنیدن اسم فرهادی وخوندن حرفاش توسط انوشه اشک ریختم عرق ملی من اینه ..هنر کشورمن  عرق ملی داره ..فرصت طلبان ودلواپسان جامعه ام برای این افتخارهنری کشور هزاران حرف دارند وهزار بهانه ...بخاطر سیاست اسکارگرفت ..فروشنده فیلم نبود وووو.....

ولی واقعیت اینه که اصغرفرهادی فارغ از هر اندیشه سیاسی یک فیلمساز روشنفکر ودرد دیده هست اصغری فیلم هاش رو براساس دردهای واقعی جامعه میسازه نه تخیل نه توصیه های دیگران ونه برای کسب گیشه های فروش ...

فرهادی برای اندیشه اش فیلم میسازه و بایداعتراف کرد تواین چن سال اون هست که تونسته هنرسینمای ایران رو رونق ببخشه ..امثال فرهادی کم نیستن ولی دراین جامعه هرکسی مث فرهادی شهامت نداره ...

فروشنده فرهادی شاید هزاران اشکال وایراد داشته باشه ولی نگاهی واقعی ونو به جامعه ما داره دردهایی که میبینیم وسعی درمخفی کردن اونها رو داریم رو نشون میده ..

اعتراف میکنم اشکی که برای افتخارملی ازچشم پایین میاد حسی پرازغرور داره ...میدونم این حس خوب برای خیلی ها حتی اونایی که نه فیلم میبینند ونه اسکار رو میدونن چیه خیلی لذت بخشه چراکه فارغ از همه اینها ایران رو در دنیا مطرح کرده ...

ایران کشورمن که دردنیا اون روباشعار مرگ بر...میشناسند بازکسی بلند شد وندا سردادکه ما ایرانی ها جنگ طلب نیستیم ما ایرانی ها دنبال صلح ارامش هستیم ما ایرانی ها بر اعتقادات انسانی مان پایدارهستیم ...

منم مث خیلی ازپیرمردها وپیرزن ها میتونم بگم خدا خیرت بده اسم ایران رو بلند اوازه کردی ....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......
1
روزهای اسفند رو دور تندهستند هزارکار انجام نشده بیادمون میاد هرچی میدویم باز کارهای بیشتری برای انجام دادن هست اسفندامسال منم؛ مث خیلی ها پراز کارهایی هست که باید انجام بدم تا حدودی هم بیشتر ازبقیه سرم شلوغه ...اینقد سرم شلوغ وذهنم بهم ریخته هس که خیلی از قول هام رو فراموش کردم ..یکی از قول هام به علی اکبر پسربچه 8ساله بودکه برادروخواهری معلول داره بهش قول داده بودم که اگه شاگرد اول شد همه درسهاش خیلی خوب شدن یه جایزه خوب براش بخرم ویه پیتزا برا بگیرم با یه عالمه سس که خودش تنهایی  بخوره اونم بیاد تو پیتزایی پشت میز مث ادمهای باکلاس ...
واقعیتش اصلن یادم نبود تا اینکه مادرش رودیدم زن بیجاره اومده گاو رو بدوشه گاو با لگد زده بودبهش و زن ازفرط درد ازروستاشون به مرکزشهر و پیش دکتراومده بود وازاون مسیربه دفتراومد؛ زن که اومد تازه یادم افتادبه علی اکبرچه قولی دادم  جایزه اش رو به مادرش دادم علی اکبرنبودهمراهش؛ به زن گفتم هروقت ازروستا اومدسری بهم بزنه که قول پیتزا رو عملی کنم زن خندیدوگفت نمیخواداون بچه اس یادش میره ...میدونستم که زن هم میدونه بچه ها هیجوقت فراموش نمیکنند...
وقتی که به علی اکبرقول دادم دوستی همراهم بود امروز اون دوستم رفته بود روستای اونا..خودش پیتزا با سس گرفته بود وبرای علی اکبرازطرف من برده بود وگفته بودکه من براش فرستادم ...درحالی که من درجریان نبودم حالا دوستم بهم زنگ زده وگوشی روبه علی اکبرداده وعلی اکبر برام از پیتزا خوردن رو دیوارگفت با سس قرمزخرسی شکلی که تا چن وقت سس قرمز داره ومیتونه حتی رو پیازهم بریزه وبخوره ...علی اکبر بهم گفت که منتظربودم پیتزا دعوتم کنی توقول دادی میدونستم ادم باقولی هستی ...علی اکبر با حرارت  وشوق  کودکانه اش حرف میزد ومن در دلم به دوستم افرین گفتم وصدالبته اشکم ازاین صداقت کودکانه  ومهربانی بی منت ؛ بیصدا فرو میریخت....
2
دختر معلول قطع نخاعی هست این جورمعلولین هزینه های زیادی دارند باکمک دوستان مقداری پول جمع اوری شد بهشون دادیم که برای پوشاک ( همون ایزی لایف منظورمه ..پوشاک بزرگسال ) ودارو وخوردخوراکش هزینه کنند ولی  فردی ازافراداون خونواده معلول که درحقیقت مدیریت خونه وبرعهده داشت با اون هزینه ها النگویی برای خودش خریده بود وبازبرای هزینه معلول خصوصا پوشاکش مشکل داشتند وقتی ما رسیدیم معلول خودش رو کثیف کرده بودمنظره بشدت ناراحت کننده تهوع اوری بود دلم میخواست زن رو حسابی دعوا میکردم ولی راستش اینجور مواقع چون ما جزو کادر بهزیستی نیستیم نمیتونیم اعتراضی کنیم غیرازگلایه ، که اونم توجهی معمولا بهش نمیکنن..ولی اینبار کمک هزینه ای که جمع شده بود فقد براش لوازم غذا وپوشاک ولباس تهیه کردیم و لازمه که بگم چقد غر شنیدیم که چرا پول رو بهشون ندادیم ؟!...
3
زهرا 10سالش هست مادرش زن دوم پدرش هست یه برادرمعلول داره وپدرش هم پیرهست وزهرا باهمه کودکیش خیلی سئوال داره چرا مادرش زن دوم شده ؟ چرا پدرش پیرهست ؟ چرا فقیر هستند ؟ چرا خواهراش شوهر ندارند ؟ چرا برادرش بیکاره ؟ چرا مادرش بیسوادهست ؟ چرا پول توجیبی نداره ؟ چرا هنوز اون یک ده هزارتومانی از نزدیک ندیده ؟ چرا هیجوقت سفره هفت سین نداشتن ؟ چرا کسی بهش عیدی نداده ؟ چرا ..چرا...چرا ...و.......وسئوال من یه چیز هست کی میشه اون غم ته چشمای زهرا ازبین بره ؟!...
درگوشی1: بارها وبارها صفحه روبازکردم که وبلاگ رو بروز کنم ولی نه حس تنبلی بلکه اینکه چه بنویسم ونتونستم مانعی بوده برای نوشتن ....
درگوشی2:گاهی وقتا ادمها یه حس هایی رو دچارش میشن که دلشون میخواد زندگی فقد روزهای بارانی باشه با صدای داریوش ویه لیوان چای داغ..واین لحظه ها بشن همیشگی ...
درگوشی3 : اسفندماه هست وبرنامه سبدکالای خانواده های نیازمند ومعلول برای شب عید والبته هدیه برای دختران مجردسن بالای معلول ونیازمند..هرکسی دلش هوای مهربونی کردباهام تماس بگیره ...بارهاگفتم مهم نیس چقدکمک میکنیدمهم اینه که حتی با هزارتومن حلقه ای از  زنجیره مهربانی هستید...
درگوشی4: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)
 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۸
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

سارا یه دختربچه 7ساله هست ازبدو  تولد بیماربود واین بیماری موجب فلج شدن اون شده بود طبعا یه خونواده فقیر نمیتونه به کودک معلولش رسیدگی مناسبی داشته باشه سارا تحت پوشش بهزیستی بعنوان یک معلول جسمی (فلج) بودتاچندماه پیش ؛ ریس ماجرای سارا روبرام تعریف کرده بود راستش روبخواید اینقدر ادمهای متفاوتی دوربرمون هست که همه مشکل دارند حالا برخی ها مشکلشون از تنبلی ونادانی خودشون هست ولی برخی دیگه دست تقدیر براشون فقر وگرفتاری پیش اورده ...برای سارا نکته ای که برام درداوربود یکی کودک بودنش بود و دومی دختربودن اون ...واقعیت جامعه ماهست که حتی معلولیت برای پسر ومردها دردسر کمتری داره ولی دختربودن ومعلول بودن دردهای زیادتری داره ...

طبق معمول چند سال از دیماه اعلام کردم که امسال هم دنبال برپایی بازارچه خیریه غذا هستیم واین اتفاق مثل سالهای گذشته  قراربراین شد که جزو برنامه های دهه فجرباشه ؛گفتنش اسون هست ولی اینکه تواون روز مورد نظر برنامه اجرا بشه وستادهه فجربپذیره خدا میدونه چقد خودم حرص خوردم چقد ریس روحرص دادم وچقد سر ریس ستاددهه فجر غرغرکردم که برنامه زمانی باشه که خانمهای کارمندی که میخوان برای بازارچه اشپزی کنند بتونند شرکت کنند و بلاخره 21بهمن ماه روز برنامه بازارچه شد ...

دقیقا سه روز مونده به کار بازارچه عزیزی رو از دست دادم که خیلی هامون رو در شوک واندوه فرو برد خواستم بیخیال بازارچه بشم ولی با وجوداعلام های قبلی کار بازارچه ؛ نشد وصدالبته یک حرف بودکه تکرارمیکردند کار خیر هست نباید بی خیالش شد ودر سومین روز درگذشت  عزیزمون  بازارچه برگزار شد که بازهم بخاطر شروع ایام فاطمیه تمامی جشن های اون روز لغو شده بودند ودریغ از اطلاع رسانی برای لغو جشن ها ...

دروغ نمیگم یکی دوساعتی به شروع کاربازارچه بود فهمیدم هیج جشنی درکارنیست وهمه امیدما به همزمان بودن جشن با بازارچه بود که باحضورجمعیت جشن ، غذاها وخوراکی ها زودتر وبیشتربه فروش برند ولی نه جشنی بود ونه حتی بلندگو وباندی برای حتی گذاشتن یک نوحه ؛ ...نه تنها من بلکه حتی ریس هم ترس داشت که نکنه بازارجه فروش خوبی نکنه وتمام نقشه هایی که برای سارای کوچک از فروش بازارچه داشتیم نقش بر اب بشه ...

وخدارو شاکرم که اطرافم ادمهایی هستند عزیزو مثبت اندیش که تواین بازارچه همراه بودند ودلگرمی دادند وقتی فروش بازارچه شروع شد کسی نبود ولی اندک اندک با گذر زمان ادمهای متفاوتی اومدند زن ومرد ..بزرگ وکوچیک ..برای دیدن وخریدن بازارجه حتی اندازه هزارتومن ...و من با همه دلهره ای که داشتم لبخند خدا رو حس میکردم ...

ازقدیم ایام گفته میشه که کارنیک رونباید گفت ولی من میگم چراکه باور دارم وقتی ازکردار نیک گفته بشه حس مهربانی و عشق دروجود ادمها بجوش میاد وبازارچه لقمه های مهربانی در چهارمین سال خودش پذیرای مهربانی های ادمهای زیادی بود ومهمترازهمه  نشون از جا افتادن یک فرهنگ خوب بود ...قبلن گفته بودم که یکی ازهدف های بازارچه شروع ، جاافتادن فرهنگ  اینکار هست فرهنگ خوب مهربانی کردن با یک مشارکت جمعی.....وامسال درچهارمین سال بازارچه این فرهنگ خودش رونشون داد ..با اومدن ادمهایی که برای شرکت دربازارچه بی هیج حرف وسخنی همکاری کردند ...

وقتی که منتظر اومدن غذاهای افرادشرکت کننده بودیم افرادی اومدن بدون هیج حرف وسخنی ؛اشپزی وهنر کدبانوگری خودشون رو برای فروش لقمه های مهربانی تحویل ما دادند واین شرکت  بانوان برای سهیم بودن دراینکار ، بهترین حسی بودکه من داشتم پراز شاکربودن ازخدا ...وبه درستی کاری که شروع کردیم بیشترازقبل ایمان اوردم ....

وشاید بعد ازچندوقت؛ شبی که کاربازارچه تموم شد یکی از بهترین شبهای زندگیم بود چراکه درپس همه تصویرها لبخندی از یک کودک رو حس میکردم ..کودکی که تنها فلج نبود بلکه تمام این سالها ازهمون 3سالگی دچار قطع نخاع شده بود واشتباه کمسیون پزشکی اون روفلج دونسته بود ..میدونم که برای براورده شدن ارزوهای سارای 7ساله قطع نخاعی،  راه طولانی درپیش هست ولی باور دارم که حاصل کار یک روزه بازارچه لقمه های مهربانی،  طعمی از عشق وامید برای اون رو داره ...

سارای 7ساله از کمر به پایین قطع نخاع هست حالا ویلچر داره ،حالا براحتی به مدرسه میره .. برای مدتی خونواده اش نگران  وضع خورد وخوراک ولباس وپوشاکش نیستن ، ومن ایمان دارم لبخندی که سارا میزنه ،پدرومادرش میزنند؛ ردی ازلبخند خداست ...ردی ازمهربونی ادمهایی هست که بی منت برای  زنجیره مهراریایی حلقه عشق درست کردند ...

گفتن ونوشتن از حس خوب محبت ومهربانی سخته چون وازه ها در مقابل انسانیت ادمها، کم میارند ..ومن با قلم ناقصم فقد مینویسم که یادم نره تمام سالهای گذشته که برای حرف وحدیث و واکنش های منفی بازارچه اشک ریختم وغصه خوردم حالا ثمره اون لبخندی از جنس خدا هست وفرهنگی از مهربانی که پاگرفته ..وحالا حس میکنم من باشم  برای بازارچه ونباشم این مهربانی ادمهایی انسان ،رو داره که درسکوت وپنهانی این زنجیره مهربانی روگسترش میدن....

درگوشی1: بازارچه با بالای 15نوع تنوع غذایی وشیرینی باهم رو داشت ...وخداروشکر همه تعریف کردند...

درگوشی2:ازساعت 3تقریبا شروع به کارفروش کردیم تا 6ونیم عصر  فروش نقدی وغیر نقدی نزدیک هفت میلیون تومن بوده ...که البته نقدی اون نزدیک 2تومن بوده ...ازکمک خیرین وروسای ادارات نباید غافل شد ...

درگوشی3 : کاربعدیمون به امید خدا استارتش برای اسفندماه هست که تهیه موادغذایی و پوشاک  عید نوروز برای خانواده های بی بضاعت و دختران سالم ،معلول ،مجرد سن بالای خانواده های بی بضاعت .......

درگوشی4: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۴۴
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

وقتی میخوام از نبودن ومرگ بنویسم دلم میلرزه ...حرف زدن ازمرگ همونقدرسخته که حس کردن وباهاش کناراومدن ..امروز عزیزی رو ازدست دادم درحقیقت ازدست دادیم موذن قدیمی اولین مسجدشهرمون ...موذنی که تمام سالها کودکیم تا ابتدای جوونیم رو باصدای اذان اون بیدارشدم  موذن پیری که تن صداش و اذان گفتنش برای من و ماهایی که باهاش خوگرفته بودیم کمتراز اذان موذن زاده نبود ...مردی که ازوقتی بیاد دارم مهربان بود وپرازمهربانی با مسجد...پدرشهیدی که تا اخرین روز زندگیش درارزوی دیدن حتی تکه ای ازتن فرزند  شهیدش به انتظارنشسته بود ...

مردی که بی ریا زندگی میکرد نه حقوقی ازبنیادشهید میگرفت نه سهمیه شهیدی استفاده کرد خودش بود دنیای صادقانه وپرازتلاش وزحمت خودش ...ویک مسجد که همه دنیاش بود مردی که وقتی اذان میگفت ارامش روباهمه وجودت حس میکردی مردی که حتی سالهابعدباشنیدن هراذانی ، بیاد اذان گفتن اون میافتم وهراذانی رو با اذان های اون مقایسه میکنم ...

موذن خوب من امروز به دیدار فرزندشهیدیش رفت کلمات رونمیتونم بنگارش دربیارم ازرفتن اون؛ ...وقتی پدربزرگ رفت نوشتم که مرگ حفره ای رودر دل ادمها ایجادمیکنه امروزحس کردم حفره دردنبودن ادمهای دوست داشتنی؛ درقلبم چقدر بزرگ شده که هیج چیزی نمیتونه سرپوشی براین حفره باشه ...حفره ای که گذرزمان من ومارو عادت میده به بودنش، ولی هیجوقت جای خالی اون پرنمیشه ...ادمهای خوب زندگیمون بیصدا دارن میرن ومن میترسم ازاین رفتن ها ...

امروز اشک ریختم وبخودم گفتم چرا عزراییل اینقدر خوش سلیقه شده...لعنت به مرگ که مدتهاست نمی گذاره، رخت عزا رو از روحم در بیاورم...مرگ مردی که،ارامش بخش ترین موسیقی رو با اذان خوندن درمن ایجاد کرد سخت ودردناک  هست..

 مرگ این مرد بزرگ حس غریبی داره   نه تنهامن بلکه ماها روشوک زده کرد مرگ نزدیک همه ماهاست ..واین مرگ چقدر درداورهست که فقط خدا میدونه  ....گذرزمان این خلاوحفره درون قلبمون رو پرنمیکنه بلکه فقط تحملش رو اسونترمیکنه و بهش عادت میکنیم ...چرخه زندگی مردن وتولدهست برای هردو، ریختن اشک ها یک قانون ثابت هست  ولی یکی اتش هست ودیگری خنک چون بهشت ....

به رفتنش که فک میکنم بخودم میگم خوشبحالش، درسته رفتنش برای مادردناک هست برای خونواده اش دردش بیشتره ،  ولی خودش اروم شد چراکه بنظرمن ؛ بهترین وانسانی ترین نوع زندگی رو داشت وامروز تشیع جنازه اون انگارادمها تمامی نداشتن مرد .زن. فقیر. پولدار. اخوند.کت شلواری .بیسواد وباسواد همه سوگ واربودن..ازنبودنش ؛...من میون  همه گریه های امروز و امشبم غبطه خوردم به این همه دلتنگی برای نبودنش ...

حاج موسی موذن  خوب اولین مسجد شهرم  دیگه بینمون نیست جای خای اون همیشه کنارمون حس میشه برخی ازادمها نبودنش هیجوقت کهنه نمیشه موذن پیرشهرم اروم بخواب که میدونم ازامشب درکنار رضای شهیدت هستی وانتظارت  تموم شد چه کنم که اشکهام تموم نمیشن بااینکه خیلی نمیدیدمت ولی بودنت رو همیشه حس میکردم ولی حالا انگارکه تکه ای ازروحم جداشده ...مرگ ومردن سخته ...خیلی سخت ....برای ارامش روح همه رفتگان دعاکنیم ...ممنونم ازدوستی که میون گریه هام بهم پیغام داد ناراحت نشو همه مون یه روزی تموم میشیم ...وامیدارم من خوب تموم بشم ....

جزرومد: برای خوب برگزارشدن بازارجه دعاکنید گرجه میدونم خدا همیشه درکارخیرهمراهمون هست وخداکنه نیتمون پاک وعاری ازریا باقی بمونه ..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۴۷
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

همه ماها  تویه سن خاصی به درکی متفاوت از پیرامون داریم ...درکی که باعث میشه خیلی از مسائل برامون بی اهمیت بشن وبدونیم که این دنیای جایی برای رلخوری وحرص خوردن و.نیست ...

پیرمرد ویلجر نوه اش روبزحمت هل داد داخل دفتر ...ردی از یه درد عمیق توچشمای پیرمردبود اینجورپیرمردها با چهره افتاب سوخته  ودستان پرپینه؛  هزارها حرف نگفته دارند ..همسرش که اونم زن پیری بود پشت سرش وارد شد هنوز نیومده شروع به دادوفریادکردکه:  معلول عقب افتاده فلج وکرلال داریم هیجکس دلش برا این یتیم بی زبون معلول نمیسوزه ...میخواستن کارت ملی برا معلول ثبت نام کنند ...پیرزن هی حرف زد غر زد ناله کرد وگاهی بادادوفریاد حرف میزد ...پیرمرداما ساکت بود با چشمهایی که غصه ای ابدی توشون نقش بسته بود ...

معلول بطبع همه معلول های اینجنینی با صدایی شبیه فریاد؛ حرف نمیزد بلکه جیغ میکشید ؛گردن کج شده اون و کف که ازدهنش بیرون میریخت دستان کج ومچاله شده اش با تن لاغرش روی ویلجر؛ خودش قصه غصه ها بود ...نمیدونم چرا خدا گاهی به برخی از ادمها اینهمه درد میده گرچه میدونم ادمهایی که اینجنین درد دارند صبری دارند فراترازتصورها؛  که هرکسی نداره ...

دوسه تا دختر جوون وارد دفترشدن ، جوان معلول با صدایی بلند جیغ کشید دخترها وای بلندی گفتن وخودشون روعقب کشیدن ..انگارکه موجودترسناکی رودیده باشند یه نفردیگه اومد اونم همین حالت رو نشون داد ...به دخترها تشر زدم چه خبره تون هست ؟ کاری نداره بنده خدا ..ازاین لوس بازی ها درنیارید ..با تحکم واخم که گفتم ساکت شدن ....

مشغول کاری بودم پیرزن غرغرمیکرد وتا ساکت میشد پیرمرد مجال می یافت دوسه کلمه ای حرف بزنه ..شلوغ بودهرکس چیزی میگفت یه لحظه ازپشت مانیتور  سربلند کردم چیزی بگم  که چشمم خورد به دختربچه 3-4ساله ای که توی دفتربود بیخیال ازهمه کنار ویلجر جوون ایستاده بود ووپشت دست جوون معلول رو نوازش میکرد ولحظه ای بعد تکه ای ادامسش رو گوشه لب جوون گذاشت ....

یه لحظه هایی یه صحنه هایی میبینم که بخودم میگم گاهی ادمهای بزرگ چقد کوچیک هستن وادمهای کوچیک چقد بزرگ ...اون نوازش واون صحنه شاید دودقه هم نشد ولی یکی ازبهترین تصویرهای بودکه دیدم ...نمیخوام درباره اش شرح وتوضیح بدم بلکه میخوام خودتون تصورش کنید ولذت این حس وصف نشدنی روخودتون مزه کنید ...بیخیال ترامپ وامریکا وبی کفایتی هایی که درجامعه وجهان میبینیم ...

درگوشی1: خوشحالم که بروبچ کاشون افتخاردادن اومدن شهرمون ...کلی خوشحال شدم وشدیم ...

درگوشی2:هوا سرد هست ادمهای نیازمند رو فراموش نکنیم ..مهم نیست چقد میتونیم کمک کنی کمک مادی باشه یامعنوی مهم اینه که ازته دل مهربانی رو درهرنوعی که میتونیم بخشش کنیم ...

درگوشی3 : چهارمین بازارجه غذا باعنوان لقمه های مهربانی 21بهمن عصر پنجشنبه به امید خدا برگزار میشه همه دوستانی که میخوان دراین امرخیر به نفع معلولین قطع نخاعی میتونند باهام تماس بگیرند ازطریق تلگرام .وبلاگ وواتساپ...

درگوشی4: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۲
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

رفته بودم اداره بهزیستی ...میثم یه پسرجوون هست که دچاربیماری صرع ..عقب موندگی ذهنی ویه نوع خودشیفتگی  هست گاهی وقتا توهم شدیدی داره که میخوان بدزدنش یا فرد مهمی هست واینا ...فک کنم متولد 60یا 62 هست ولی هیکل وچهره بچه گونه ای داره که سنش رو خیلی کمترنشون میده مثل بچه های 13-14ساله ......

امروزتواداره دیدمش بهش گفتم میثم چه خبر؟..گفت داستان نوشتم 57صفحه ..22ماه طول کشیده تا داستان رو تموم کنم ..دادم اقای ریس چاپ کنه ...گفتم درباره چی هست داستانت ؟...خندیدوچیزی نگفت ...ریس گفت ..سکرت هست نمیشه که لو بدیم موضوع داستان رو .....

گفتم میثم به منم نمیگی ؟...بازم خندید گفت برام یه خط اینترنت با دم دستگاهاش بخربهت میگم ....گفتم بابا خوش اشتها...وخندید...پیرمردی اومد ...پرونده ای دردست ...

با تحکم به ریس ویکی ازکارمندا که اونجا بودگفت اگه میخوای زمینی تو بهشت برا خودت بخری به این معلول مریض کمک کن ...بعدازرسیدگی پرونده ریس گفت که ماه قبل به این مددجوکمک مالی شده ...وباید برن حسابشون رو چک کنن ..

بعدازپیرمرد تعدادی دیگه اومدند ورفتند...میدونید بین اینهمه که می اومدن ومیرفتن برخی ها برا کوچکترین کارتشکر وقدردانی میکردند ولی برخی ها جوری رفتارمیکردند که انگار معلولیت اونا گناه این افرادهست ...

چه جوری بگم یه فکر نادرست تو جامعه ما وجودداره اونم اینکه به من ترحم کن ..برخی ازمعلولین جامعه ما توقع دارن درهرحال وهرزمانی بهشون ترحم بشه ...درصورتیکه ترحم کردن غلطه ...این فرهنگ ترحم پذیری رو ما باید ازبین ببریم ...درسته توجامعه ما توجه جلب کردن خیلی باب ومد هست ...

جزو خصلت های ایرانی جماعت هست که توهرزمینه ای بخوان جلب توجه کنن ودرسته که جلب توجه کردن بنوعی تاحدودی ذاتی هست ولی اینکه بخوان برا کوچکترین مسئله وحدیث جلب توجه کنن این دیگه بده ...

وصدالبته ما ادمهای بظاهرسالم عادت داریم که ترحم کنیم به معلولات..این ترحم ما هم اشتباهه ..ولی میدونیم که اشتباه هست اما انجامش میدیم ...وبرای برخی ازمعلولین این جلب توجه وترحم شده نوعی کار...

معلولی که عقب مونده هست میادگدایی ....معلولی که نابینا هست میاد گدایی ...تکدی گری اولین راه درامد با ترحم برای معلولان هست ...اینکه میگم معلولان همه نه برخی ...معلول داریم که ازترحم بدش بیاد ونخوادکسی بهش ترحم کنه وبرعکسش هم رو داریم ......

صبی من ازاقا که با تحکم ودستورمابانه میگفت اگه زمینی توبهشت میخوای به این معلول کمک کن خوشم نیومد برخوردش بنظرمن درست نبود ...بلبطع منم هیج کاره بودم فقط دیدم حرفی نزدم حتی ریس وکارمند اداره هم حرفی نزدن شایدچون براشون عادی شده بود این حالت های طلبکارانه .....

کاشکی توجامعه ما این فرهنگ جا بیفته که کسی بدنبال جلب ترحم نباشه ...وادمهای سالم بدنبال ترحم ودلسوزی نابجا نباشن .......

درگوشی1: میدونم که نوشتم خیلی دیر شده ...هم  بیکارم هم کاردارم ..خودمم نمی دونم چرا نمیتونم بنویسم ...

درگوشی2:هوا سرد هست ادمهای نیازمند رو فراموش نکنیم ..مهم نیست چقد میتونیم کمک کنی کمک مادی باشه یامعنوی مهم اینه که ازته دل مهربانی رو درهرنوعی که میتونیم بخشش کنیم ...

درگوشی3 : سالهای قبل ازدیماه اعلام شروع کاربازارچه غذا رومیکردم امسال وقفه ای پیش اومدازاین پست تا دهه فجر شروع کار بازارچه برای دهه فجر رو اعلام میکنم به امیدخدا همونطورکه هفتمین سال برنامه صبحانه مدارس رو انجام دادیم چهارمین سال برپایی بازارجه مهراریایی به نفع معلولین قطع نخاعی رو شروع میکنیم دوستانی که میخوان سهیم بشن بسم الله ...

یه نکته دیگه اینکه ما 14کودک یتیم داریم که هرکسی میخوادحامی اینها بشه میتونه باهام تماس بگیره مبلغ اولیه کمک مالی هم ماهی 10هزارتومن هست درحقیقت هرکسی که هرقدرتونست میتونه اون کودک روحمایت کنه ...

درگوشی4: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

نوشتن ازهاشمی رفسنجانی برای منی که اهل سیاست نیستم و مهمترازهمه سیاسی نویس نیستم خیلی سخته درحقیقت کارمن نیست ولی حس عجیبی دارم که درباره اون حرف بزنم وازشخصیتی بگم که همه ما مردم ایران ازچن نسل، اون روبعنوان یکی از ستون های اصلی این انقلاب واین جامعه می شناسیم همه ماها از بچگی هامون از زمانی که خودمون روشناختیم واولین های حکومت جمهوری اسلامی ایران روبیاد اوردیم هاشمی رفسنجانی یکی ازاین اولین ها بود ..

درطول سالها ما مردم ایران (نه همه ماها بلکه عده ای ازماها ) که این عده گاهی زیاد وگاهی کم میشدن؛  از این شخصیت حرف زدیم پولدار لقبش دادیم ، بهترین اسب های اصیل ایرانی ..،بهترین صادرات فرش ایرانی ،بهترین ساختمان های ایرانی ، بهترین مکان های تجاری ایرانی ، بهترین زمین های پسته و..و... و... همه رو به اون وخونواده اش نسبت میدادیم هرجا که حرف پروژه عظیم مالی میشد راحت میگفتیم مال رفسنجانی هست ...رفسنجانی خونه اش عینهو قصره ..توخونه اش بیمارستان خصوصی داره ال وبل هست ...

تقریبا اکثریت ما مردم ایران مث همیشه قضاوت کردیم وحرف زدیم از مردی حرف زدیم که یکی از پایه های اصلی این نظام بود مردی که سازندگی رو درایران به پا کرد مردی که همه مردم  ایران در دورترین وصعب العبورترین روستاها هم میشناختنش ..مردی که ریس جمهور این مملکت درسخت ترین وبدترین اوضاع بود مردی که ایرانی رو اباد کرد ...مردی که خیلی هامون دلخوشی ازاون نداشتیم هی براش حرف زدیم متلک ..تیکه ..لقب های گوناگون هرچی دلمون خواست گفتیم ...

وبا گذرزمان عده ای ازما متوجه شدیم که اون مرد؛  یک وطن دوست ویک ایرانی واقعی بود وقتی که پای وطن وامنیت واقتدار جمهوری اسلامی ایران پیش بیاد ازهمه چیزش میگذره برای سربلندی مملکت ومردم کشورش.؛  ..هاشمی دهه 80یک هاشمی دیگه ای ازخودش نشون داد؛  نشون دادکه با مردم وهمراه مردم درهرزمان وموقعیت هست با گذرزمان حرکت میکنه ومطابق تفکرات نسل پیر وجوان همراه وهمسو هست اعتدال رو بین نسل جدید وقدیم ایجاد میکرد ..وحالا باز گذرزمان نشون داد که هاشمی  امیرکبیری دوباره برای این سرزمین بود که کسی نشناخت اون رو ...

گذرزمان نشون داد نه قصر داره نه پارتی بلده نه بیمارستان خصوصی ..بارها وبارها  به جرایم متفاوت وکاذب فرزندانش رودستگیر کردند با اینکه همه میدونستند جرمشون فریاد عدالخواهی بود ولی چون تنش واشوب رو درکشور نمیخواستند  وبرای امنیت این جامعه سکوت کرد و دراین چند سال بارها وبارها طعنه شنید حرف شنید سکوت کرد سکوت کرد وسکوت کرد ونه دربیمارستان خصوصی بلکه دریک بیمارستان عادی مثل یک شهروند معمولی وعادی چشم ازجهان فرو بست ...

ازهاشمی گفتن حرف زیاده ..خیلی زیاد ؛ ولی باید بلد باشی باید اون روبشناسی که بتونی حرف ازمردی بزنی که ستون یک مملکت بود ستون یک نظام بود یک امید ویک نماد ارامش وامنیت بود ..من هاشمی رو بلد نیستم  شاید اگه بیست سال پیش کسی بهم میگفت هاشمی میمیره گریه میکنم بهش میخندیدم وبرام مهم نبود ولی الان ...

گذرزمان نشون داد مردان خوب ونیک ، ارام وبیصدا میرند وبعدازرفتنشون هست که جای خالی یک مرد خوب حس میشه ومن تمام این چن روز وقتی نگاهم به خبرها وتسلیت های رفتن هاشمی رفسنجانی می افته اشک میریزم ..نه تنها برای مردن این مرد بزرگ ..چرا که اون که نمرده بلکه ازاد ورها شده ازبند همه باید نبایدهایی که درشان اون نبود ولی بهش تحمیل میکردند و  ازادی روحش رو دربند کرده بودن؛ و اون با مرگ  ازاد شد ازهمه حصرها ؛  درحقیقت بحال خودم وهمه ایرانیانی اشک میریزم که یتیم شدیم  خانه امن کشورم یکی از بهترین ستون هاش فرو ریخت..

خمینی که وفات کرد بچه ترازاون بودم که بدونم چی شده؛  ولی الان  باهمه وجودم درد تلخی روحس میکنم که برروی جامعه ام ومردم سایه انداخته ..دردی که با گذر زمان همگان بیشتر میفهمند وحسش میکنند ...وقتی خبرفوت هاشمی روشنیدم نوشتم پسته های خندان رفسنجان امشب ارام میگریند باید دوباره بگویم که همه پسته های خندان رفسنجان تا قرن ها بوی درد وطعم حسرتی دارنداز نبودن مردی بنام  علی اکبر هاشمی رفسنجانی ....

درگوشی1: باهمه کم کاری های صدا وسیمای میلی دراین چن سال برای  هاشمی رفسنجانی باز همجواربودن ارامگاه ابدی ایشون باخمینی التیام بخش خیلی ازدردها بود ...وممنون ازهمه کسانی که رفتند وتشیع جنازه بزرگی رو برای این بزرگمرد ایرانی رقم زدند ...

درگوشی2:دوست داشتم بنویسم از اخو ندهایی که اسم اخو نددارند ولی ...ازادمهایی که دلشادازمرگ این بزرگ مرد هستند از.....ولی جرات میخواداین نوع  نوشتن ....شهامت میخوادکه حرف دل روبزبان بیاری ..و من شرمنده ..........

درگوشی3 : سالهای قبل ازدیماه اعلام شروع کاربازارچه غذا رومیکردم امسال وقفه ای پیش اومدازاین پست تا دهه فجر شروع کار بازارچه برای دهه فجر رو اعلام میکنم به امیدخدا همونطورکه هفتمین سال برنامه صبحانه مدارس رو انجام دادیم چهارمین سال برپایی بازارجه مهراریایی به نفع معلولین قطع نخاعی رو شروع میکنیم دوستانی که میخوان سهیم بشن بسم الله ...

یه نکته دیگه اینکه ما 14کودک یتیم داریم که هرکسی میخوادحامی اینها بشه میتونه باهام تماس بگیره مبلغ اولیه کمک مالی هم ماهی 10هزارتومن هست درحقیقت هرکسی که هرقدرتونست میتونه اون کودک روحمایت کنه ...

درگوشی4: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....

هاشمی رفسنجانی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۰۰
دریا

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ......

نوشتن یکم سخت شده ، (حالا نه انگار نویسنده توپی هستم  والا ....)  هم کار داریم هم بی کاریم ...وقت کارکردن هم پیدا نمیکنیم ..راستش دلخوشی از تلگرام ودنیای مجازی ندارم  خوب هست ولی یه جورایی ادم رواز کاروزندگی میندازه ..بااینکه نهایت وقتی که میزارم همون شب به شبف دوسه ساعت هست ولی باز حس میکنم  گذر عمرم رو تودست خودش گرفته ..البته نه من فک کنم اکثریت همینجورشدیم تا یه پیام میاد حتی اگه کامل نخونیم بازش میکنیم انگارکه پیام ومطالب بازنشده تو وات ،اینستا وتلگرام  نباید باشه ...وبدترازهمه اینکه ماها ادمهای این دوره چقده هم بی حوصله شدیم نسبت به همه چیز...

انگاری یه جور بیخیالی همه مون گرفتارش شدیم کاری نداریم که عمرمون داره میره فقد میخوایم وقت بگذره زودتر بریم سریه روزدیگه، تا بلکه به ارزوهامون برسیم غافل ازاینکه ارزو با هدف وتلاش خود ادم بدست میاد نه  همش با توکل ونذر کردن ودست رودست گذاشتن ...کاش مفهوم ازتو حرکت ازخدا برکت با طعم صبر برای ما ایرونی ها دقیق وقشنگ جا می افتاد ..والا...

ازصبحانه مدارس امسال بگم که خداروشکر با خوبی وخوشی تموم شد امسال جدا، از موادغذایی که به چند مدارس شبانه روزی دادیم تونستیم 430دانش رو مهمون ساندویج نون پنیر سبزی وخیارسبز کنیم که خداروشکر حسابی هم همه دانش اموزانی که خوردند خوششون اومده وتعریف کردند ...این حرف من نیس حرف مدیران مدارس استثنایی و حرف مدیران اون مدارسی هست که امسال تولیست صبحونه بودند ...مدارسی از روستاهای دور که لازم هست بیشتربهشون رسیدگی بشه ..

امسال صبحونه مدارس با بودن عزیزان همیشگی و البته همفکری ها وکمک های همسری با نظم وارامش بیشتری انجام شد اون استرس و دلهره سال قبل رونداشتم  خداروشکر...ممنونم از همه دوستانی که تواین امر خیر کمک حال بودند من هرچی تشکرکنم کمه اصل  اون پاداشی هست که خدا بابت مهربونی بهشون میده ...

من میگم بین این 430نفر اگه حتی یه نفر لبخند به لبش بیاد وخوشحال بشه که مطمن باشید بیشترازاین هم بوده ، برای درستی کار و ادامه دادن اینکار کافیه ...تواین دوره وزمونه که عمرادمی به تبی ولحظه ای بندهست این مهربونی های کوچیک  یه حس خوب به همراه داره یه حس پراز شادی ورضایت قلبی ...

تواین اوضاع جامعه امون که هرروز خبری و اتفاقی رو متوجه میشی که بند بند وجودمون رو میلرزونه وحقیقت اینه که انسانیت وادمیت خودش روگم کرده ، اینکه  بفکر بچه ای ..کودکی ..دانش اموزای ولو درحد یه لقمه صبحونه باشیم خودش  یه هنر بزرگ هست یه مهربونی خاص که هرکسی نمیتونه اینجورمهربون باشه ...

توسالهای قبل براتون ازیه مدرسه  استثنایی گفته بودم تویه روستا که پراز سکوت وارامش بود وهست با چن دانش امواز اینبارهم اونجا رفتیم تعداد دانش اموزاش 8نفرشده بود اون بچه های معلول به مقطع بالاتری بایدمیرفتن برای درس خوندن وچون مقطع بالاتر توشهرستان ما وجودنداره بایدبه شهر دیگه ای میرفتند که بدلیل مشکلات مالی نتونسته بودن برن ومن اونجا یه معلم دیدم که بامهربانی واندوه از  اون دانش اموزانش میگفت که نتونسته بودن ادامه تحصیل بدن ...

یه چیزی روبگم  اون روزکه مارفتیم برای پخش صبحانه مدارس دقیقا رفتیم یه مدرسه ابتدایی دولتی  که هم شیفت با یه مدرسه استثنایی بود من پشت پنجره بودم نمیدونم کلاس دوم بود یا سوم ولی معلمی که درس میداد سر دانش اموزی دادمیکشید خنگ ..بیشعور..گاو واحمقش روشنیدم  که به دانش اموزش میگفت ...راستش حوصله اینکه بااون معلم درمورد رفتارمعلمی حرف بزنم نداشتم..(واقعن هم نمیشد یه به توچه میگفت و....) ..وبعدازاون مدرسه مارفتیم یه مدرسه استثنایی دیگه که قبل درباره اش بهتون گفتم و معلم این دانش اموزان استثنایی وقتی که از ترک تحصیل دانش اموزانش میگفت اندوه تمام صورتش روگرفته بود والبته کلاسش با وجود اون همه کاغذ وبرگه که به دردیوارش زده بود پربود ازیه حس ارامش ....

نمیگم همه معلمها بدهستن خوب وبدهمه جا هست ولی به این باور رسیدم که معلمان مدارس استثنایی ازیه جنس دیگه هستند نه تنها بخاطر صبر وتحملشون بلکه بخاطر باوری که از درس دادن دارن ...ویقین دارم کار هرکسی نیست معلم دانش اموزان معلول  باشه ...

درگوشی1: نمیدنم چرا ضخیم ونازک بودن ابرو رو معیار شوهرکردن میدونن تو جامعه ما ...والا .....

درگوشی2:یه دوست عزیزی داریم که سخت نیازمند دعای خیرهست همه مون برای این دوست خوبمون دعاکنیم بلکه خدا یکی ازمعجزه هاش رو براش  رقم بزنه ...

درگوشی3 : سالهای قبل ازدیماه اعلام شروع کاربازارچه غذا رومیکردم امسال وقفه ای پیش اومدازاین پست تا دهه فجر شروع کار بازارچه برای دهه فجر رو اعلام میکنم به امیدخدا همونطورکه هفتمین سال برنامه صبحانه مدارس رو انجام دادیم چهارمین سال برپایی بازارجه مهراریایی به نفع معلولین قطع نخاعی رو شروع میکنیم دوستانی که میخوان سهیم بشن بسم الله ...

یه نکته دیگه اینکه ما 14کودک یتیم داریم که هرکسی میخوادحامی اینها بشه میتونه باهام تماس بگیره مبلغ اولیه کمک مالی هم ماهی 10هزارتومن هست درحقیقت هرکسی که هرقدرتونست میتونه اون کودک روحمایت کنه ...

درگوشی4: درگوشی 3: کانال وبلاگ تقریبا هرشب بایکی دومطلب بروزمیشه کانال روازدست ندید واینکه لطفا دوستان مطلبی روجایی کپی میکنید با منبع ولینک کانال باشه ... (  telegram.me/qapdarya)

 خدایاببخش برای همه لحظه هایی که ندیدمت یانخواستم ببینمت..وبازدرهمه لحظه هایمان باش...وشکرازبودن همیشگیت....


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۲۰:۳۴
دریا